الله                   با شما در شادی و غم و اندیشه                   اکبر

مشاوره – آموزش – خدمات دينی   تلفن؛ 38824770-025

((اين كتاب از نرم افزار« المكتبة الشاملة » که توسط « مؤسسۀ بلاغ مبين‌ » تنظیم گردیده، تهيه شده است)).

                                                                                  دفتر    شادی و غم و اندیشه

بسم الله الرحمن الرحيم

 

 

نام كتاب : رسول الله صلى الله عليه و آله الگوى زندگى

رسول اللّه صلى الله عليه و آله الگوى زندگى
مولف : حبيب اللّه احمدى
فهرست مطالب
پيشگفتار
بخش اول : سيرى به روى دادهاى قبل از بعثت
بخش دوم : بعثت جهانى
بخش سوم : رفتارهاى تربيتى و اجتماعى

(1/1)


next page
fehrest page
فهرست مطالب
پيشگفتار
اهميت سيره نگارى
سه قلم دو خطر!
الف : قلم تحريف
ب : قلم تقليد
ج : قلم تحقيق
معرفى الگو
رسول الله الى الله عليه و آله الگوى زندگى
بخش اول : سيرى به روى دادهاى قبل از بعثت
مكه يا سرزمين نور
بازسازى خانه توحيد
خواسته هاى ابراهيم (عليه السلام )
تداوم دين ابراهيم
بت پرستى درمكه و عمر بن لحى
انگيزه عمروبن لحى
فرهنگ و عرب
نسب رسول اللّه صلى الله عليه و آله .
ايمان نسب رسول اللّه صلى الله عليه و آله
عبد المطلب
عبد المطلب و دفاع از توحيد
دين رسول اللّه صلى الله عليه و آله قبل از بعثت
عبداللّه
آمنه
طلوع خورشيد بى غروب
حوادث ولادت
انگيزه حوادث
نام گذارى
نام گذارى فرزندان
دوران شير خوارگى
حليمه سعديه
خاطرات حليمه
ابو طالب و كفالت رسول اللّه صلى الله عليه و آله
شكل و شمايل
راهب بحيرا
دفاع از مظلومان
نصب حجر الاسود
حرمت ماه هاى حرام
خواستگارى خديجه
خديجه
قلمهاى زهر آگين
انگيزه ازدواج ها
قرآن و همسران رسولاللّه صلى الله عليه و آله
قرآن ودفاع از همسر رسول اللّه صلى الله عليه و آله
شخصيت حقوقى
فرزندان رسول اللّه صلى الله عليه و آله
مرورى بر آنچه گذشت
بخش دوم : بعثت جهانى
پيشينه يا زمينه سازى بعثت جهانى
رسالت جهانى
رسالت پنهان
دعوت آشكار
هجرت رسول الله صلى الله عليه و آله
مدينه الرسولصلى الله عليه و آله و تامين اهداف رسالت
اهداف رسالت
الف : تزكيه
ب : اتمام حجت
ج : مديريت سياسى
1-سكولاريزم
2- آخرت گرايى
3- مردم سالارى
4 - ديدگاه ولايى
نتيجه
1 - رهنمود عقل
2 - سيره انبياء
3 - آثار دينى
مردم و عدالت اجتماعى
روايات و نهاد سياسى
امامت همگام با رسالت
نظام ولايى و مشاركت مردم
سياست و تقدس !
فرهنگ بنى اسرائيلى !
تفاوت دو سياست
استبداد دينى !
كليسا و استبداد دينى
بخش سوم : رفتارهاى تربيتى و اجتماعى
تحقق آرمان وحى
الف : معيار صفات نيك

(2/1)


ب : عقيده ، خلق ، رفتار
ج : پايه اخلاق و سيره
رسول الله صلى الله عليه و آله و پرستش و بالندگى
نماز و تجهد
نماز شب
روزه
خشوع
رسول الله صلى الله عليه و آله و زهد
زهد چيست ؟
تاءثير گذارى زهد
روحانيت وارثان انبياء
رسول الله صلى الله عليه و آله و فروتنى
رسول الله صلى الله عليه و آله و همسانى بامردم
خانه رهبرى
رسول الله صلى الله عليه و آله و مسئوليت پذيرى
رسول الله صلى الله عليه و آله و پايدارى
رسول الله صلى الله عليه و آله و خطر پذيرى
رسول الله صلى الله عليه و آله و تلاش و سازندگى
رسول الله صلى الله عليه و آله و شرح صدر و گذشت
بازدهى شرح صدر
رسول الله عليه السلام و صلابت و قاطعيت
رسول الله صلى الله عليه و آله و استقرار عدالت
بخشش ها
رسول الله صلى الله عليه و آله و هم گرايى
رسول الله صلى الله عليه و آله و آزادى
مفهوم آزادى
كاربردى آزادى
الف : آزادى يا بردگى
ب : آزادى عقيده
ج :آزادى رفتارى
د: آزادى اجتماعى
آزادى نهادينه
رسول الله صلى الله عليه و آله و خانواده
هدف خانواده
اركان خانواده
رسول الله صلى الله عليه و آله و كودكان
همسان با كودكان
خوشحال نمودن كودك
خواسته هاى كودك
پرهيز از رنجش كودك
پرورش شخصيت كودك
رسول الله صلى الله عليه و آله و جوانان
آموزش جوانان
مسئوليت دادن به جوانان
رسول الله صلى الله عليه و آله و زنان
پى آمد فرهنگ ها
آزادى و مشاركت زنان
فرصت هاى با ارزش
رسول الله صلى اللّه عليه و آله و آداب معناى ادب
ادب انبيا
روابط اجتماعى
روابط و معيارها
خوشرويى
برخورد يكسان
هم سطح با تهى دستان
آداب سخن گفتن
آداب نشستن
برخى آداب غذا خوردن
آداب آشاميدن
آداب خوابيدن
برخى آداب ديگر
پيشگفتار
لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة
اهميت سيره نگارى

(2/2)


تاريخ نگارى و داستان سراى در عين حال كه شيرين . جاذب است ، سرگرم كننده كاذب است . ليكن عبرت نگرى و الگو گيرى از گذشته ها و رهنمود راه ، و تجربيات آنان ره توشه سفر پر خطر و بى پايان انسان است . سرنوشت ها پى آمد ساختار و روشهاى است كه جامعه انتخاب مى كند و تخلف سرنوشت از روش بر خلاف سنت و خواست الهى است كه جامعه انتخاب مى كند و تخلف سرنوشت از روش بر خلاف سنت و خواست الهى است ، امكان تحقق ندارد: فلن تجد لسنة اللّه تبديلاو لن تجد لسنة اللّه تحويلا (1) روش هاى خدا، جابجا و دگرگون نمى شوند. به همين جهت نظام جامعه روشمند مى باشد كه از اين روشها قرآن با عنوان نت هاى الهى ياد مى كند.
راهبران جامعه سرنوشت خود و رهروان را رقم مى زنند و جامعه و تاريخ را جهت داده و مى سازند. و چون راهبران به دو گروه طالب حق و پيرو و باطل تقسيم مى شوند، امتها را به مقصد رستگارى و تيرگى ، راهبرند، و اما لذين سعدوا الجنه (2) رجام سعادت مندان بهشت است . فاماالذين شقوا فقى النار (3) عاقبت شقاوت پيشگان آتش است قرآن كه كتاب رهنمود است دو شيره راهبران حق و ره گم كردگان باطل را آشكارا ترسيم مى نمايد، تا راهنماى فراسوى راه انسان هاى هوشيار باشد. كه انسان فرهيخته آن است كه راهيان نور را الگوى خويش قرار دهد تا از فتنه هاى تلخ و شيرين و آزمون ها سرافراز فارغ آيد و از شيوه هوادران باطل دورى گزيند، تا در دام صيادان دانه فشان گرفتار نشود.

(2/3)


از اين رو ترسيم سيماى فرزانگان نور و ره گم كردگان ظلمت جايگاه خويش ‍ را باز مى يابد، كه مهم نه براى سرگرمى بلكه براى الگوگيرى مى باشد. اين همه سخن از انبياء و همراهان آنان و قابيليان و نمروديان و فروعونيان و جالوتيان به همين منظور است . و كلا نقص عليك من انبا الرسل ما نثبت به فئودالك و جاءك فى هذه الحق و موعظة و ذكرى للمومنين (4) سرگذشت هاى پيامبران كه برتو باز مى گوييم ، براى اين است كه دل تو را استواركنيم ، در اين سرگذشت ها رهنمود براى تو و عبرت و پند آموزى بر پيروان حق مى باشد. بازگو نمودن داستان انبيا براى تامين اين هدف ها بر باطل . و نيز بازگو نمودن فرجام تبهكاران براى رهنمود و عبرت ديگران است : افلم لهم كم اهلكنا قبلهم من القرون يمشون فى مساكنهم ان فى ذلك لايات لاولى النهى (5) آيا براى رهنمود بس ‍ نمى باشد كه چه مقدار از تبهكاران را رد گذشته كه اينان جايگزين آنان شده اند نابود كرديم ! اين كار عبرت و نشانه است براى صاحبان خرد كه نهى پذير هستند.
از اين رو نگاه به گذشته از دو روزنه ممكن است ، يكى داستان سرايى و نگارش حوادث كه چشم اندازه آن بسيار وسيع و بلند به بلنداى اقامت راست زندگى بشر. آنچه به اين موضوع اعتبار مى دهد ترسيم سيره ها سنت هاست ، نه حادثه نگارى و ضبط روى دادها. به همين سبب بايد اين دو از يكديگر جدا انگاشته شوند. تحليل روى داد. پژوهش انگيزه ها و عوامل آنها رهنمود است كه پيام روش هاى گذشتگان مى دهد، نه واقعه نگارى .
به ديگر سخن آنچه اعتبار و ارزش دارد پژوهش عوامل و انگيزه هاى روش ‍ رهبران و امت هاست كه چگونه و چرا فرجام فلان امت به سرافرازى يا تباهى بپاييد. نه آگاهى دادن از اين كه فلان امت به چه سرنوشت رسيده است كه اولى سيره نگارى در تاريخ نويسى بهره مى گيرند. آنچه ارزش والا دارد اولى است نه دومى .
سه قلم دو خطر!
الف : قلم تحريف

(2/4)


تاريخ و. نيز تحليل اعتقادها و وقايع و شخصيت هاى تاريخ ساز و امتها با سه قلم نگاشته مى شود. برخى در نگارش باورها و روى دادها و تحليل آنها باانگيزه جهت دار وارد مى شوند. عقايد را با پندار خويش و روى دادها را جهت دار ضبط و به نحوى كه اهداف خويش را تامين كنند برخى ديگر سپرده بيگانگان هستند! به حق مى توان قلم تحريف ناميد. زيرا كه هم در نگارش و هم در تحليل ، انگيزه هاى انحرافى را دخالت داده و اذهان را از واقعيت ها دور مى كنند. اين قلم ها نقش عمده در سير تحولات اجتماعى دارند. واقعيتها را وارونه و از شخصيتهاى دروغين افراد راستين مى سازند. و شخصيتهاى فرزانه را مخدوش جلوه مى دهند! و به همين لحاظ قلم خطر به شمار مى آيند.
تاريخ فرزانگان اسلام و امت اسلامى هم از خطر اين قلم مصون نبوده است . زيرا كه همواره قلم هاى تحريف همانند نيزه هاى زهرآگين قلب فضيلت و صاحبان آن را هدف قرار داده اند. به خصوص در ترسيم سيماى شخصيت ها و روى دادهاى مهم و سرنوشت ساز رد پاى اين قلم به خوبى آشكار است . همين قلم ها در ترسيم سيما و سيره رسول اللّه صلى الله عليه و آله و تحليل تصميم هاى مهم ايشان و خطوط اصلى رهبرى و تعيين راهبران جامعه به ميدان آمده اند و تحليل هاى جهت دار ارائه نموده اند. صرف نظر از قلم هاى هواداران متعصب فرقه ها برخى قلم هاى خاورشناسان غربى و نيز خود باختگان خودى كه همواره چشم خود را به آن سوى مرزهاى اسلامى دوخته اند، از اين سمت و سو سويه مى گيرند.

(2/5)


امروز كه نيستند قلم هاى تهاجمى كه به شكل هاى گوناگون شخصيت هاى الگوى اسلام و فرهنگ غنى اسلامى و باورهاى اعتقادى امت اسلام و نيز فرهنگ اصيل و ملى مسلمانان را هدف قرار داده ، تا هم امت اسلامى را از باروهاى دينى تهى كنند؛ و هم هويت ملى آنان را مخدوش نموده و مسلمانان را وابسته به بيگانگان بار آورند! تاءسف آنگاه فزونى مى يابد كه مشاهده مى شود كه اين قلم ها به تحريف روى دادها و شخصيت ها بسنده نمى كنند، وارد ميدان تحليل و تبيين دين نيز مى شوند و با اين كه بيگانه از شناخت دين هستند؛ به خود اجازه مى دهند كه دين مسلمانان را نيز تحليل كنند و به آنها دين ياد بدهند! تحليل هاى اينان و نيز تحليل هاى غرب باوران داخلى كه بافته هاى خويش را دين پنداشته و با زبان هاى تند و قلم هاى تيز خويش تمام معيارها و ارزش هاى دينى و حوزوى را به انتقاد گرفته و تنها خيالات خويش را حق مى پندارند، از زمره قلم هاى تحريف مى باشند. كه امت اسلامى نسبت به خطر آنها بايد هوشيار باشد.
ب : قلم تقليد
گروه ديگر از قلم ها تنها ناقل سخنان و نوشتار ديگران هستند، كه سخنان گذشتگان را بدون پژوهش و تحليل به آيندگان انتقال مى دهند، كه اينان در واقع تكثير نسخه گذشتگان هستند. چون توان تحليل صحيح ندارند به شايستگى و بيهودگى مسائل نمى انديشند. لذا هيچ گونه رهنمود هم نمى توانند داشته باشند. اين قلم ها كه از لحاظ حجم طيف گسترده اى را شكل مى دهند، نه تنها ارزش و اعتبار ندارند، بلكه به لحاظ تكيه بر تقليد، جامعه را نسبت به سرنوشت خود بى تفاوت بار مى آورند. قدرت تحليل و انديشورى و بالندگى را از جامع مى گيرند و باورهاى غلط را در افكار شكل مى دهند. در مجموع ايجاد ركود نموده و جامعه را سلطه پذير و بى اعتماد پرورش مى دهند و در نتيجه به تباهى سوق مى دهند. و به همين جهت قلم خطر مى باشند.
ج : قلم تحقيق

(2/6)


تنها يك قلم از ارزش و تقدس برخوردار است و آن قلمى كه با انگيزه تحقيق باورها و وقايع را مى نگارد و با تدبير و انديشورى تحليل مى كند. از شنيده ها و خوانده ها سربسته عبور نمى كند. تحليل هاى غلط را آشكار مى نمايد و رهنمود صحيح فراسوى ديگران قرار مى دهد. تنها اين قلم است كه گذشتگان را به آيندگان پيوند داده و تجربيات آنان را مشعل راه آيندگان قرار مى دهد و هويت شخصيت ها و امت ها و باورهاى اعتقادى را صحيح و واقعى نگاشته و تحليل مى كند.
امروز همانند هر روز قلم تحقيق است كه شهد زلال معارف و فرهنگ ها را به كام طالبان حق مى چشاند و افكار انديشه ها را باور و تعميق مى نمايد. و نسلها را بالنده و متكى به خويش تربيت مى كند. اين همان قلم است كه خداى سبحان به فضيلت و شرافت آن سوگند ياد مى كند: ان و القلم و ما يسطرون . (6) سوگند به قلم و به آنچه مى نگارد. مسووليت قلم تحقيق است كه مقابل تهاجم فرهنگى و ترفندهاى بيگانه مى ايستد و نسل هاى آينده را از خطر مصونيت مى بخشد.

(2/7)


اگر امروز بودجه كلان صرف تحريف حقايق و شخصيت ها و نيز باورهاى اعتقادى ملت مسلمان مى شود، اين تعهد قلم تحقيق است كه با ارائه تحليل هاى صحيح موجب اعتلاى فرهنگى و بالندگى انديشه ها و خود باورى شود. جوانان را از الگوهاى كاذب نااميد به ارزش هاى اعتقادى و اصيل خويش اميدوار نمايد، از تقليدهاى بيهوده پرهيز بدهد. قلمى كه به امت اسلامى اين بارقه را شكوفا و روشن مى كند كه با اتكا به باورهاى اعتقادى عميق دينى و الگوگيرى از رهبران دينى به خصوص رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى تواند مستقل از بيگانه و سرافرازانه زندگى ، و هويت اسلامى خويش را باز يابد. همان كه دشمن در تلاش است از امت اسلامى بگيرد. و الگوهاى كاذب را جايگزين نمايد. از اين رو ترسيم سيماى فرزانگان و تحليل روش هاى آنان نيز در صورتى اعتبار خواهد داشت ، كه با قلم تحقيق نگاشته شود تا بتواند تحريف ها را رسوا نموده و از ركود و در جا زدند مانع شود و براى جامعه بالندگى و شكوفايى ارمغان آورد.
معرفى الگو
مرام ها براى تبلور اجتماعى خود از شيوه هاى گوناگون كمك مى گيرند، كه تبيين آرمانها و وعده و وعيدها از محورهاى اين شيوه ها به شمار مى رود. الگوگيرى روش و سيره همه انسان ها مى باشد. كه انسان از هنرها و ارزش هاى ديگران متاثر شده و خو مى پذيرد. كه اين ويژگى انديشورى و نكته سنجى انسان است . گرچه در الگوگيرى دچار اشتباه شده و نمادهاى سر آبى را كه سرانجام آنان تباهى است به جاى آب جارى زندگى برگزيده باشد!

(2/8)


دين چون يك مرام بر خواسته از فطرت و خواسته هاى نهانى انسان است ، در جان انسان فرصت شكوفايى و تبلور دارد. براى جذب جانها و ايجاد پايگاه در افكار، افزون بر تبيين مرام به زبان گويا و رسا، از شيوه معرفى الگو بهره مى گيرد. دين سيماى انسان هاى ملكوتى كه دين به طور كامل در آنها تحقق يافته و تبلور مكتب الهى و تجسم عقيده و ايمان مى باشند را ترسيم مى كند. آنان كه آيينه تمام نماى صفات الهى بوده و انسان هاى خدا نما، مشعل فروزان ، بر همگان حجت و راهنما مى باشند.
اين شيوه چون برابر با حقيقت و ارزش ها مى باشد، بهترين و پايدارترين شيوه ترويج حق بوده و بر تمام شيوه هاى پر آب و رنگ دروغين كه با گذر چند صباح رنگ ها بى رنگ شده و رسوايى ها آشكار مى شود برترى دارد قرآن براى تشكل هويت امت اسلامى و براى اين كه مسلمانان در الگوگيرى هيچ گاه گرفتار الگوهاى كاذب نشوند، صاحبان فضيلت و انسان هاى الهى را كه سرافرازانه زندگى كرده اند و زندگى آنان هم به سعادت پايان يافته ، ترسيم مى نمايد؛ كه انسان هاى فرزانه و پاك همانند انبيا و پيروان آنان را الگو قرار مى دهند. و نيز روش هاى هواداران باطل و فرجام آنان را به عنوان خطر هشدار مى دهد، تا رهروان خويش را از خطرها مصون نمايد.
رسول الله الى الله عليه و آله الگوى زندگى
خداى سبحان در شيرين ترين سخن خود براى رهنمود انسان ، افزون بر تحليل باورهاى حق ، به تحليل سيره و سخن انسان هاى الهى تكيه نموده است . تا بيشترين تاثير را در فطرت جان هاى آگاه بنهد. به همين علت قرآن اين مقدار سخن از راه و رسم انبيا و صالحان دارد. و چهره فرشته خويى آنان را مى ستايد. و روش آنان را فراسوى دلباختگان حق هموار مى سازد.

(2/9)


خداى سبحان در زيباترين سخن خود رسول اللّه صلى الله عليه و آله را الگوى تمام عيار حق معرفى مى كند و سيماى ملكوتى او را به نمايش ‍ مى گذارد و تمام انسان ها را به تماشاى سيما و الگوگيرى از سيره آن فرا مى خواند: لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوه حسنه (7) رسول اللّه صلى الله عليه و آله اسوه و الگوى نيكى در رهنمود شما مى باشد، فراخوانى قرآن به الگوگيرى از سيره حضرت ، ارج نهادن به ارزش هاى الهى و انسانى مى باشد.

(2/10)


خداى سبحان در فخيم و استوارترين سخن خويش از سيماى انسانى سخن دارد كه به عظمت خلق و خوى او كسى بديل نيست : انك لعلى خلق عظم تو بر خلق و خوى ، برتر و بزرگترى . هم او كه مظهر صفات حسناى الهى و سرچشمه رحمت و عطوفت است . او مظهر عشق به حق و فداكارى در راه حق است . و دلباخته كاميابى است . هم او كه در سير به حق تا آن جا اوج گرفت كه فرشته را توان همراهى وى نشد و اعتراف كرد اگر به مقدار يك بند انگشت نزديكتر شوم بال و پرم مى سوزد: لو دنوت انملة لاحترقت (8) و در سير به خلق و دست گيرى و نجات انسان از غرق شدن ، آن مقدار تكاپو نمود كه خدايش او را تسلى داد: طه ما انزلنا اليك القرآن لتشقى (9) قرآن بر تو فرود نفرستاديم كه اين مقدار خود را به زحمت اندازى ! هم او كه از گمراهى ره گم كردگان آن را مقدار به تاسف نشست كه خداى سبحان عشق پنهان وى را آشكار نمود، كه هان اى محمد چنان دامن اسف گسترده اى كه نزديك است به خاطر بى راهگى ديگران از اين جهان رحلت كنى فلعلك باخع نفسك على ء اثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا (10)كدامين رهبرى اين چنين عاشق و دل باخته مردم مى باشد؟! انسان فرشته خويى كه برتر از فرشتگان ، تجلى كمال انسانى ، كه همان كمال خدايى است كه برتر از فرشتگان تجلى كمال خدايى است . زيبايى هاى رسول اللّه صلى الله عليه و آله آن چنان وصف ناپذير مى باشد كه انسان ها را از تمام تعلق ها و آب و رنگ ها بريدند. بشيفته زيبايى هاى او شدند. آنان از خانه ، وطن ، قبيله ، حتى فرزندان و همسران و پران و مادران بريدند و با آرمانهاى وى پيمان بستند، ارزش هاى الهى را بر همه چيز برگزيدند: ويوثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة (11) همو كه راهبرى فرزانه همانند او، و امتى شيفته همانند او هستند كه تمام همت و پرورش خود حيوانى خودش است : (قد اهمتم انفسهم (12) همت آنها رسيدن به خود حيوانى است ، يعنى همان همها علفها (13)

(2/11)


همت آن خواب و خور و علف است .)
لايصون اللّه ما ابراهيم و يفعلون ما يومرون (14) فرشتگان هيچ گاه نافرمانى خدا نمى كنند و همواره فرمان او را به كار مى گيرند. شايستگى رهبرى انسان فرشته خو و ملكوتى دارد: ولو جعلناه ملك لجعلناه رجلاو للسبلنا عليهم ما يلبسون (15) اگر پيامبر خود را از ميان فرشتگان انتخاب مى كرديم او را انسان مى آفريديم و بر آنان پيامبران همانند انسان ها لباس مى پوشانديم . زيرا بر روى زمين انسان زندگى مى كند و الگوى وى هم بايدئ انسانهاى باشد. اگر فرشته زندگى مى كرد، پيامبر او هم مى توانست فرشته باشد: قل لو كان فى الارض ملائكة يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملكارسولا (16) اگر بر روى زمين فرشتگان با اطمينان راه مى افتد، از آسمان فرشته به عنوان پيامبر آنان بر روى زمين فرشتگان با اطمينان مى فرستاديم . چون انسان زندگى مى كند پيامبر او بايد بشر هستم . قل انما انا بشرمثلكم يوحى الى (17)من نيز همانند شما بشر هستم ليكن چهره ملكوتى دارم كه بر من وحى فرود مى آيد. اين بيان قرآن بهانه ها را از بهانه جوها مى گيرد. آنان كه مى گفتند چرا پيامبر فرشته نيست : ما منع الناس ان يومنوا اذا جائهم الهدى الا ان قالوا ابعث اللّه بشر رسولا (18)چيزى ماتنع ايمان مردم نيست جز اينكه مى خورد ودر بازار راه مى رود مالهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق (19) (اين چگونه پيامبرى است كه اگر بناست از بين انسان ها پيامبر انتخاب شود، بايد از ميان افراد سرشناس متمول باشد: و قالوا لو لايزال هذا القرآن على رجل من القربين عظيم (20)چرا كه اين قرآن بر بزرگان مكه و مدينه نازل نشده است .قبل از بعثت ، بخش دوم بعثت جهانى و انگيزه هاى آن ، بخش سوم رفتارهاى تربيتى و اجتماعى رسول اللّه صلى الله عليه و آله .
بخش اول : سيرى به روى دادهاى قبل از بعثت
مكه يا سرزمين نور

(2/12)


تاريخ شهر مكه زادگاه رسول اللّه صلى الله عليه و آله به زمان ابراهيم خليل (عليه السلام ) بازگشت دارد. جزيره العرب به (حجاز) سواحل شرقى درياى سرخ . (تهامه ) سرزمين جنوبى . (نجد) قسمت ميانى . عروض قسمت وسيعى از ناحيه شرقى .
يمن يمن جنوبى و شمالى ، تقسيم مى شود. اين سرزمين در عين حال كه دريا از سه جهت آن را احاطه كرده است از هواى خشك سوزان برخوردار مى باشد. و جاذبه هاى طبيعى آن اندك است . ليكن از جهت معنوى چون مركز توحيد و وحى و جايگاه طلوع خورشيد بى غروبى چون رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد، همواره مورد توجه عموم مردم بوده ، و هر روز ميليونها قلب به سوى كعبه عشق متوجه شده و با معبود خويش سودا مى كند. و هر سال صدها هزار نفر خويشتن را به اين سرزمين مى رسانند و گرد معبد عشق طواف مى دهند، و وجود خويش را سرشار از معنويت و صفا مى نمايد. به همين جهت علاقه مند هستند ويژگى هاى اين سرزمين را بيشتر و بهتر بدانند.
ابراهيم خليل اللّه (عليه السلام ) به همراه خانواده اش خويش پس از هجرت به اين سرزمين ماموريت يافت . به دستور الهى خانواده فدا كار خويش را در كنار بيت اللّه به امان خدا سپرده و به شام فلسطين هجرت نمايد: ربنا انى اسكنت من ذريتى بوداع غير ذى زرع عند بيتك المحرم (21) پروردگار! من خانواده خويش را در يك سرزمين غير قابل كشت در كنار خانه صاحب حرمت تو اسكان دادم . بعد از مهاجرت ابراهيم ، هاجر و اسماعيل در سرزمين خشك و سوزان تنها ماندند. مدتى نگذشت كه تشنگى ، هاجر ثمرى نداد. انبياء بسيارى در اين سرزمين ماموريت الهى را انجام داده و رسالت جهانى رسول اللّه صلى الله عليه و آله از اين سرزمين آغاز شده است .
بازسازى خانه توحيد

(2/13)


ابراهيم خليل بعد از سالها هجران از فلسطين به حجاز باز مى گردد، ليكن اطراف بيت اللّه را دگرگون مى بيند، عده اى را مشاهده مى كند كه در كنار خانواده اش مسكن گزيده اند. و شهر پديد آمده و اسماعيل هم به سن نوجوانى رسيده است . اينك اين انسان الهى ماموريت ديگرى مى يابد كه خانه خدا كعبه را بازسازى كند. او به همراه اسماعيل ديوارهاى كعبه را بالا مى برد، براى رضاى دوست معبد عشق جاويد را باز مى سازد: اذ يرفع القواعد و اسماعيل ربنا تقبل منا (22) (بياد آورد زمانى را كه ابراهيم به همراه اسماعيل ديوارهاى كعبه را بالا بردند و نيايش به درگاه حق نمودند كه از ما بپذير.) با خلوص ابراهيم و اسماعيل خانه اى ساخته شد كه تا ابد پايدار است و همواره معبد عشق آلايش جان ها مى باشد ابراهيم حتى بر اساس شواهد تاريخى و روايى به زمان آدم (عليه السلام ) بازگشت دارد. (23)
خواسته هاى ابراهيم (عليه السلام )
در هر صورت بعد از بازسازى كعبه ابراهيم خواسته هايى را در پيشگاه خدا مطرح كرد: اذا قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمنا واجنبنى وبنى ان نعبد الاصنام (24) پروردگار اين سرزمين (را امن قرار ده و مرا و فرزندان مرا از عبادت بت ها بازدار. فاجعل افئده الناس تهوى الهيم (25) (قلب هاى مردم را به سوى فرزندان من معطوف دار.)هب لنامن ازواجنا و ذرياتناه قرة اعين و اجعلنا للمتقين اماما ع (26) خدايا از همسران و فرزندان ما مايه چشم روشنى قرار ده و رهبرى و دعاى مرا بپذير. رهبرى جامعه براى نسل خويش و اقامه نماز از جمله خواسته هاى خليل الرحمان مى باشد. و نيز خليل الرحمان از خدا مى خواهد كه از نسل او پيامبر كه تلاوت آيات خدا را نمايد و مردم را تزكيه و تربيت كند مبعوث شود: ربنا فيهم رسولا يتلوا عليهم آياتك و يعلهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم انك انت العزيز الحكيم .(27)

(2/14)


خداى سبحان به خواسته هاى ابراهيم توجه مى كند كعبه را حرام امن الهى قرار مى دهد: و اذ جعلنا البيت مثابه للناس و امنا (28) هنگامى كه خانه را محل رجوع مردم و امن قرار داديم . و از ذريه ابراهيم رهبران الهى برگزيد و آياتنا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتينا هم ملكا عظيما (29) آل ابراهيم را كتاب و حكمت (نبوت ) و نيز رهبرى و ملك عظيم داديم . كه بسيارى از انبيا بخصوص انبيا بنى اسرائيل كه صاحب ملك هم بودند از نسل ابراهيم مى باشند و جعلنا هم ائمه يهدون بامرنا) (30) و آنان بر پا دارنده دين و نماز قرار داده و از نسل ابراهيم پيامبرى كه رسالت جهانى دارد و معلم انسان ها و مزكى نفوس است مبعوث نمود: لقد من اللّه على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة (31) خداى سبحان نعمت بزرگى مومنان كرد كه از بيان آنان پيامبرى كه آيات خدا را بر آنان تلاوت نموده و آنان را پاك مى نمايد و كتاب و معارف مى آموزد بر انگيخت . و رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرمود من استجابت دعاى ابراهيم هستم : انا دعوة ابراهيم ع (32) و خداى سبحان از نسل ابراهيم عده اى آفريده كه از پرستش بت ها اجتناب مى كردند كه اينان همان آباء و اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشند كه هيچ گاه دامن آنها به بت پرستى آلوده نشد.
تداوم دين ابراهيم

(2/15)


ابراهيم خليل (عليه السلام ) از زمره انبياء العزم و صاحبان كتاب و شريعت است كه پايه گذار بسيارى از فروعات دينى و مناسك حج مى باشد. او با دعاى : (ارنا مناسكنا) (33) (خدايا مناسك ما را به ما نشان و تعليم ده )، مناسك را از جانب وحى دريافت نمود و دين الهى را بنيان نهاد كه سالهاى نسل به نسل در مكه و اطراف آن متداول بود. ابراهيم (عليه السلام و پيروانش حج انجام داده به عرفات و منا مى رفتند و قربانى مى كردند و طواف وسعى انجام مى دادند و سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام و توليت و رسيدگى به امور زائران بيت اللّه از جمله شوونات دينى و اجتماعى بود كه بين فرزندان ابراهيم (عليه السلام ) نسل به نسل به دست به دست مى شد. اين مناسك و مناصب تا ظهور اسلام در بين مردم مكه مطرح بود. يعقوبى در اين باره مى نويسد: قريش و تمام فرزندان معد بن عدنان برخى مناسك دين ابراهيم عليه السلام بودند حج و مناسك را انجام مى دادند مهمان را گرامى مى داشتند، حرمت ماه هاى حرام را پاس ‍ مى نهادند، از فساد و ظلم پرهيز مى كردند و مجرمان را مجازات مى نمودند.(34)
معد جد نوزدهم رسول اللّه صلى الله عليه و آله است . مناسك ابراهيم به ايشان متوقف نمى شود، بلكه همواره ادامه داشت تابه عبداللّه پدر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و خود حضرت مى رسد. بدين صورت مكه همواره مركز توحيد، بسيارى از مردم آن موحد و دين رسمى مكه از زمان ابراهيم تا رسول اللّه صلى الله عليه و آله دين ابراهيم خليل بوده است . گر چه مسيحيت و يهود نيز در اطراف مكه به مخصوص مدينه نفوذ كرده بود.
بت پرستى درمكه و عمر بن لحى

(2/16)


بعد از پاك شدن مكه از لوث بت ها توسط ابراهيم بت شكن ، دين ابراهيم در مكه استقرار يافت . ليكن بعد از مدتى در كنار دين الهى بت پرستى نيز به حجاز و حتى مكه دوباره راعه پيدا كرد. انگيزه هاى گوناگون براى بت پرستى وجود داشته ، اما بازگشت بت پرستى را با مشاهده تاريخى مى توان به زمان (عمر بن لحى ) نسبت داد. (35) عمرو به چند واسطه به (الياس جد شانزدهم رسول اللّه صلى الله عليه و آله متصل مى شود. در مسافرت به زمان مى پرستيدند بتى انتخاب مى كند و آنها را به عنوان تقرب به خدا عبادت مى كردند: مانعبد هم الاليقربوا الى اللّه زلفى (36) (ما بت ها را تنها براى تقرب به خدا مى پرستيم .) بدين صورت بت پرستى در مكه دوباره رونق پيدا كرد. (37) در عين حال برخى قبايل مانند (خمس ) مناسك انجام مى دادند و نماز مى گذاردند و هر قومى تلبيه مخصوص ‍ داشت كه برخى آلوده به شركت نيز بود، محرمات احرام را رعايت مى كردند روغن نمى ماليدند كه به ايشان نسبت داده مى شود.
انگيزه عمروبن لحى
در مورد انگيزه عمرو كه چرا به همراه خود بت به حجاز آورد دو تحليل مى توان ارائه داد، نخست اين كه ايشان بت را براى پرستش نيآورد، بلكه چون از زيبايى مجسمه ها بت هاى خوشش آمد تنها براى تزئين ، بت هبل را به همراه آورد. آنگاه در اثر جهل و تبرك جويى به بت ، منجر به پرستش ‍ بت شد.

(2/17)


دو ديگر اين كه عمر و فريب بت پرستى عمالقه را خورد و جذب (38) بت پرستى شد و بت راهم براى عبادت به مكه آورد، كه چه بساز با شواهد تاريخى بتوان گفت اين تحليل به واقع نزديكتر است . زيرا كه عمرو بن لحى به عنوان بدعت گذارد دين ابراهيم و محرف و تغيير دهنده دين توحيد تغيير داد و موجب گمراهى ها شد. ايشان شرك را وارد تلبيه ابراهيمى نمود و بدعت هاى ديگرى هم كه قرآن به آنها اشاره دارد به هم ايشان نسبت داده مى شود:(39) ما جعل اللّه من بحيرة و لا سائبه و لا وصيلة ولاحام و لكن الذين كفروا يفترون على اللّه الكذب و اكثرهم لايعقلون (40) خداى سبحان براى بحيره (شتر گوش شكافته ) و سائبه شترى كه به نذر مطلق آزاد شود (41) و خلاصه به سبب همين عمل كرد در برخى آثار مورد لعن و نفرين قرار گرفته ، و خبر از عذاب او داده شده است ، كه از رسول اللّه صلى الله عليه و آله رسيده كه رايت عمرو بن لحى يجر قصبه فى النار (42) عمرو بن امعاء او در آتش كشيده مى شد.
درهر صورت كار عمرو منشاء بت پرستى شده است ، چه به انگيزه اول بت آورده باشد و چه به انگيزه دوم و مردم قريش به بت پرستى تا زمان رسول اللّه صلى الله عليه و آله بسى خو گرفتند وقتى حضرت رسالت خويش را از توحيد شروع كرد: قولوا لااله الاللّه تفلحوا و پيام رهايى از دام بت ها سرداد براى آنها بسيار تعجب آور بود: اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى عجاب (43) آيا خدايان متعدد را مى توان كنار و يك خدا را پرستيد اين واقعا -چيز عجيبى است !اين بدعت ها تا سال هشتم هجرى كه مكه به دست منادى توحيد رسول اللّه صلى الله عليه و آله فتح ، و از لوث بت ها تطهير شد ادامه داشت . (44)
فرهنگ و عرب

(2/18)


بزرگترين مشكل فرهنگى عرب قبل از اسلام ، اعتقاد آلوده به شرك بود. زيرا كه شرك سرچشمه آلودگى هاى اعتقادى و اخلاقى واجتماعى است ، به همين سبب بزرگترين گناه است . فرهنگ آلوده به شرك به انواع فسادها آلوده مى شود. و به لحاظ اهميت شرك كه كه گناهان ديگر است ، مورد بخشش خداى سبحان قرار نمى گيرد: ان اللّه لا يغفران يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء ) (45) خدا كسى را كه به شرك بورزد نمى بخشد، گناه غير از شرك را براى كسيكه صلاح باشد و بخواهد مى بخشد. عرب به لحاظ آلودگى به شرك از لحاظ نظام حكومتى ، نظام متكى به روز ناامنى و حكومت قبايلى و قتل وغارت داشت . از جهت اجتماعى انواع بزهكارى هاى اجتماعى و مفاسد اخلاقى دامن گير بود. از لحاظ حقوقى زنان و يتيمان و ساير آسيب پذيران پاى مال مى شد. بجاى ارزش هاى الهى و انسانى فرهنگ به تمام معنا جاهلى بر آنها حاكم بود. قرآن در خطاب به همسران رسول اللّه صلى الله عليه و آله از اين فرهنگ باعنوان نادانى و (جاهليت ياد مى كند: و لاتبرجن الجاهلية الاولى (46) (همانند آشكار شدن زمان جاهليت اول در انتظار آشكار شويد.براى آگاهى بيشتر از فرهنگ عرب چه بهتر از نهج البلاغه امام على عليه السلام بهره ببريم . امام زمان اين گونه ياد مى كند:

(2/19)


ارسله على حين فتره من الرسل وطول هجعة من الامم و اعتزام من الفتن ... و تلظ من الحروب (47) رسول اللّه صلى الله عليه و آله را در هتگامى برگزيد كه مدتى از پيامبران پيشين سپرى شده بود. در هنگامى كه امتها؛در خواب ، و فتنه ها مصمم بر فرو پاشى جامعه بودند. جنگ ها شعله ور بودند. و مى فرمايد: ان اللّه بعث محمدا نذيرا للعالمين و امينا على التتزيل و انتم معشر العرب على شر دين و فى شر دار منيخون حجارة خشن وحيات صم تشربون الكدر و تاكلون الجشب و تسفكون دمائكم و تقطعون ارحامكم الاصنام فيكم منصويه و الاثام بكم معصوية (48) (رسول اللّه صلى الله عليه و آله در زمانى مبعوث به رسالت شد شما عرب بدترين دين را (شرك و بت پرستى ) داشتيد. در بدترين سرزمين (از لحاظ آب وهوا) به سرمى برديد. رحل اقامت شما در بين سنگلاخ هاى خشك و سوزان و در ميان گزندگان و مارهاى سمى كر بود. نوشيدنى شما آلوده و خوراك شما خشب بود خونريزى و بريدن از خويشان رايج بود. بت پرستى شعار شما و همواره آلوده به گناه بوديد. هر جنبنده مور و مار و ملخ و پرنده و چرنده را مى خوردند حتى در سالهاى قحطى كرك هاى شتر را با كنه و خون مخلوط نموده و خشك مى كردند، طعام فراهم مى آوردند!!(49) اينها نمونه از فرهنگ جاهلى در ابعاد گوناگون در ميان عرب مى باشد كه تفصيل آن را از كتاب هاى تاريخ بايد جستجو نمود.
نسب رسول اللّه صلى الله عليه و آله .

(2/20)


اسماعيل گر چه مهاجر غير عرب است كه از (بابل ) به همراه خانواده اش به حجاز هجرت نموده است ، ليكن بر اساس شواهد تاريخى وى اولين كسى است كه به تعليم الهى به عربى سخن گفته است و نسل اعراب عدنانى و غير عدنانى به ايشان منتهى مى شود. (50) رسول اللّه صلى الله عليه و آله از جمله كسانى است كه نسب او از طريق اسماعيل به ابراهيم منتهى مى شود. نسب رسول اللّه صلى الله عليه و آله را به سه برهه مى توان تقسيم نمود: از آدم تا ابراهيم . از ابراهيم تا عدنان . از عدنان تا عبداللّه عليهم السلام .
گرچه برخى نسب حضرت را تا آدم عليه السلام بر شمرده اند، ليكن جزئيات دو مرحله اول خيلى روشن نيست . شايد كسى نتواند به طور دقيق نسلها را شناسايى كند و اختلاف هاى فراوانى مشاهده مى شود. و شايد به همين جهت است كه در روايت مرسل از رسول اللّه صلى الله عليه و آله نقل شده است كه وقتى نسب من به عدنان رسيد متوقف شويد جلوتر نرويد: لو بلغ نسبى الى عدنان فامسكوا (51) اين بيان رهنمود به اين نكته است كه راه تحقيق هموار نيست ، نه اين كه يك تكليف شرعى و حرام باشد. اما تا عدنان نسب رسول اللّه صلى الله عليه و آله عبارت است از: محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن كلاب بن مره بن كعب بن لوى بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر بن كنانه بن خزيمه بن مدركه بن الياس بن مضربن نزار بن معد بن عدنان . (52) و چون راه تحقيق از عدنان كه جد بيستم رسول اللّه صلى الله عليه و آله است به آن طرف هموار نمى باشد از اين قسمت صرف نظر نموده ، نكته اى كه اهميت بيشتر دارد مطرح مى نماييم .
ايمان نسب رسول اللّه صلى الله عليه و آله

(2/21)


ايمان نسب رسول اللّه صلى الله عليه و آله از جمله موضوعاتى است كه مورد توجه است ، كه اهل قلم به آن پرداخته و نظرات متفاوتى و برخى مغرضانه ابراز نموده اند. برخى همانند شيعه معتقدند كه آباء و اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله همگى موحد بوده ، هيچ گونه آلودگى به شرك و بت پرستى نداشتند. برخى ديگر از جمله گروهى يا اكثرى از اهل سنت نمى پذيرند كه اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله همگى موحد باشند. به برخى از آنها نسبت شرك مى دهند. (53)
شيعه معتقد است نسبت رسول اللّه صلى الله عليه و آله همواره انسان هاى پاك و بدور از هر گونه آلودگى و از خانواده رفيع و خداپرست مى باشد. چنين شخص با عظمت از نسل كفر و شرك پديد نمى آيد. سرچشمه اين اعتقاد والاى شيعه همانند ساير باورهاى محورى و كليدى كوثر معارف ، قرآن و عترت است كه منزه از هر گونه آلودگى و شائبه مى باشد.
صدوق رحمه اللّه مى فرمايد: عقيده شيعه در مورد آباء پيامبر اين است كه از آدم تا عبداللّه همگى مسلمان بودند. (54)
امين الاسلام رحمه اللّه مى فرمايد: در نزد شيعه اين عقيده صحيح است كه آباء پيامبر تا آدم موحد بودند. (55)

(2/22)


مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: شيعه بر اين اعتقاد متفق است كه پدر و مادر اجداد حضرت تا آدم عليه السلام مسلمان بوده اند. (56) چون آثار دينى و شواهد تاريخى همين ديدگاه را تاييد مى كند، با بيان اين ادله اين ديدگاه نيازى به طرح ديدگاه هاى ديگر نمى باشد. زيرا با طرح اين شواهد بسيارى از شبهات و اتهامات زدوده خواهد شد. بيشتر اتهامات هم به زمان بعد از عدنان مربوط مى شود. پيش از آن سخن از انحرافات از دين حنيف ابراهيمى نيست . چنانكه در روايت صحيح از امام صادق عليه السلام نقل شده كه بنى اسماعيل تا زمان عدنان بر دين الهى بودند. از زمان عدنان به بعد در اثر فاصله طولانى بين انبيا انحرافات پديد آمد. فرزندان اسماعيل تا زمان عدنان همواره مديريت خانه خدا را به عهده داشته اند. حج برگزار مى كردند... (57) در هر صورت اگر بتوان به اسلام و توحيد اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله از عدنان تا عبداللّه دليل عنوان نمود، اعتقاد زلال شيعه به خوبى جلوه گر مى شود. بر اين مهم مى توان چندين گواه قرآنى ، روايى و تاريخى بيان كرد.

(2/23)


1 - ابتدا اين نكته را مى توان طرح كرد كه ابراهيم خليل عليه السلام بعد از بار سازى كعبه خواسته هايى را در پيشگاه خداى سبحان در ميان گذاشت ، از جمله در خواست كرد كه فرزندانش از بت پرستى دور باشند. درخواست ديگرش كه در مورد برخى از خانواده اش مى باشد، اين است كه از بين آنان افرادى بر پا دارنده نماز باشند، و از بين آنان پيشوايان مردم انتخاب شوند. خداى سبحان دعاى ابراهيم عليه السلام را مستجاب كرد هم از نسل او انبيا و رهبران الهى قرارداد، هم از نسل او پيامبرى به رسالت جهانى انبيا مبعوث كرد و هم ساير دعاها را توجه نمود. اگر دعاى اجتناب از بت پرستى حداقل در مورد برخى از فرزندان او مستجاب شده ، و نيز اقامه نماز مورد استجابت خداى سبحان قرار گرفته باشد، چه كسانى شايسته تر به اين امر از اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشند؟ آيا استجابت دعاهاى اين منادى توحيد اين نكته را تاييد نمى كند كه اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله از اين خطر مصون بودند. بخصوص اين كه بت پرستى براى مردم مكه يك مرام و ارادتى است و اين امر عارضى در هيچ سند معتبر به اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله ثابت نيست . زندگى طبيعى اهالى مكه بر دين ابراهيم خليل بوده است . كسى را از دايره دين حنيف جدا دانستن دليل مى خواهد.

(2/24)


همان طورى كه اشاره شد، بت پرستى به صورت رسمى از زمان عمر و بن لحى پديد آمد. و عمر و بن لحى نوه الياس جد شانزدهم رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد. از لحاظ نسبت ارتباطى با رسول اللّه صلى الله عليه و آله ندارد، زيرا الياس سه پسر به نام هاى : مدركه ، طابخه ، قمعه داشت (58) عمر و از فرزندان قمعه است ، رسول اللّه صلى الله عليه و آله از نسل مدركه مى باشد. و اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله افرادى گمنامى نبودند كه دين آنها بر كسى پوشيده باشد. فرضا بت پرست باشند، ولى مردم متوجه نشوند! نقاط قوت و ضعف افراد سرشناس بر همگان آشكار مى شود. چگونه ممكن است كه چنين شخصى معروف بت پرستى باشد، آنگاه در هيچ سند معتبر ثبت نشود. گرچه اتهام ها در اين راستا مطرح است . اين نكته مضمون اين آيه را تثبيت مى كند كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله همواره از صلب سجده گذارى به صلب سجده گذار ديگر منتقل شده است : و تقلبك فس الساجدين . (59)
2 - شواهد روايى بسيارى بر پاكى اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله گواهى مى دهد. با توجه به اين كه روايات و شواهد تاريخى بسيار است شايد نيازى به تحقيق سند آنها نباشد). معاذ بن جبل از رسول اللّه صلى الله عليه و آله نقل مى كند: خداى سبحان من و على و فاطمه و حسن و حسين را هفت هزار سال قبل از پديد آوردن دنيا خلق كرد، آنگاه ما را در صلب آدم و اصلاح ديگر پدران و ارحام مادران قرار داد و هيچ گاه آلودگى شرك و كفر بر ما اصابت نكرد. (60)

(2/25)


3 - ابوذر غفارى از رسول اللّه صلى الله عليه و آله چنين نقل مى كند: هنگامى كه ابراهيم را در آتش انداخته شد، ما در صلب ابراهيم بوديم و همواره از صلب و رحم پاكى به ديگرى منتقل مى شديم ، تا به عبدالمطلب رسيديم ، آنگاه دو قسمت شده يكى در صلب عبداللّه عليه السلام و ديگرى در صلب ابوطالب قرار گرفتيم . (61) به طور قطع از رحم و صلب مشرك نمى توان به عنوان صلب و رحم پاك ياد كرد.
4 - روايت ديگر عنوان همان روايت سوم است كه وقتى آدم عليه السلام خلق شد خداى سبحان ما را رسول اللّه صلى الله عليه و آله در صلب او قرار داد. آنگاه همواره از صلب مطهر به صلب ديگر و رحم مطهر به رحم ديگر منتقل مى شديم تا به عبدالمطلب رسيديم . (62)
5 - در روايت ديگر از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه محمد و على همواره در اصلاب طاهره بودند تا به عبدالمطلب رسيدند. (63)
6 - از رسول اللّه صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه : خداى سبحان مرا رسول اللّه صلى الله عليه و آله همواره از اصلاب طاهر و ارحام مطهر منتقل كرد تا به اين دنيا آمدم و هيچ آلودگى جاهليت مرا آلوده نكرده است . (64) كدام آلودگى جاهليت بدتر از شرك است ؟!
7 - روايات ديگرى به مفهوم همين روايات قلبى وارد شده مانند اين كه از امام صادق عليه السلام نقل مى كند خداى سبحان بر پيامبر مورد فرستاد آنگاه فرمود من آتش را بر صلب كه تو را نازل كرده و رحمى كه تو را حمل نموده و دامنى كه تو را تربيت كرده است ، حرام نموده ام . (65) و مسلم آتش ‍ بر انسان مشرك حرام نيست .
8 - خداى سبحان به رسول اللّه صلى الله عليه و آله خبر داد كه آتش را بر پشتى كه تو را نازل كرده و رحمى كه تو را حمل نموده و پستانى كه تو را شير داده و دامنى كه تو را پرورش داده است ، حرام نموده ام ، (66) و شواهد ديگر روايى به همين مضمون كه آوردن همه آنها بحث را طولانى مى كند.

(2/26)


9 - برخى شواهد روايى در خصوص بعضى اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد. مانند اين كه از رسول اللّه صلى الله عليه و آله در مورد ربيعه و مضر آمده : لا تسبوا ربيعه و مضر فانهما كانا مسلمين در روايت ديگر آمده : كانا على دين ابراهيم (67) ربيعه و مضر را دشنام ندهيد زيرا آنها مسلمان و بر دين ابراهيم عليه السلام بودند.
10 - و نيز در مورد الياس آمده : لاتسبوا الياس فانه كان مومنا (68)
الياس را كه مومن بود دشنام ندهيد. الياس در مقابل بدعت هايى كه در دين ابراهيم عليه السلام وارد كرده بودند مقابله نمود. وى اولين كسى بوده است كه در مقابل بدعت هاى بنى اسماعيل نسبت به سنت هاى پدرانشان ايستاد. (69)
عبد المطلب
11 - شواهد بسيار ديگرى در مورد توحيد عبدالمطلب آمده است . كه هر
گونه شرك و آلودگى را از دامن ايشان مى زدايد. و شايد انگيزه اصرار در مورد وى بيشتر بدين خاطر است كه ايشان بيش از ديگران مورد تهمت آلودگى به شرك و امثال آن قرار گرفته است . از على عليه السلام نقل مى كند كه : پدرم و جدم عبد المطلب و نيز هاشم و عبد مناف هيچ گاه بت نپرستيدند، آنها به سوى كعبه نماز مى خواندند و بر دين ابراهيم بودند.(70) عبدالمطلب از موحدان عرب به شمار مى رود. (71) اين همان استجابت دعاى خليل الرحمان در حق فرزندان خويش است .
12 - رسول اللّه صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد كه عبدالمطلب با الزام (نوعى قرعه و برد و باخت زمان جاهليت ) مال تقسيم نمى كرد و بت ها را عبادت نمى كرد و از گوشت حيوانى كه به نام بت ذبح مى شد تناول نمى نمود. وى بر دين ابراهيم عليه السلام بود. (72)
13 - و نيز در مورد اعتقاد عبدالمطلب به عالم آخرت آمده كه وى مى گويد: ان وراء هذا الدار دار يجزى فيها المحسن و المسى ء (73) بعد از اين دنيا دنيايى است كه نيكوكاران را پاداش مى دهند.

(2/27)


14 - از امام رضا عليه السلام رسيده كه : عبدالمطلب حلقه درخانه خدا را گرفته و از خدا مى خواهد كه به او ده پسر عطا كند. (74)
15 - در همين رابطه چنين رسيد كه : تعلق باستار الكعبه و نادى اللهم رب البلد الحرام و الركن و المقام (75) كه پرده هاى خانه خدا را گرفته و خدا را به حرم و ركن و مقام سوگند مى دهد، كه حكايت از تدين او به دين و مناسك ابراهيمى دارد.
next page
fehrest page

(2/28)


next page
fehrest page
back page
عبد المطلب و دفاع از توحيد
16 - هنگامى كه ابرهه ابله براى ويران نمودن كعبه با لشكريان فيل سوار خود عازم مكه شد، عبدالمطلب مسووليت سقايه الحاج و توليت و عمارت مسجد الحرام و رياست قوم قريش را به عهده داشت . لشكريان كفر تهديد كردند كه تمام مردانى كه در صدد مقابله بر آيند كشته و زن و فرزندان را اسير و كعبه را ويران خواهند نمود! مردم مكه با شنيدن تهديد ابرهه با هراس تمام مكه را خالى كرده ، با خانواده هاى خويش به كوههاى اطراف پناه بردند. اما عبدالمطلب كه از يك طرف خالى شدن كعبه را مشاهده كرد و از طرفى مواجه بود با لشكر قدرتمند ابرهه كه اين زمينه ايجاد شده بود كه عبده هايم نيز بگويد چون ما توان دفاع نداريم و جنگ با ابرهه كاملا نابرابر است ، به فكر نجات خود و خانواده خويش باشيم ؛ همانند مردم به كوهها فرار كنيم . ليكن وى نه تنها از مكه خارج نشد بلكه با كمال قدرت در حرم ماند و اصحاب خود را دعوت به استقامت در مقابل ابرهه نمود. وقتى به او پيشنهاد ترك مكه شد اين مدافع نستوه فرمود: من شرم دارم از اين كه خانه خدا و حرم را رها كنم و به غير حرم پناه ببرم : و اللّه ما اخرج من حرم اللّه و لا ابتغى العز من غيره (76) به خدا سوگند كه من از حرم الهى خارج نخواهم شد و عزت را در غير حرم جستجو نخواهم كرد. اين موضع گيرى عمق اعتقاد و خلوص و شجاعت وى را در راه حق مى رساند. در اين لحظات حساس خطر، اين مجاهد فى سبيل اللّه به پرده هاى كعبه چنگ مى زند و اين چنين دعا مى كند: اللهم انيس المستوحشين و لا وحشه معك اى خداى مونس تنهايى هيچ وحشت و هراسى با وجود تو نخواهد بود. اين سخنان هنگامى از ايشان ابراز مى شود كه عبدالمطلب و ياران و وفادارش تنها مانده اند. (77)

(3/1)


اين سخن : كسى كه خدا با او باشد از هيچ قدرتى هراس نخواهد داشت . عمق توحيد عبدالمطلب را مى رساند كه وى از اولياء اللّه بود كه تنها تكيه گاهش خداى لايزال كه منشاء همه قدرتهاست ، مى باشد همانگونه كه قرآن ستايش مى كند: الا ان اولياء اللّه لاخوف عليهم و لاهم يحزنون (78)اولياء خدا از هيچ قدرتى هراس ندارند و فقدان هيچ چيزى آنان را اندوهناك نمى كند. زيرا كه آنان با خدا كه منشاء همه فضايل و بركات است ، پيوند خورده اند:( ماذا فقد من وجدك ) (79) آنانكه تو را يافت چه چيز از ديت داده است ! آنگاه در پايان جمله را اضافه مى كند كه : رب الدار اولى بالدار صاحب خانه به دفاع از خانه اولويت دارد.

(3/2)


اين جمله بدين معنا نيست كه ما مسووليت دفاع از خانه خدا را نداريم ، خود صاحب خانه دفاع خواهد كرد! اين سخن سخن بنى اسرائيل است كه به موسى (عليه السلام ) مى گفتند: اذهب انت و ربك فقاتلا انا ههنا قاعدون (80) تو به خداى خويش برويد به جنگ فراعنه ما اينجا نشستيم . به شما احسن خواهيم گفت ! بلكه مضمون آن اين است كه با ما كمال قدرت از مركز توحيد و سنبل ايمان خويش كعبه دفاع خواهيم كرد، البته نصرت صاحب خانه چاره ساز است با اين جمله در واقع طلب نصرت خانه در ميدان نبرد مى كند. اين مضمون همان است كه به تغيير ديگر از عبدالمطلب در هنگام ملاقات با ابرهه نقل شده است كه ايشان اظهار كردند: انا رب الابل و للبيت رب يمنعه (81) من صاحب شتر هستم خانه هم صاحب دارد از آن دفاع خواهد كرد. كه مضمون آن اين نيست كه من نسبت به كعبه بى تفاوت هستم . چگونه اگر اين مدافع توحيد بى تفاوتى بود با كمال استقامت در حرم مى ماند وآن چنان طلب يارى از خدا مى نمود؟ اين سخن همان طلب يارى از خداى سبحان در ميدان نبرد و دفاع مى باشد. گرچه برخى از قلم هاى تقليد در اين زمينه فعال شده و قلم فرسايى هم مى نمايند، به اين موضوع هم افتخار مى كنند. و مرتب نوشته هاى خود را به اشكال و عناوين گوناگون برف انبار نموده و نشر مى دهند، كه عبدالمطلب نسبت به كعبه بى تفاوت بود! و حتى به نوعى از اين قضايا معرفى كنند. كه ابرهه حتى عبدالمطلب را سبك شمرده كه من براى انهدام عزت و عظمت و مركز دينى شما به فكر آزادى چند شتر خود هستيد! البته در پيش گفتار اشاره شد خطر قلم تقليد نيز همانند قلم تحريف كم نيست . كه اين چنين شخصيت هايى را غبار آلود معرفى مى نمايد. و نقش ‍ قلم تحقق در اين گونه موارد به خوبى روشن مى شود، با درك و تحليل صحيح حقايق را از بين غبارها و شبهات آشكار مى سازد.

(3/3)


موضع گيرى عبدالمطلب در مقابل ابرهه از سخنان و دعاهاى وى به خوبى آشكار است . وى در برابر لشكر عظيم ابرهه جاخالى نمى كند، با اندك اصحاب خويش استوار مى ايستد. همان روحيه توحيدى : كم من قليله غلبت فئه كثيرة باذن اللّه (82) چه بسيار نيروى اندك كه بايارى خدا بر نيروى بى شمارى فائق آمدند. گرچه لشكر ابرهه قبل از رسيدن به كعبه در پشت كوههاى منا در وادى محشر (بين مزدلفه و منا) مورد هجوم نيروهاى غيبى و طير ابابيل قرار گرفت و مفتحضانه منهدم شد. ليكن اگر فرصت حمله به كعبه دفاع مى كردند. قلم خيلى مغرض و يا ساده انديش بايد باشد كه موحد چنينى و مجاهد نستوه و شجاعى چون عبدالمطلب را مشرك و يا فرد بى تفاوتى نسبت به آرمان توحيد معرفى كند! تاريخ يك معجون آميخته (زحق و باطل است ، نمى توان بر هر چيزى كه نگاشته شد اعتماد كرد. بسيارى از نگاشته ها غير معتبر و يا قابل تاءويل مى باشند، كه بايد اطراف آن پژوهش نمود، تا مطلب صحيح را بدست آورد.
17 - اعتقاد توحيدى اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله آن قدر زبان زد خاص و عام بود كه شعرا به نام و متعهد درباره اين موضوع شعر مى سرودند، كه به عنوان نمونه يك بيت از قصيده طولانى ابولصلت بن ابى ربيعه ثقفى را مورد توجه قرار مى دهيم . وى در پايان قصيده مى گويد:
كل دين يوم القيمه عند الا
ه الا دين الحنيفه بور (83)
(در قيامت هر دينى غير از اين حنيف ابراهيمى تباه است ، مورد پذيرش ‍ حق نمى باشد.) معلوم مى شود كه دين ابراهيم چگونه دين رسمى آسمانى قريش قبل از اسلام بوده است كه تنها دين مورد پذيرش خدا دين حق حنيف ابراهيم تلقى شده است .

(3/4)


18 - آخرين نكته اى كه در اين موضوع به عنوان شاهد ذكر مى شود، روايتى است كه از رسول اللّه صلى الله عليه و آله در مورد عبدالمطلب رسيده است ، عبدالمطلب را در رديف انبياء قرار مى دهد: ان اللّه لعث جدى عبدالمطلب امة واحدة فى هيئة الانبياء و زى الملوك ) (84) خداى سبحان جد من عبدالمطلب را در رديف انبيا و هيبت ملوك محشور مى كند. اين ها برخى از شواهد است كه به خوبى دلالت مى كند كه آباء و اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و هم چنين مادران وى همه از لحاظ اعتقادى موحد و خداشناس ، از لحاظ اخلاقى سخى ، مهمان نواز و شجاع و مدافع حق و مسوليت پذير يودند. و تصدى امور دينى و شئون اجتماعى قريش را به نسل به نسل به عهده داشتند. و تصدى امور دين نسبت به آنها روا را نمى باشد البته شواهد به اين مقدار از شواهد توانسته است باشد شبهات مطرح شده را پاسخ دهد دين رسول اللّه صلى الله عليه و آله قبل از بعثت همان دين ابراهيم خليل صلى الله عليه و آله بوده است .
دين رسول اللّه صلى الله عليه و آله قبل از بعثت

(3/5)


اين كه گفته شود پيش از بعثت رسول اللّه صلى الله عليه و آله دين آسمانى رايج و رسمى و حلال و حرام در حجاز مطرح نبود، سخنى ناصواب است . (85) زيرا هم شواهد قرآنى و روايى و هم تاريخى گواهى مى دهد كه در كنار بت پرستى وبا اين كه در حجاز برخى به دين مسيحيت يا يهوديت معتقد بودند، (86)دين رايج و رسمى به خصوص در مكه دين ابراهيم خليل (عليه السلام ) بود. قرآن دين اسلام را تداوم دين ابراهيم مى داند: ملة ابيكم ابراهيم هو سماكم المسلين من قبل مرا شما مرام پدرم شما ابراهيم كه شما را مسلمان ناميد مى باشد. و در موارد متعدد اين نكته را گوشزد مى كند كه پيامبر اسلام تداوم بخش دين حنيف ابراهيم است : ثم اوحينا اليك ان اتبع ملة ابراهيم حنيفا ) آنگاه بر تو وحى كرديم ه دين مستقيم ابراهيم را پيروى كن . قالوا كونوا هودا او نصارى تهتدوا قل بل ملة حنيفا و ما كان من المشركين (87) گفتند يهودى يا مسيحى باشيد تا رهنمود شويد، به آنها بگو رهنمود رد دين مستقيم و بدون پيرايه ابراهيم (عليه السلام ) كه هرگز مشرك نبود مى باشد. بسيارى از فروعات و مناكسات اسلام بخصوص مناسك اسلام بخصوص ‍ حج تثبيت مناسك ابراهيم است ، كه روايات بسيارى به اين نكات اشاره دارند. (88)
تاريخ نيزگواه است كه عده فراوانى از عدم عرب متدين به دين ابراهيم خليل (عليه السلام ) بودند و حج و نماز مى گذارند. چنانكه يعقوبى مى گويد: قريش ، عموم فرزندان عدنان بر برخى مناسك دين ابراهيم بودند. مناسك را برپا مى داشتند. مهمان را گرامى مى داشتند. حرمت ماه هاى حرام را پاس مى نهادند و از فساد و ظلم و تباهى پرهيز مى نمودند. و مجرمان را مجازات مى كردند و مديريت خانه خدا را به عهده داشتند. (89)

(3/6)


با توجه به موضع قرآن و روايات و با شواهد تاريخى چگونه ممكن است قرآن دينى از تثبيت كند كه متروك و مجهور جامعه بوده است و مردم از حجاز دين حنيف ابراهيم خليل (عليه السلام ) بود گرچه بت پرستى وسيع بيشترين رواج داشته است .
با توجه به اين كه مردم حجاز به مناسك دين ابراهيم پاى بند و نفوذ دين مسيحيت و يهوديت در آن منطقه به خصوص مكه بسيار ضعيف بود (90) رسول اللّه صلى الله عليه و آله نيز همانند اجداد خود به دين آسمانى ابراهيم خليل صلى الله عليه و آله معتقد بودند. زيرا نه مسيحيت در مكه مطرح بود و نه يهوديت و اين كه گفته شود حضرت به دين خودش معتقد بود، اين سخن قبل از رسالت و بعثت حضرت سخن مستند نمى تواند باشد.
عبداللّه
عبداللّه نه پسر داشت در هنگام حفر چاه زمزم نذر كرد اگر خدا ده پسر به او عطا كند، يكى از آنها را در راه خدا قربانى نمايد (91)دعاى او مستجاب شد و خداى سبحان پسر دهم را به او عطا كرد. پسران او عبارتند از: حارث بزرگترين پسر ايشان ، زبير، عبد مناف (معروف به ابوطالب پدر على بن ابى طالب (عليه السلام ) حمزه معروف به (سيد الشهداء) غيداق ، ضرار، مقوم ، عبد العزى معروف له ابوالهب )، عباس كه عمو زادگان حضرت معروف به بنى عباس از نسل ايشانند. و عبداللّه كه پدر بزرگوار رسول اللّه صلى الله عليه و آله آخرين پسر عبدالمطلب مى باشد.

(3/7)


بعد از تولد عبداللّه ، عبدالمطلب در صدد اداء نذر خود برآمد. در بين فرزندان خود قرعه كشيد، قرعه به نام عبداللّه اصابت كرد. دست عبداللّه را گرفت به قربانگاه برد. اقربا و مردم مع شدند از قربانى نمودن عبداللّه مانع شدند: كه اگر اين كار انجام گيرد در بين همه سنت خواهد شد. پيش نهاد شد بين ده شتر و عبداللّه درآمد. شترها را ده ، اضافه كردند باز قرعه به نام عبداللّه اصابت كرد. شترها را همواره اضافه كردند تا به صد رسيد، آنگاه قرعه به نام شترها در آمد. (92) صد شتر فديه عبداللّه شد، همان طور كه گوسفند غيبى فديه اسماعيل قرار گرفت . و از آن زمان صد شتر ديه انسان قرار گرفت و يكى از سنت هاى عبدالملب بود، كه در اسلام هم مورد تاييد شد. و به همين خاطر از رسول اللّه صلى الله عليه و آله رسيده كه : انا ابن الذبيحين (93) من فرزند دو قربانى هستم .) كه منظور اسماعيل و پدر بزرگوارش عبداللّه مى باشند.

(3/8)


عبداللّه از لحاظ زيبايى اندام و نيز كمال ، در بين عرب معروف بود. او برگزيده فرزندان عبدالمطلب و او توجه بود. عبداللّه عمر طولانى نداشت بعد از ازدواج با آمنه هنگام بازگشت از سفر شام بيمار شد، در مدينه در نزد اقرباى پدرى خويش (بنى نجار) ماند. وى در سن 25 سالگى همانجا رحلت كرد و در محله (دار النابغه ) به خاك سپرده شد. (94)و قبر او سال ها مزار زائران بود، ليكن در عهد آل صعود به بهانه توسعه حرم تخريب شده است . در مورد تاريخ رحلت ايشان اختلاف است معروف اين است كه وى قبل از ولادت رسول اللّه صلى الله عليه و آله رحلت كرده است . ليكن يعقوبى اين ديدگاه را رد نموده و از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه رحلت ايشان دو ماه بعد از ولادت حضرت بوده است . (95) در هر صورت عبداللّه همانند ساير اجداد رسول اللّه صلى الله عليه و آله موحد و خداشناس بود و در حالى رحلت نمود كه بهترين و كامل ترين انسان روى زمين از خود به يادگار نهاد.
آمنه
آمنه دختر وهب بن عبد مناف از طريق مادر، در قصى به نسبت رسول اللّه صلى الله عليه و آله متصل مى شود. (96) آمنه نسب شريف و خانواده اصيل و اعتقاد توحيدى موقعيت ممتاز دارد. و در بين همگان به بزرگوارى معروف است . (97) آمنه زن پاك موحد و جز ارحام مطهرات مى باشد كه درباره آن روايات بررسى شد. وى از زمره آنان است كه آتش بر او حرام شده است : ان اللّه عز و جل حرم النار على ظهر انزلك و بطن حملك وثدى ارضعك . (98) خدا آتش را بر آن پشتى كه تو را (رسول اللّه صلى الله عليه و آله را زنان كرد و رحمى كه تو را حمل كرد و پستانى كه تو را شير داد، حرام كرده است . كه دو محور آخر حديث شامل آمنه است .

(3/9)


آمنه هنگامى كهذ رسول اللّه صلى الله عليه و آله رابه دنيا آورد، بعد از مدتى براى او دايه (شيرده ) فراهم كرد. رسول اللّه صلى الله عليه و آله تا چهار سالگى در نزد دايه بودند، بعد از آن به دامن پر مهر مادر بازگشت . آمنه بعد از دو سال به همراه كودك فرشته روى خويش به مدينه براى ديدار خويشان عزيمت كرد. در هنگام مراجعت از مدينه بيمار شد در سن سى سالگى بين راه در گذشت . و در مكانى به نام (ابوا) كه كنار جاده قديم مدينه و مكه قرار دارد به خاك سپرده شد. (99) رسول اللّه صلى الله عليه و آله هنگام عزيمت به حج مدينه به حج در سال حجة الوداع بر سر مزار مادر حاضر شدند و گريه كردند و ديگران راهم به گريه آوردند. (100) اين اصلاب شامخه و اين ارحام مطهره شايستگى تربيت فرزندى چون رسول اللّه صلى الله عليه و آله را پيدا كردند و از خود به يادگار گذاشتند كه افتخار بشريت مى باشند.
طلوع خورشيد بى غروب

(3/10)


از پدرى پاك و مطهر و مادرى پاكدامن فرزندى كه از همه انسان ها برتر است متولد مى شود. شخصى كه جامعه را دگرگون مى سازد و بيشترين تاثير را در هويت اعتقادى و ساختار اجتماعى و سياسى جامعه دارد. ولادت رسول اللّه صلى الله عليه و آله از بزرگترين تحول و ولادت ها است كه نظير آن را در تاريخ بشر نمى شود. كه سال عام الفيل يعنى سالى كه ابرهه براى انهدام كعبه آمده بود مى باشد. اما در مورد روز ماه ولايت بين نويسندگان اختلاف است كه دو ديدگاه عمده وجود دارد. نخست اين كه ولادت حضرت در روز دوازدهم ربيع الاول بوده است ، كه مورد پذيرش اكثر اهل سنت و برخى از بزرگان شيعه چون كلينى (101) قرار گرفته است . يدگاه دوم كه ولادت حضرت و طلوع خورشيد بى غروب در هفدهم ربيع الاول مى باشد. (102) و معروف اين است كه ولادت در روز جمعه بوده است . محل تولد شهر مكه در محله سوق اليل شعب ابوطالب خانه محمدبن يوسف كه در ميان كوه مروه و كوه ابوقيس قرار دارد مى باشد. كه در اين مكان خيزران مادر هارون الرشيد مسجد احداث نمود. اين محل مورد توجه مسلمانان و يكى از اماكن متبركه مكه به شمار مى آيد. كه زائران براى تبرك و بهره گيرى از معنويات آن به اين مكان روى مى آورند. (103) متاسفانه آن مسجد در زمان حكومت آل صعود تخريب شده است و به جاى آن ساختمانى احداث شده است كه كتابخانه نام گرفته و اكنون هم بر روى تابلوى آن نوشته شده : مكتبه المكه المكرمه كه در كنار ميدان اتوبوسهاى شهرى بين دو كوه ابوقيس و مروه در نزديك تونل قرار گرفته است .
حوادث ولادت

(3/11)


ولادت رسول اللّه صلى الله عليه و آله يك روى داد بزرگ تاريخ بشريت است . مسلم چنين روى دادى به صورت طبيعى رخ نمى دهد و همراه با حوادث خارق العاده اى است كه نظرها را به سوى خود جلب مى نمايد. اگر ولادت افرادى كه موثر در سرنوشت جامعه بشرى مى باشد بركت و ميمون براى انسان ها به حساب آيد، ولادت رسول اللّه صلى الله عليه و آله بابركت ترين حادثه اى است كه رخ داده است . و حادثه عظيم تر از آن در اين رابطه نمى توان براى بشر سراغ گرفت . به برخى از حوادث خارق العاده اشاره مى كنيم .
صدوق نقل مى كند شيطان در هفت آسمان رفت آمد داشت ، وقتى حضرت مسيح عليه السلام متولد شد از سه آسمان ممنوع شد. و هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله متولد شد از هفت آسمان ممنوع شده و مورد تيراندازى قرار گرفت . و اضافه مى كند: ليس منها صنم الاو هو منكوب على وجهه و ارتجس فى تلك اليله ايوان كسرى وسقطت منه اربعه عشر شرفة و غاضت بحيره ساوة و فاض وادى السماوة و خدمت نيران فارس در شب ولادت رسول اللّه صلى الله عليه و آله تمام بت ها به روافتادند، ايوان كسرى در ايران به لرزه آمد از وسط شكست و 14 كنگره از آن شكست خورد. درياچه ساوه خشكيد و وادى سماوه (بيابانى بين كوفه و شام ) پر آب شد. آتشكده فارس بعد از هزار سال خاموش شد. مويدان عالم زرتشتيان در خواب ديد كه فارس شترهاى بختى اسب هاى عربى را يدك مى كشند و از دجله عبور كرده وارد بلاعجم شدند. در اين شب نورى از آسمان حجاز ساطع شد كه مشرق زمين را روشن كرد. و تحت پادشاهان راژگون شد. شاهان ممالك لال شدند و علم كهانت و سحر متوقف شد. قريش عظمت پيدا كرد و آل اللّه نام گرفت .

(3/12)


آنگاه از زبان آمنه نقل كرده : وقتى فرزندم متولد شد سر خود را به سوى آسمان بلند كرد. از من نورى ساطع شد كه همه چيز را روشن كرد. و نوايى را شنيدم كه مى گفت آقا و سرور مردم متولد شده است ، او را فرا خواند از آنها پرسيد چه / افتاده است . آنها چيزى در آسمان ها نيافتند. به زمين و اطراف كعبه آمدند ديدند كه مملو از فرشتگان است وقتى خواستند در جمع آنها وارد شوند از آنها جلوگيرى شد. پرسيدند چه خبر شده است ، گفته محمد صلى الله عليه و آله متولد شده است . (104) يعقوبى اضافه مى كند وقتى محمد صلى الله عليه و آله متولد شد معابد يهود و نصارى منهدم شدند و ستارگانى در آسمان ظاهر شدند كه تا آن زمان مشاهده نشده بود. و از زبان آمنه نقل مى كند كه از من نورى ساطع شد كه كاخ شام را در آن مشاهده كردم . (105)
انگيزه حوادث
يك تحليل كلى نسبت به همان اين حوادث اين است كه اينها براى جلب توجه عموم است كه يك حادثه بزرگى اتفاق افتاده است . اما نسبت به موردهاى حادثه ممكن است حكمت برخى آنها مانند خشك شدن درياچه ساوه ، پر آب شدن وادى سماوه براى ما روشن نباشد. ليكن نسبت به واژگون شدن بت ها و منهدم شدن برخى معابد و شكسته شدن كاخ امپراطورهاى ظلم و ستم و سرنگون شدن تخت روشن را ارائه داد كه اين حادثه نسبت به اينها پيام داد. اديان ديگر را مردود خواهد نمود. در نظام اجتماعى و حكومتى سياسى تمام نظامهاى ديكتاتورى و ظلم را مورد تعرض قرار خواهد داد و يك نظام هاى الهى انسان جايگزين خواهد نمود. خلاصه اين شخص پرچم دار توحيد و اعتقادى الهى است كه در تمام ابعاد زندگى بشر دخالت داشت و نظم نوينى در جامعه بشرى خواهد آورد. و قلمرو تاثير او به زمان و مكان خاصى محدود نمى شود كه يك رسالت جهانى در ابعاد گوناگون بر دوش خواهد كشيد. اين حادثه بارقه اميد ارزش هاى الهى و تبلور كمال انسانى است .

(3/13)


در هر صورت وقتى رسول اللّه صلى الله عليه و آله متولد شد به عبدالمطلب خبر دادند كه فرزندى براى تو متولد شده است ( از اين شواهد هم مى توان استفاده كرد كه پدر حضرت قبل از تولد رحلت كرده بود) آنگاه عبدالمطلب آمد فرزند را به دامن گرفت و شكر خداى سبحان را به جا آورد، به درون كعبه برد، سپس به مادر او باز گرداند و در انديشه تهيه دايه براى كودك برآمد. (106)
نام گذارى
فى السماء احمد و فى محمد (107) (نامش در آسمان احمد و در زمين محمد است .) هنگامى كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله متولد شد جبرئيل و ميكائيل به صورت انسان ظاهر شدند و كودك را شستشو و معطر كردند. در حالى كه آمنه در كنار خانه باتعجب نظاره گر بود. آنگاه حوران بهشتى وى را؛ در پارچه اى پيچيده در دامن مادر نهادند. سپس فرشتگان دسته دسته وارد مى شدند و اين چنين سلام مى كردند: السلام عليك يا محمد السلام عليك يا محمود السلام عليك يا احمد السلام عليك يا حامد)(108)
كلينى نقل مى كند هنگامى كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله متولد شد، هاتفى ندا داد كه او را محمد بناميد. (109) مسلم شخصيت با اين عظمت نام گذارى آن هم ازسوى ملكوت است . به لحاظ مقام والاى او نام او را خداى سبحان از پيش تعيين نموده است . و حتى نام او در كتاب هاى پيشين آسمانى ياد آورى شده ، كه مسيح عليه السلام قرن ها قبل از ولادت به نام او بشارت داده بوده : و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد (110)من بشارت دهنده هستم شما را به پيامبرى كه بعد احمد و در زمين مشهور به محمد مى باشد: اسمه فى السماء احمد و فى الارض ‍ محمد قرآن نيز از حضرت هم احمد كه اشاره شد، و هم محمد ياد مى كند: ما كان محمد ابا احد من رجالكم (111) (محمد پدر هيچ يك از شماها نيست ).
نام گذارى فرزندان

(3/14)


نكته مهم در اين باره اهميت نام افراد است . كه نام افراد هر جامعه بر خواسته از فرهنگ و اعتقادات آنان است . نام هاى نيك و با معنا شاءن فرهنگ غنى و اصيل يك ملت است . همان طور كه به نام سبك هاى و بى معنا ناشى از انحطاط يك ملت مى باشد. در معاشرت هاى اجتماعى و نام گذارى افراد استقلال فرهنگى و يا وابستگى آنان به فرهنگ هاى بيگانه يه خوبى آشكار مى شود. با توجه به اين كه قرآن مجيد در نام گذارى اين چنين اهتمام مى ورزند و نام نيك براى رسول اللّه صلى الله عليه و آله سالها قبل از ولادت انتخاب مى كند و نيز در مورد يحيى شهيد پيامبر بزرگوار الهى دارد كه : اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سيما (112) نام وى يحيى كه كسى راقبل از وى به اين نام ننهاديم . وبا توجه به اين كه نام نيك براى فرزند يكى از حقوق فرزند بر عهده پدر و مادرش مى باشد، كه در روايت به آن اشاره شده است ، (113) امت اسلامى بايد به اين نكته توجه كند در نام گذارى به نام هاى با معنا و مناسب براى فرزندان خود انتخاب كند از نام گذارى به نام هاى وارداتى غرب و شرق كه كاملا با فرهنگ امت مسلمان بى تناسب است پرهيز كند. در نام گذارى هوا و هوس برخى افراد بى تدبير و يا دخالت هاى برخى را توجه ننمايد.
دوران شير خوارگى

(3/15)


از رسول اللّه صلى الله عليه و آله در مورد شير مادر نقل شده است كه : بهترين منع تغذيه كودك شير مادر است : ليس للصبى لبن خير من لبن امه (114) (هيچ شيرى براى كودك بهتر از شير مادرش نيست .) كه خداى عليم و حكيم همراه با ولادت كودك در پستان مادر قرار مى دهد. اگر اهميت شير مادر امروز قدرى بر بشر روشن شده است ، كه هم از جهت تغذيه و هم از جهت مقابله با انواع آلودگى ها و استرليزه كردن كودك شير مادر بهترين وسيله است ، وحى الهى قرنها پيش از اين راز پرده برداشته است . البته اين موضوع اكنون مورد گفتگو نيست . سخن ؛در اين است كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله دوران شيرخوارگى را چگونه سپرى كرد آيا خود از شير مادر بهره اى داشت ؟
در اين كه حضرت هيچ مقدار شير مادر نخورده باشد اثبات آن مشكل است . بخصوص شير ولادت (آغوز) كه نقش آن براى كودك سرنوشت ساز است . زير اگر چه مادر حضرت شير نداشت ليكن نوع زنان كه شير كافى نداشت : لما ولد النبى صلى الله عليه و آله مكث اياماليس له لبن (115) عبدالمطلب چون اين را فرد عادى نمى ديد، علاقه شديدى به او داشت امور او را نظارت مى كرد. لذا به فكر شير ده براى حضرت بود. در مورد تعداد دايه هاى حضرت اختلاف است ، برخى هشت نفر و برخى ده نفر ذكر نموده اند (116) كه دو نفر از آنها بيشتر مطرح هستند، يكى اولين كسى كه بعد از مادر به ايشان شير داد كه ثوبيه كنيز ابولهب مى باشد. (117) ايشان به مدت چهار ماه حضرت را شير دادند و رسول اللّه صلى الله عليه و آله هيچ گاه اين لطف را فراموش نمى كرد، براى ثويبه كنند. در نهايت هم ابولهب اين كنيز را آزاد نمودند. نقل شده است آزاد كردن او سبب تخفيف عذاب وى مى شود. (118)

(3/16)


بعد از ثوبيه عبدالمطلب به فكر دايه ديگر بود از دختران عاقله و صفيه خواست كه حضرت را شير دهند. ليكن حضرت پستان آنان را نمى مكيد. زنان ديگر بنى هاشم حاضر شدند كه حضرت را شير دهند، پستان آنان را نيز نپذيرفت . عبدالمطلب متحير است كه چه كار كند. به او پيشنهاد مى شود كه حليمه را كه نان پاك دامن و داراى سجاياى اخلاقى مى باشد، انتخاب كند. عبدالمطلب با كمال خورسندى پذيرفته ، شخصى را به سوى عبداللّه بن حارث پدر حليمه مى فرستد، با او در ميان مى گذارد. او نيز پذيرفته به حليمه دخترش اين موضوع را بشارت مى دهد، حليمه با كمال عشق براى تحويل گرفتن كودك به مكه روانه مى شود.
حليمه سعديه
حليمه دختر ابى ذوئب عبداللّه بن الحارث بن شجنه ... نزار بن معد بن عدنان . (119) نسب وى در نزار كه جد هيجدهم رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد به حضرت متصل مى شود. وى زن عاقل ، رشيد، زيبا، فصيح ، پاك دامن ، از خانواده اصيل و شيردار (120) مى باشد. قريش به لحاظ شايستگى ايشان وى را براى شير دادن به فرزندان خويش برمى گزيدند. از جمله حمزه اسداللّه غالب و سيد شهدا از پستان اين بانو شير نوشيد و حمزه افزون بر اين كه عموى رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد و شايدعلت اين كه طفل ساير پستان ها را نمى پذيرفت اين باشد كه از شير چنين زن بافضيلتى بهره مند شود كه اين افتخار هم نصيب حليمه سعديه شود كه از جمله زنانى قرار گيرد كه آتش به بركت شير دادن به رسول اللّه صلى الله عليه و آله بر او حرام شود. زيرا رسول اللّه صلى الله عليه و آله هم از شير اين بانوى بزرگوار بهره گرفت و هم حدود چهار سال در دامن ايشان پرورش يافت و حديث شريف كه فرمود: ان اللّه عز و جل حرم النار على ثدى ارضعك و حجركفلك (121) خداى سبحان آتش را بر پستانى كه تو را شير دهد و دامنى كه تو را پروريده حرام نموده است شامل ايشان مى شود.
خاطرات حليمه

(3/17)


1 - سراسر زندگى رسول اللّه صلى الله عليه و آله چه پس از بعثت و چه پيش از بعثت حتى دوران كودكى او همراه با حوادث خارق العاده مى باشد.حليمه نيز از همان ابتداى شير دادن به اين كودك شاهد اين نوع حوادث مى باشد. اولين بار كه عبدالمطلب كودك را در دامن حليمه گريبان خويش را باز كرده و چون پستان راست او شير نداشت ، پستان چپ را در همان كودك نهاد. ليكن كودك پستان چپ را رها نموده به طرف پستان متمايل مى شود. حليمه او را دوباره به سوى پستان چپ هدايت مى كند. كودك باز به طرف پستان راست متوجه مى شود. حليمه مضطرب شده كه مبادا وقتى در پستان راست شير نيافت پستان چپ راهم نمكد، اصرار مى ورزد كه پستان چپ را در دهان كودك بنهد ليكن كودك پستان راست از مى مكد آن ، شير فراوان در آن پديد مى آيد، پستانى كه سالها خشك بوده از بركت مكيدن رسول اللّه صلى الله عليه و آله پر از شير مى شود. (122)
2 - بزرگوارى و كرامت از همان كودكى در رسول اللّه صلى الله عليه و آله آشكار بود. حليمه هم كه گمشده خويش را در شير دادن به طفل مى يافت ، با خوشحالى فراوان اين مسووليت را پذيرفته بود. حليمه كودك شيرخوار ديگرى نيز داشت كه مى بايست هر دو را از يك پستان شير بدهد. اما با مكيدن اين كودك پستان راست نيز شير فراهم آورد. اينك دو كودك از دوستان شير مى نوشند، زيرا كه شير پستان ديگرى است و او حق برادر رضائى خويش را پايمال نمى كرد. عدل و انصاف كه از سجاياى والاى انسانى است ، از ابتدا در اين كودك آشكار مى باشد. (123)

(3/18)


3 - حليمه از زندگى معمولى برخوردار بود، بلكه از لحاظ اقتصادى تهى دست بود، چند گوسفند لاغر بيش نداشت . از هنگامى كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله به خانه او پا نهاد بركات مادى نيز به خانه سرازير شد، به طورى كه گوسفندها هموراه زاد و ولد مى كردند، دو قلو مى زاييدند و شير فراوان مى دادند كه اين امر موجب توجه اهل خانه و مردم شده بود، و خود اعتراف كردند كه ما چند گوسفند بيش نداشتيم ، با آمدن اين كودك زندگى ما روبراه گشت و توجه مردم به ما جلب شد. و نقل مى كند كه اين كودك چيزى پستان را لمس نمى كرد جز اين كه بسم اللّه مى گفت و گاهى از او ذكرى مى شنيدم . وقتى گوش مى دادم مى گفت : لا اله الا اللّه (124)
دوران شير خوارگى حضرت سپرى مى شود، ليكن كودك بعد از اين دوران نيز در نزد حليمه است . حليمه وى را بعد از چهار يا پنج سال به دامن پر مهر مادر باز مى گرداند. ليكن طولى نمى كشد كه مشيت اليه مادر را نيز در شش ‍ سالگى از او مى گيرد آنهم در دورانى كه سخت به محبت هاى وى نيازمند است . شايد حكمت الهى است كه كودك فرزانه را با سختى ها بيازمايد و پرورش دهد، تا روح او آماده پذيرش مسووليت بزرگ شود، كه از ابتدا پدر بعد از مدتى مادر را از او جدا مى كند. به هر صورت عبدالمطلب بعد از رحلت آمنه اين كودك رشيد و فرزانه را در دامن خويش قرار مى دهد، و دو سال نمى گذرد كه با رحلت عبدالمطلب سايه دلنواز او نيز از سر كودك كنار مى رود. و دامن پر مهر جدش نيز در هشت سالگى برچيده مى شود. آنگاه ابوطالب كفالت حضرت را به عهده مى گيرد.
ابو طالب و كفالت رسول اللّه صلى الله عليه و آله

(3/19)


در بين بنى هاشم مردان موحد و پاك بزرگوار همواره بودند، كه يكى پس از ديگرى كفالت اين كودك فرزانه را به عهده گيرند. بعد از رحلت عبدالمطلب ، ابوطالب و فاطمه بنت اسد كه او نيز موحد و پاك دامن و فداكار و تربيت يافته موحدان بود، مهر بر حضرت مى گسترانند، با عشق وصف ناپذير از او مراقبت مى كنند. ابوطالب از لحاظ مادى از امكانات كافى بهره مند نيست ، در عين حال با كمال علاقه و افتخار كفالت حضرت را مى پذيرد. و قدم رسول اللّه صلى الله عليه و آله هم براى آنان خير و بركت زندگى مى شود. ابوطالب از شدت علاقه به اين كودك همواره ملازم وى است و بيش از همه مراقب اين كودك مى باشد. و او را بر فرزندان خويش بر مى گزيند.
دوران نوجوانى حضرت نيز در اين خانه پر فروغ و سرشار از ايمان و محبت سپرى مى شود، و فداكارى و محبت اين خانواده آن قدر در روحيه اين نوجوان اثر مى گذرد كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله اين محبت ها را هيچ گاه فراموش نمى كند. خوردسالان زيادى اطراف فاطمه بنت اسد گرد آمده اند. وى از امكانات اندكى بهره ور است . وقتى مى خواست به آنها غذا دهد اطراف او جمع مى شدند و با حرص و ولع تلاش مى كردند حداقل سهم خود را به دست آورند. اما رسول اللّه صلى الله عليه و آله در كنارى منتظر مى نشست تا سهم او را بزرگوارانه فاطمه در اختيار او قرار دهد. هنگامى كه فاطمه بنت اسد رحلت كرد رسول اللّه صلى الله عليه و آله بر سر قبر او حاضر شد و گريه كرد و فرمود: امروز مادر من رحلت كرده است ، وى در حالى كه فرزندان خودش گرسنه بودند سعى مى كرد مرا سير كند و در حالى كه فرزندان او پريشان بودند سر و صورت مرا شانه و مرتب و تميز مى كرد. او مادر من بود. (125)

(3/20)


رسول اللّه صلى الله عليه و آله محبت ها را عملا جبران كرد و كفالت على بن ابى طالب عليه السلام فرزند فاطمه را به عهده گرفت و على در دامن رسول اللّه صلى الله عليه و آله تربيت يافت ، همان گونه كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله در دامن ابوطالب و فاطمه بزرگ شد.
شكل و شمايل
رشد و تربيت رسول اللّه صلى الله عليه و آله آرام آرام شكل مى گرفت . جاذبه هاى جسمى و روحى او از هنگام ولادت مورد توجه همگان بود. مردم افزون بر اين كه شيفته سجاياى وى بودند، از زيبايى اندام او نيز در شگفت بودند. كه در اين قسمت به برخى از ويژگى هاى اندام وى مى پردازيم .
شكل و اندام حضرت از هر جهت موزون و شكيل و زيبا آفريده شد بود. به طورى كه هر شكل و نمايى كه به اندام انسان زيبايى بخشد، از آن بهره مند بودند. وى همان طورى كه از لحاظ خلق زيباترين بود، از لحاظ خلق نيز زيباتر از ديگران بود. و خود دعا مى كرد كه خدايا همان گونه كه اندام مرا زيبا قرار داده اى اخلاق مرا نيز زيبا قرار بده : اللهم كما حسنت خلقى فحسنى خلقى (126) قد و قامت حضرت متوسط متمايل به بلندى و زيبا و لطيف بود. نه كوتاه و نه خيلى بلند: ليس باتقصير المتردد و لا بالطويل المتمعط، رنيق القامه سر مبارك نسبتا بزرگ با استخوان جمجمه كشيده ، عظيم الهامه با گونه پهن ، زير چانه اندكى كشيده بود. (تقريبا صورت مستدير) واسع الخدين كان فى الوجه تدوير قصير الحنك .

(3/21)


پيشانى پهن و وسيع و زيبا: واسع الجبين ، صلت الجبين ابروها به هم پيوسته و طولانى و باريك : ازج الحواجب چشمان حضرت فراخ ، سياهى كاملا سياه ، سفيدى چشمان قدرى متمايل به قرمز، نورانى با پلك هاى بلند: انجل العينين ، ادعج العينين بينى كشيده با شكاف هايى موزون و باريك : اقنى الانف ، اقنى العرنين دهان كوچك زيبا با دندان هاى سفيد و فاصله دار و رديف : اشنب الفم ، ضليع الفم ، مفلج الثنايا رنگ صورت گندم گون متمايل به سفيدى نورانى : اسمر اللون ، ابيض اللون موهاى محاسن پر پشت و لطيف و موها محاسن به طرف سينه سرازير: كث اللحيه ذا و فره ، و افر السبله موهاى سر پر پشت قدرى بلند به طورى كه ، اطراف گوشها را فرا مى گرفت و از سر تجاوز نمى كرد: قطط الشعر گردن كشيده نقره قام و سيمگون كانما عنقه ابريق فضه سينه پهن و شكم فرو رفته مساورى با سينه : عريض الصدر، سواء البطن و الصدر، مفاض البطن .
پاها و كف دست ها متمايل به غليظ و كوچك و كف پاها گود و روى پا قوس ‍ دار و بر آمده ، كه از لحاظ فيزيكى سالم و متناسب ترين شكل براى سرعت در راه رفتن و دويدن مى باشد: شثن الكف و القدم خمصان الاخمصين قدمها با هم برابر و با پاشنه هاى كم گوشت : مسيح القدمين و منهوش العقب .(127)
اندام حضرت از هر جهت زيبا و شكيل ، اگر يوسف عليه السلام زيباترين انسانى است كه هر كس را خواستند توصيف كنند مى گويند يوسف جمال است . رسول اللّه صلى الله عليه و آله از يوسف نيز نمكين تر است كه روايت همين نكته را دلالت دارد:كان يوسف حسن و لكنى املح (128) اگر يوسف زيبا يا زيباترين بود، ليكن من با نك تر از او هستم . بايد در مورد او گفت هر چه خوبان همه دارند تو تنها دارى . خلق و خلق او زيباتر و جذاب ترين بود كه همگان شيفته زيبايى هاى او هستند.

(3/22)


در دوران نوجوانى و جوانى حضرت ، حوادث بزرگى اتفاق افتاد و فضايل بسيارى از رسول اللّه صلى الله عليه و آله آشكار شد كه برخى از آنها را ياد آور مى شويم .
راهب بحيرا
مردم قريش و حجاز براى تجارت به شام مسافرت بسيار انجام مى دادند. ابوطالب در هنگامى كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله را كفالت مى كرد وى نوجوانى بود عازم سفر شام مى شود. ولى چون علاقه شديد به حضرت داشت ، تحمل فراق او را نداشت وى را به همراه خود به شام مى برد. كاروان تجارتى قريش از منطقه اى به نام بصرى كه در كنار آن صومعه راهب نصرانى قرار دارد عبور مى كند. راهب چندان توجهى به رهگذران نداشت و در صومعه مشغول عبادت و راز بود. اين بار وقتى كاروان قريش در نزديكى صومعه زيرد درختى اتراق مى كند، درخت شاخه هاى خود را نزديك آورده بر آنها سايه مى افكند! راهب نصرانى از كاروان قريش دعوت مى كند كه از آنها پذيرايى كند، كه موجب تعجب آنها مى شود كه چگونه راهب كه چندان توجهى به كاروان ها نداشت اين بار از آنها پذيرايى مى كند! كاروان دعوت او را نپذيرفته در مهمانى او شركت مى كند. وقتى همه در كنار سفر حاضر مى شوند، راهب مى پرسد در زير درخت به سر مى برد همه حاضرند. راهب اصرار مى كند كه آن نوجوان هم بر سر سفره حاضر شود. وقتى رسول اللّه صلى الله عليه و آله حاضر مى شود، راهب به سوى او خيره شده ، و با دقت شكل و شمايل او را مى نگرد. تمام صفاتى كه در كتاب آسمانى خود (انجيل ) در مورد پيامبر آخر الزمان به خاطر سپرده بود، در او مى يابد. آنگاه با او به گفتگو مى پردازد از زندگى و خواب بيدارى او جويا مى شود. به او به بت ها كه نزد قريش محترم بوده سوگند مى دهد كه حقيقت را بگويد، كه حضرت از سوگند دادن به بت ها آشفته مى شود. بحيرا بيشتر به حضرت خيره مى شود و نشان نبوت را در كتف او مشاهده مى كند. آنگاه ابوطالب را سفارش مى كند كه حضرت را به ويژه از يهود

(3/23)


بيشتر مراقبت كند! (129)
دفاع از مظلومان
حقوق انسان هاى ضعيف جامعه همواره مورد تهديد زورمداران است . دفاع از حقوق مظلومان يك فضيلت انسانى و ارزش الهى مى باشد، كه انسان هاى متعهد بدان مى پردازند. رسول اللّه صلى الله عليه و آله پيش ‍ از رسالت خويش نيز همواره مدافع حق بود و هر جا سخن از فضيلت بود حضرتش حاضر بود. شخصى از قبيله بنى اسد براى تجارت وارد مكه مى شود. اموال او را فردى از قبيله بنى سهم خريدارى مى نمايد ليكن بهاى آن را نمى پردازد. فرد مال باخته بعد از گفتگو و فرياد نمى تواند حق خود را باز ستاند. بر فراز كوه ابوقبيس آمده يارى مى طلبد. سخن او تاثير عميق در بين مردم مى گذارد. سران قريش در خانه عبداللّه جدعان جمع مى شوند. فرد موثر و هماهنگ كننده انجمن ، رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد. در آن جلسه سران قريش پيمان مى بندند كه در دفاع حق مظلومان با هم متحد شوند، اين پيمان به عنوان حلف الفضول (سوگند نامه مشتمل بر زيادى ) معروف مى شود كه ظاهرا علت نامگذارى آن اين بوده كه افزون بر مواد پيماهاى قبلى بندهايى بر آن اضافه شده بود. اين عمل شايسته رسول اللّه صلى الله عليه و آله در تاريخ معروف مى باشد و خود حضرت نيز به آن افتخار مى كردند، و از وى نقل شده كه : اگر اكنون هم مرا به امضاى چنين پيمانى فرا خوانند اجابت مى كنم . (130)
نصب حجر الاسود

(3/24)


در هنگامى كه بيست و پنج بهار از عمر رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى گذشت ، سيل كعبه را منهدم مى كند. قريش براى بازسازى كعبه اقدام به خاك بردارى و حفارى مى نمايد. در هنگامى كه حفارى عميق مى شود، مار بزرگى ظاهر مى شود كه از ادامه حفارى جلوگيرى مى كند. (شايد علت آن اين بوده كه قبر بسيارى از انبيا در اطراف كعبه قرار دارد و خاك بردارى زياد موجب نبش قبر آنها مى شده است ) در هر صورت ديوارها را بالا مى آورند تا نوبت به نصب حجر الاسود مى رسد. براى نصب حجر كار به مشاجره و گفتگو مى كشد، به طورى كه به توافق نمى رسند. زيرا هر قبيله اى مى خواست كه نصب حجر به دست او انجام گيرد تا اين فضيلت نصيب او شود. در اين هنگام رسول اللّه صلى الله عليه و آله كه معروف به محمد امين بود از راه مى رسد، همه قبايل راضى مى شوند كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله در اين باره داورى كند. حضرت هم اقدام شايسته و مدبرانه انجام مى دهد. رداى خود را مى گستراند حجر الاسواد را در داخل ردا قرار مى دهد. از همه قبايل مى خواهد شركت نموده و اطراف رداء را بگيرند، همه اطراف ردا را گرفته از زمين بلند مى كنند، آنگاه حضرت خود حجر الاسود را از ردا برداشته در جاى خود نصيب مى كند. با اين طرح هم همگان از فضيلت نصب حجر بهره مند مى شوند و هم به مشاجره آنان خاتمه مى دهد. (131)
حرمت ماه هاى حرام

(3/25)


سنتهاى دين ابراهيمى از جمله پاس نهادن به شرافت و حرمت ماه هاى حرام در بين عرب رواج داشت . عرب كه زندگى آن در جنگ و ناامنى سپرى مى شد، از حرمت نهادن به ماه هاى حرام كه جنگ در آنها ممنوع بود، استقبال مى كرد. در اين چهار ماه با متوقف شدن جنگ لختى مى آسود، نفس راحتى مى كشيد. قرآن كريم اين سنت الهى را تثبيت كرد: ان عدة الشهور عنداللّه اثنا عشر شهرافى كتاب اللّه يوم خلق السموات و الارض منها اربعة حرم (132) تعداد ماه ها در نزد خدا از روزى كه خدا آسمان ها و زمين را خلق كرده است دوازده عدد مى باشد و اين حقيقت در كتاب خدا به ثبت رسيده است . چهارماه آنها ماه هاى حرام مى باشد. در جنگ تهاجمى در آنها حرام است . يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير (133) از تو در مورد جنگ در ماه هاى حرام مى پرسند به آنها بگو كه جنگ در اين ماه ها گناه بزرگى است . اين ماه ها عبارتند از: ذوالقعده ، ذوالخجه ، محرم و رجب . در عين حال كه عرب حرمت اين ماه ها را پاس ‍ مى نهاد چندين بار اين حرمت شكسته شد و جنگ بين قبايل مختلف در گرفت كه به لحاظ اهميت آن ، جنگها را فجار و فساد و تباهى ناميدند. كه از فجور و گناه مضاعف است كه حرمت ماه حرام را زيرا پا نهاده اند. تعداد جنگ هاى فخار را چهار مورد ذكر نموده اند، كه گفته مى شود در يكى از اين جنگ ها كه چهار سال طول كشيد رسول اللّه صلى الله عليه و آله هم شركت داشته است .
براض بن قيس از قبيله كنانه با عروة بن رحال از قبيله هوا زن بر سر اجاره دادن مكان به نعمان بن منذر درگير شدند. براض عروه را غافل گير كرده به قتل مى رساند! قوم مقتول بر عليه قوم كنانه متحد مى شوند. كنانه به قريش ‍ پناهنده مى شود و قريش نيز از آنها حمايت مى كند در ماه رجب جنگ درگير مى شود. (134)

(3/26)


برخى مى نويسند پيامبر در حالى كه هفده سال داشت شاهد فخار بود: شهد رسول اللّه صلى الله عليه و آله الفجار و له سبع عشرة سنة (135) برخى اين تعبير را دارند: كنت انبل على اعمامى ، اى ارد عنهم نبل عدوهم (136)من تيرها را كه به سوى عموهايم پرتاب مى شد دفع مى كردم . آيا از اين دو عبارت مى توان استفاده كرد كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله در جنگ فخار شركت داشته است ؟
به نظر مى رسد كه از هيچ كدام از اين تعبيرات اين مطلب را نمى توان استفاده كرد، گرچه شركت در جنگ هاى فخار را به حضرت نسبت مى دهند و برخى قلم به دستان هم بابى تفاوتى از كنار آن مى گذرند و يا شركت رسول اللّه صلى الله عليه و آله در جنگ فخار را تائيد مى كنند! اما عبارت اول عبارت اول تنها دلالت دارد كه حضرت شاهد جنگ بوده است شاهد جنگ بوده است . شاهد جنگ بودن غير از شركت در جنگ است . عبارت دوم هم مى رساند كه حضرت تيرها را دفع مى كرده است . اين هم روشن نمى كند كه حضرت در جنگ شركت داشته است . و چون حرمت ماه هاى حرام امرى پذيرفته شده بود و شكستن حرمت اين ماه ها جرم به حساب مى آمد، چگونه مى توان پذيرفت كه حضرت در ماه حرام در جنگ شركت كرده باشد!؟ آنچه صحيح به نظر مى رسد اين است كه يعقوبى از زبان ابوطالب نقل كرده است موضع گيرى ابوطالب نفل كرده تحت كرده چون ديدند بنى هاشم در اين جنگ ها شركت ندارند، آنها هم از شركت در آن پرهيز نمودند: روى ان ابا طالب منع ان يكون فيها (فخار) احد من بنى هاشم و قال هذا ظلم و عدوان و قطعيه و استحلال للشهر الحرام ... ابو طالب بنى هاشم را از شركت در فخار منع مى كرد مى گفت ظلم و تجاوز بى حرمتى به ماه هاى حرام است . و قال عبداللّه بن جد عان بن اميه لا نحضر امراغيب عنه بنو هاشم (137)عبداللّه بن جدعان و حرب بن اميه به خاطر اين كه بنى هاشم شركت نمى كردند در آن جنگها حاضر نمى شدند.

(3/27)


البته يك نكته را نبايد غفلت كردكه دفاع در همه حال در همه زمان و مكان حتى در ماه هاى حرام و حتى در حرم بيت اللّه الحرام يك امر مشروع و واجب است . مقابله با تهاجم دشمن حق هر كسى در هر دينى مى باشد. و قرآن هم در اين باره مى فرمايد: الشهر الحرام بالشهر الحرام والحرمات قصاص فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم (138) ماه حرام مقابل ماه حرام در حرمت ها نيز قصاص است . هر كس برعليه تجاوز كرد به مثل آن بر عليه شما تجاوز كرد به مثل آن بر عليه او دفاع كنيد. جواب متجاوز را بدهيد. اگر حضرت در جنگ فجار شركت داشته است در جانب طرفى كه جنبه دفاع بوده مى باشد. اگر عبارتى مانند: شهدت الفخار مع عمى و انا غلام (139) من در حالى كه نوجوان بودم با عمويم جنگ فجار را شاهد بودم . شركت حضرت را برساند، در جهت دفاع است و الاگفت رسول اللّه صلى الله عليه و آله به طور كلى از اين نوع عائله ها بوده است . و كسى كه متدين به دين ابراهيم عليه السلام است هيچ گاه سنت دين خويش را ناديده نخواهد گرفت .
next page
fehrest page
back page

(3/28)


next page
fehrest page
back page
خواستگارى خديجه
دوران نوجوانى سپرى شده آرام آرام دوران جوانى نيز دارد خداحافظى مى كند، رسول اللّه صلى الله عليه و آله در سن بيست و پنج سالگى به سرمى برد. خديجه زن مومن و متولى است كه پانزده سال پيش از عام الفيل متولد شده است . و تا آن زمان دو مورد، يك مورد با عتيق بن عائذ و مورد ديگر با ابوهاله ازدواج كرده بود (140) اينك زن بى شوهرى است . وى افرادى را به سوى شام و ديگر مناطق براى تجارت گسيل مى نمود. يك بار اين مسووليت به عهده محمد گذاشته مى شود. حضرت با اموال خديجه تجارت پر سودى را انجام داده از سفر بر مى گردد. گرچه به درستكارى و صداقت معروف بود و او را محمد امين مى ناميدند، ليكن اين سفر صداقت و هوشيارى او را بيشتر بخصوص براى خديجه آشكار ساخت . در اين فرصت بنا بر نقل برخى ، خديجه كه از افراد سرشناس عرب خواستگار نمى پذيرفت ، خود پيشنهاد ازدواج با محمد را مى دهد. بنابر نقل ديگر رسول اللّه صلى الله عليه و آله به همراه عمار ياسر از صفا و مروه عبور مى كردند كه به خديجه به همراه خواهرش هاله برخورد مى كنند. هاله نزديك عمار آمده از او مى پرسد آيا محمد قصد خواستگارى خديجه را ندارد. عمار به رسول اللّه صلى الله عليه و آله خبر مى دهد، حضرت به او مى گويد پاسخ اين سؤ ال را به روز ديگرى واگذار. در آن روز موعود حضرت به همراه عمويش ابوطالب به خواستگارى خديجه مى رود. البته بازگشت اين سخن نيز به همان سخن اول است . ابوطالب در آن مراسم چنين اظهار مى كند: سپاس خدا را كه ما را از نسل ابراهيم قرار داده و حرم را براى ما امن نموده است و ما را رهبران جامعه تقدير نموده است . برادر زاده من محمد گرچه از لحاظ ثروت زودگذر دنيا بهره اندك دارد، ليكن از لحاظ كمال و اخلاق كسى را نمى توان با او مقايسه نمود. ايشان علاقه مند است با خديجه ازدواج كند. اگر خديجه هم به اين امر مايل

(4/1)


باشد. قدرى از مهريه او را از مال خودم قرار مى دهم . مراسم خواستگارى و عقد به اين صورت شكل مى گيرد. (141)
خديجه
كه در زمان جاهليت طاهره ناميده مى شد از زنان سرشناس و متدين مكه بود. افرادى چون ابوجهل ، ابوسفيان ، عقبه بن ابى معيط، صلت بن ابى يهاب به خواستگارى او آمدند، ليكن وى چون معيارهاى ازدواج را در آنها مشاهده نمى كرد، حاضر به ازدواج با آنها نشد. (142) (اما وقتى پيشنهاد ازدواج از سوى محمد امين صلى الله عليه و آله دريافت نمد، باكمال علاقه پذيرفت .) خديجه از نسب شريف و خانواده اصيل است كه در قصى جد چهارم رسول اللّه صلى الله عليه و آله نسبش به رسول اللّه صلى الله عليه و آله متصل مى شود. (143) خديجه از جمله زنان برگزيده الهى است كه در مورد آن چنين روايت نقل شده است :
ان اللّه اختار من النساء اربع مريم و آسيه و خديجه و فاطمه (144) خدا چهار زن را برگزيد، مريم ، آسيه ، خديجه و فاطمه . بعد از خود رسول اللّه صلى الله عليه و آله و على بن ابى طالب ، خديجه اولين زن مسلمان مى باشد كه اين فضيلت بزرگ نصيب آن شد. از على عليه السلام چنين نقل شده : و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول اللّه صلى الله عليه و آله و خديجه و انا ثالثهما(145)

(4/2)


آن خانه كه خانه نخستين اسلام بود غير از سه نفر مسلمان نداشت ، رسول اللّه صلى الله عليه و آله خديجه ، من هم سومى آنها بودم . از رسول اللّه صلى الله عليه و آله در مورد عظمت اين بانو چنين نقل شده است : اين مثل خديجه صدقتنى حين كذبنى الناس (146) مثل خديجه كجا يافت مى شود. او در هنگامى مرا به رسالت تصديق كرد كه مردم با اين فضيلت بزرگ دشمنى مى كردند. اولين بودن در اين فضايل افتخار بر بشريت است . مدتى كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله با خديجه به سر برد حدود بيست و پنج سال است . فرزندان رسول اللّه صلى الله عليه و آله هم بيشتر از اين بانوى بزرگوار بودند. خديجه در سال دهم بعثت در مكه در سن 65 سالگى رحلت نمود و در قبرستان جنه المعلاى مكه به خاك سپرده شد. (147) و قبر وى تاكنون هم مشخص و مزار زائران مى باشد.
رحلت خديجه در سال دهم بعثت ، حضرت ازدواج هاى متعددى انجام دادند كه تعداد آنها بيش از ده مورد مى باشد. در روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت پانزده مورد ازدواج نمودند كه با سيزده مورد همبستر شدند، با دو مورد همبستر نشدند. (148)
1 - سوده دختر زمعه اولين زنى بود كه حضرت بعد از خديجه با او ازدواج كرد و پس از هجرت در اواخر خلافت عمر يا سال پنجاه و چهار وفات يافت . (149)
2 - عايشه دختر ابوبكر بعد از سوده در شش سالگى در مكه به عقد حضرت در آمده ، بعد از هجرت به مدينه در نه سالگى با حضرت عروسى كرد و تنها دوشيزه اى بود كه با رسول اللّه صلى الله عليه و آله پيوند ازدواج بر قرار نمود. وى در سال پنجاه هفت يا پنجاه و هشت هجرى رحلت نمود. (150)
3 - حفصه دختر عمر كه در سال سوم هجرى بعد از اين كه همسرش ‍ خنيس كه در جنگ احد مجروح شده بود رحلت كرد با رسول اللّه صلى الله عليه و آله ازدواج نمود و در سال 27 يا 41 يا 45 هجرى رحلت كرد. (151)

(4/3)


4 - زينب دختر خزيمه بن الحارث ام المساكين همسر عبداللّه بن جحش اسدى كه در جنگ احد به شهادت رسيده بود پس از حفصه با رسول اللّه صلى الله عليه و آله ازدواج كرد و بعد از دو سه ماه رحلت نمود. (152)
5 - رمله معروف به ام حبيبه دختر ابوسفيان كه ايشان همسر عبيداللّه بن جحش بوده ، وقتى همراه او به حبشه هجرت مى كند، شوهرش مسحى مى شود، رمله توسط نجاشى به عقد رسول اللّه صلى الله عليه و آله در مى آيد و در سال 44 هجرى رحلت مى كند. (153)
6 - ام سلمه دختر ابواميه مخزومى و همسر ابوسلمه بعد از اين كه شوهرش در اثر مجروح شدن در جنگ احد در سال چهارم هجرى به شهادت رسيد، رسول اللّه صلى الله عليه و آله با وى ازدواج كرد. وى بعد از همه زنان پيامبر صلى الله عليه و آله در بين سالهاى 59 تا 62 رحلت نموده است . (154)
7 - زينب دختر جحش وى به راهنمايى رسول اللّه صلى الله عليه و آله به ازدواج زيد پسر خوانده حضرت در آمد، آنگاه بعد از طلاق دادن زيد با راهنمايى وحى با رسول اللّه صلى الله عليه و آله ازدواج كرد. وى در سال بيستم هجرى رحلت كرد. (155) وى همواره بر زنان ديگر رسول اللّه صلى الله عليه و آله مباهات مى كرد، كه شماها را پدرانتان به نكاح حضرت در آورده ، مرا خدا در عقد حضرت در آورده است .
8 - جويريه دختر حارث ، در سال پنجم هجرى در جنگ بنى مصطلق اسير شد و سهم يكى از رزمندگان قرار گرفت . با وى قرار داد كرد اگر بهاى خود را پرداخت نمود آزاد گردد. خدمت رسول اللّه صلى الله عليه و آله آمد از وى تقاضاى كمك جهت پرداخت بهاى خود نمود، حضرت بعد از پرداخت آن مبلغ با وى ازدواج كرد. (156) از بركت اين ازدواج تعداد زيادى از اسيران جنگى آزاد شدند.
9 - و نيز غزيله يا عزيله دختر دودان جابر بن حكيم كه معروف به ام شريك است و بدون مهر خودش را به رسول اللّه صلى الله عليه و آله بخشيد. (157)

(4/4)


10 - صفيه دخرت حى بن اخطب از نوه هاى هارون پيامبر صلى الله عليه و آله كه از اسيران جنگ خيبر بود، حضرت بعد از آزاد نمودنش با او ازدواج كرد. وى در سال پنجاه هجرى رحلت كرد. (158)
11 - ميمونه دختر حارث بن حزن در سال هفتم در سفر عمره القضاء با رسول اللّه صلى الله عليه و آله ازدواج كرد و در سال 51 يا 63 يا 66 رحلت كرد. (159)
12 - ماريه قبطيه دختر شمعون معروف به ماريه وى كنيز حضرت بود كه از سوى پادشاه قبطيها مقوقس به حضرت اهداء شد. (160) برخى زنان نيز تنها به عقد حضرت در آمدند و يا كنيز حضرت بودند ليكن ازدواج با آنها صورت نگرفت كه اسامى آنها در تاريخ ثبت است . (161) بيشتر همسران حضرت غير از خديجه در مدينه در قبرستان بقيع مدفون هستند، و قبر آنها تاكنون مشخص و مزار زائران است .
قلمهاى زهر آگين
بيش از چهار همسر به عقد دائم انتخاب نمودن ، از ويژگى ها و احكام اختصاصى رسول اللّه صلى الله عليه و آله مثل ساير خصائص النبى صلى الله عليه و آله مى باشد. ديگران بيش از چهار همسر در يك زمان نمى توانند انتخاب كنند. نكته حايز اهميت در اين مورد انگيزه هاى اين ازدواج ها مى باشد. طرح اين گونه مسائل همراه با تحليل صحيح از ازدواج هاى رسول اللّه صلى الله عليه و آله راهگشا و پاسخ برخى شبهات مى تواند باشد. زيرا در مورد انگيزه ازدواج هاى رسول اللّه صلى الله عليه و آله قلم هاى زهر آگين دشمن به ميدان آمده و سم پاشى فراوان صورت گرفته است . ذهن ها را به جهت هايى دور از واقعيت سوق داده است .

(4/5)


برخى پرده درى كرده و ازدواج هاى حضرت را تنها انگيزه نمى تواند باشد زيرا و به در هنگامى كه دوران جوانى سپرى شده با يك زن چهل ساله كه چندين بار ازدواج كرده بود ازدواج مى كند، انتخاب نمى كند. در اين مدت دوران جوانى و حتى ميان سالى ايشان نيز به طور كامل سپرى شده است . ازدواج هاى متعدد در طول 13 سال آخر عمر رسول اللّه صلى الله عليه و آله صورت مى گيرد چگونه مى توان اين ازدواج ها را به تمايل نفسانى نسبت داد؟! لذا خيلى قلم پست محرف و كنيه توز يابى خبر مى خواهد كه چنين انگيزه هاى را در مورد ازدواج خضرت مطرح كند با توجه به اين نكته بايد انگيزه هاى ديگر را جستجو نمود.
انگيزه ازدواج ها
در لابلاى نوشتار به برخى خصوصيات ازدواج هاى رسول اللّه صلى الله عليه و آله اشاره شد. گرچه حضرت نيز از آن جهت كه بشر بود، در تامين غريزه جنسى از راه ازدواج بهره مى گرفت ، هم خود حضرت وهم اصحاب به خصوص جوانان به آسانى به ازدواج موفق مى شدند، همان كه مى توان گفت امروز يكى از سخت ترين مشكلات خانوادگى و اجتماعى شده است ! در عين حال ازدواج هاى حضرت جنبه هاى ارزشى و دينى دارد، كه از مطالب گذشته مى توان برخى انگيزه ها را به دست آورد مانند اين كه ازدواج با دختر ابوبكر ياعمر ويا ابوسفيان مى تواند انگيزه هاى اجتماعى داشته باشد، كه حضرت با خانواده هاى داراى موقعيت هاى اجتماعى رابطه ازدواج برقرار نموده ، تا تاليف قلوب نمايد. ونيز در مورد ديگر ازدواج مى توان گفت كه احترام نهادن به مقام شهدا و طرح يك ارزش اجتماعى است ، كه خانواده شهيد بعد از شهادتش بى سرپرست نماند، كه در مورد حفصه و نيز ام سلمه مى توان مطرح كرد. كه همسران آنها مجروح جنگى بوده و به شهادت رسيده بودند.

(4/6)


و برخى ازدواج ها جنبه فقهى دارد، مانند ازدواج با ام شريك گه بدون مهر خود را تقديم حضرت كرد و قرآن هم اين موضوع را از خصائس النبى مى شمارد وامراة مومنه ان و هبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان يستنكها خالصة لك من دون المومنين (162) در صورتى كه زنى بدون مهر خودش را به رسول اللّه صلى الله عليه و آله نخشيد اگر رسول اللّه صلى الله عليه و آله تمايل داشت مى تواند با او نكاح كند. البته اين حكم اختصاص به رسول اللّه صلى الله عليه و آله دارد، ديگران در آن شريك نيستند. و زنى كه خود را بدون مهر در اختيار رسول اللّه صلى الله عليه و آله قرار دادم شريك بود. (163)

(4/7)


ونيز ازدواج با مطلقه زيد بن حارثه يعنى زينب دختر جحش كاملاجنبه فقهى دارد،زيرا زيد پسر خوانده رسول اللّه صلى الله عليه و آله بود. هنگامى كه حكيم بن حزام برادر زاده خديجه خواست او را به رسول اللّه صلى الله عليه و آله ببخشيد. بعد از اينكه به حضرت هديه شد زيد را آزاد كرد. (164) وى پسر خوانده حضرت قرار گرفت . مردم در مورد پسر خوانده فكر كردند كه حكم پسر را دارد و همسر او حكم عروس را دارد و نمى توان با او ازدواج كرد. قرآن اين تو هم را رد مى كند: ما كان محمد ابااحد من رجالكم و لكن رسول اللّه و خاتم النبيين (165) محمد پدر هيچ يك از شماها نيست او رسول اللّه صلى الله عليه و آله و پايان دهنده پيامبران است . در مورد ازدواج با مطلقه زيد مى فرمايد: فلما قضى زيد منها و اطرا زوجنا كها لكى لايكون على المومنين حرج فى ازواج ادعياهم اذا قضوا منهن وطرا (166) وقتى زيد حاجت خود را باآن زن برطرف كرد همبستر شد آن زن را به نكاح تودر آورديم تا مومنان در مورد همسران پسر خوانده هاى خويش حرج و مشكلى نداشته باشند. كه قرآن اين حكم را اگر تنها بيان مى كرد شايد برخى بهانه آورده توجيح مى نمودند، ليكن وقتى رسول اللّه صلى الله عليه و آله خودش اين عمل را انجام دهد ديگر شبهه به طور كلى ريشه كن مى شود.
و در مورد برخى ديگر از زنان رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى توان گفت ، زنان بى سرپرست و بيوه بودند. حضرت با ازدواج با آنها يك ارزش ‍ ديگر اجتماعى را سنت نهاد. و نيز ازدواج با جويريه كه يك اسير جنگى بود موجب بركت و آزادى تعداد زيادى از اسراء جنگى شد. اين گونه مسائل نيز انگيزه هاى ازدواج ها را شكل مى دهد. تنها چيزى كه در اين باره نمى توان مطرح نمود،انگيزه نفسانى : آن گونه كه افراد مغرض به عنوان خواهش هاى نفسانى و شهواتى مطرح مى نمايند!! مى باشد.
قرآن و همسران رسولاللّه صلى الله عليه و آله

(4/8)


همسران رسول اللّه صلى الله عليه و آله وابسته به بيت وحى مى باشند. همان خانه اى كه : اذان اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه (167) خانه اى كه به اذن خدا بلند مرتبه است و نام خدا در آن ياد مى شود. به لحاظ همين وابستگى است كه همسران رسول اللّه صلى الله عليه و آله از موقعيت بسيار ممتازى بر خوردار مى باشند و به لحاظ همين موقعيت ممتاز از وظايف و مسووليتهاى ويژه اى نيز بهره دارند.
قرآن زنان پيامبر را مادران مسلمانان مى نامد: النبى اولى بالمومنين من انفسهم و ازواجه امتهاكم (168) پيامبرا زخود شمانسبت به شوونات شما اولويت دارد و همسران او مادران شما هستند. همسران او مادر نسبى نيستند، در يك حكم فقهى همانند مادر هستند و آن اين كه نكاح با آنها براى هميشه بر ديگران حرام است ، كه در آيه ديگر به اين حكم تصريح شده است : و لا ان تنكحوار ازواجه من بعدا بر شما هيچ گاه حلال نيست كه بعد از رسول اللّه صلى الله عليه و آله باهمسران او ازدواج كنيد.

(4/9)


قرآن به لحاظ موقعيت ممتاز زنان پيامبر آنان را از هرگونه پرايه و آلودگى تطهير مى كند. زنان حضرت را افرادى پاك و با تقوا معرفى مى نمايند. وحتى وقتى يكى از همسران وى مورد تهمت قرار مى گردد قرآن براى تطهير دامن او وارد ميدان مى شود. زيرا تهمت تنها روانه فردنيست ، بلكه بيت وحى را مورد هدف قرار داده است . زيرا اهميت موضوع بسيار بالااست . بيت وحى و رهبرى بايد از هرگونه آلودگى منزه باشد. بايد در نظر مردم هم اين واقعيت جلوه گر باشد، تنها پاك بودن آنها ملاك نيست ، بايد مردم بدانند كه اطرافيان و وابستگان نزديك رسول اللّه صلى الله عليه و آله كه رهبرى امت را بر عهده دارد از هر گونه پيرايه منزه مى باشند. تا مردم نسبت به آنان اطمينان كنند و آنان را الگو و سرمشق زندگى خويش بينند دفاع قرآن از زنان پيامبر صلى الله عليه و آله در اين روستا افزون بر جنبه هاى فردى اشخاص ، دفاع از حريم وحى است .
قرآن ودفاع از همسر رسول اللّه صلى الله عليه و آله

(4/10)


رسول اللّه صلى الله عليه و آله در سفرهاى حتى در جنگ ها برخى همسران خود را به همراه مى برد و گاهى هم انتخاب آنها بر قرعه انجام مى گرفت . در يكى از جنگ ها بنى مصطلق همسرش عايشه براى تطهير از كاروان فاصله مى گيرد هودج عايشه را بدون وى به پشت شتر مى نهند و كاروان حركت مى كند. عايشه بعد از بازگشت از تطهير متوجه مى شود كه گردن بندش پاره شد و افتاد است . بر مى گردد در جستجوى گردن بند بر مى آيد. اين كار سبب مضاعف مى شود كه از كاروان باز بماند. وهم عايشه را سوزانده و گريان مى كند، به گونه اى كه خواب را از چشم وى مى ربايد. (169) مدتى مى گذارد عايشه شرمسارى در خانه عزلت گزيده و انابه مى كند. به لحاظ اهميت موضوع خداى سبحان دامن عايشه را از اين تهمت تطهير مى نمايد: ان الذين جاووا بالافلك عصبة منكم لاتحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم (170) آن گروه هم پيمان از شما كه افك و تهمت نهادند گمان مبريد اين تهمت شر و تباهى بر شما باشد، بلكه اين تهمت از جهانى موجب خير و تنوير افكار شما خواهد شد. (171) قرآن با اين عمل اهميت وابستگان به بيت وحى و رهبرى را به طور كامل گوشزد مى نمايد، افراد زيادى به عناوين گوناگون مورد تهمت قرار مى گيرند، ليكن قرآن وارد عمل نمى شود. اما همسر رسول اللّه صلى الله عليه و آله در معرض ‍ تهمت است قرآن آن را تطهير مى نمايد كه همان اهتمام به شخصيت حقوقى همسران رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد.
شخصيت حقوقى

(4/11)


خداى سبحان به لحاظ اهميت اين موضوع زنان پيامبر را رهنمود مى دهد و شخصيت حقوقى آنها را آشكارا مطرح مى كند. به آنها هشدار مى دهد كه شما همانند ديگران نيستيد. شما وابسته به بيت رهبرى هستيد. انتظارى كه مردم از شما دارند، با ديگران فرق مى كند. البته اين رهنمود تنها به زنان پيامبر اختصاص ندارد. قرآن كتابى نيست كه آيات آن در مورد چند نفر در يك زمان محدود شود. قرآن كتاب رهنمود جهانى و جاويد است . اين رهنمود به همه افرادى كه به نوعى وابستگى به مقام رهبرى و نظام اسامى دارند مى باشد. اين رهنمود، به همه مسوولان وابستگان آنان و كسانى كه از شوون دينى بهره مند هستند، در هر زمان مى باشد. خلاصه رهنمود است به تمام شخصيت هاى حقوقى ، آنان كه افزون بر شخصيت حقيقى خويش از شخصيت حقوقى برخوردار هستند بايد بيش از ديگران مراقب رفتار، مسكن ، مركب ، لباس ، معاشرت ها و مهمانى ها و سفره خويش باشند. چه بسا بر آنها لازم مى شود از برخى مباحات نيز چشم بپوشند: يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن (172) اى زنان پيامبر شما مانند ساير زنان جامعه نيستيد وقتى تقوا داشته باشيد. كار خير شما دو برابر پاداش دارد. يكى به لحاظ شخصيت حقيقى ديگر به لحاظ شخصيت حقوقى : و من يقنت منكن اللّه و رسوله و تعمل صالحا نوتها اجرها مرتين (173) اگر كسى از شما درمقابل خدا و رسول خدا قنوت و خضوع داشته و مطيع باشد و كار خير انجام دهد دو برابر پاداش دارد. همان طورى كه گناه شما نيز به همين لحاظ دو كيفر دارد:غعع يا نساء النبى من يات منكن بفاحشه مبينه يضاعف لها العذاب ضعفين (174) اگر يكى از شما مرتكب فساد شود دو برابر كيفر دارد. لذا ناهماهنگ با جزاء و فاقا (175) نيست . يك گناه دو عقوبت نيست ، استحقاق دو كيفر به لحاظ جنبه هاى متفاوت است .

(4/12)


قرآن اهميت حفظ شوون بيت رهبرى را تا آن اندازه اهميت مى دهد كه به وابستگان خطاب مى كند يا همراه رهبر و رسول اللّه صلى الله عليه و آله بودن با حفظ شوون و زى آن مقام ، و يا جدايى از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و رهبرى را انتخاب كنيد. بين رفاه طلبى و همراه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و رهبرى جامعه بودن ناسازگارى است . اين دو را نمى توان با هم جمع كرد توجه كنيد: يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوه الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا اى پيامبر به همسرانت بگو اگر رفاه دنيا و زخارف آن را مى خواهيد، بياييد تا پيامبر صلى الله عليه و آله حقوق شما را كامل پرداخته و شما را طلاق نيكو دهد. رفاه طلبى در بيت رهبرى ممكن نيست . و ان كنتن تردن اللّه و رسوله و الدار الاخره فان اللّه اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما(176) اگر مى خواهيد با خدا و رسول اللّه صلى الله عليه و آله باشيد و آخرت شما تامين شود، از آن مسائل چشم بپوشيد و البته خداى سبحان براى افراد نيكوكار شما اجر و پاداش بزرگ آماده نموده است . اين عنوان و خطاب هاى : يا نساء النبى قرآن تامين همين نكته مهم است كه شما چون همسر پيامبر هستيد، بايد بيش از ديگران مراقبت نماييد. كه به آنان توصيه مى كند از هر عمل جاهلى پرهيز نماييد و در بين مردم همانند رسومات جاهليت ظاهر نشويد. در خانه هاى خويش باشيد به عبادت و ذكر و تلاوت قرآن بپردازيد: و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولى (177) در خانه هاى خود بمانيد و در مجامع عمومى مانند زمان جاهليت ظاهر نشويد.

(4/13)


زنان رسول اللّه صلى الله عليه و آله هم اين توصيه هاى را با جان خريدار بودند. مراقب اعمال و رفتار خويش بودند. گر چه بعد از رحلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله عايشه اين رهنمود قرآن را ناديده گرفت ، در فتنه جنگ جمل عليه نظام نوپاى على بن ابى طالب عليه السلام پرچم مخالفت بر افراشت ! البته اين توصيه قرآن درباره زنان رسول اللّه صلى الله عليه و آله كه متوجه ساير زنان جامعه نيز هست به معناى انزواى زن مسلمان از مسووليت هاى اجتماعى نمى باشد، كه شرح اين نكته در كتاب فاطمه عليهاالسلام الگوى زندگى تاليف نگارنده آمده است . (178)
در هر صورت آنان كه قرآنى مى انديشند و مى خواهند در زندگى و راهكارهاى رفتارى خويش بر اساس رهنمودهاى قرآن سازگار كنند و زندگى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سيره او را الگوى خويش انتخاب نمايند به خصوص تمام كسانى كه از شخصيت حقوقى برخوردار هستند، بايد اين رهنمود و قرآن را جدى بگيرند. و اگر دنبال سند شرعى هم باشند كه چرا از مباحات و نعمت هاى الهى بايد چشم پوشيد! اين آيات مى تواند دليل شرعى در اين باره باشد.
فرزندان رسول اللّه صلى الله عليه و آله

(4/14)


فرزندان رسول اللّه صلى الله عليه و آله سه پسر و چهار دختر بودند. سه پسر عبارتند از: قاسم (نخستين پسر) كه حضرت را به همين جهت ابوالقاسم كنيه داده اند. قاسم در دو سالگى در مكه رحلت كرد. (179) عبداللّه كه بعد از بعثت متولد شد و به همين جهت طيب و طاهر لقب گرفت . ايشان نيز در مكه رحلت كرد، كه بعد از رحلت ايشان عاص بن وائل رسول اللّه صلى الله عليه و آله را ابتر خواندند! (180) ابراهيم كه تنها ايشان از ماريه قبطيه كنيز حضرت بود، كه در مدينه به دنيا آمد و در هيجده ماهگى هم در سال دهم هجرت رحلت كرد. و در بقيع به خاك سپرده شد. و حضرت طبق نقل تاريخ در مرگ او گريه كرد. و فرمود قلب مى سوزد و اشك جارى مى شود. (181) و قبر او هم اينك مزار زائران مى باشد. برخى پسران حضرت را از خديجه قاسم ، طيب ، طاهر ياد كرده اند. (182) ليكن ظاهرا طيب و طاهر هر دو عنوان لقب عبداللّه مى باشد. (183) اما دختران رسول اللّه صلى الله عليه و آله عبارتند از: زينب كه دختر بزرگ حضرت بود، پنج سال بعد از ازدواج به دنيا آمده است . وى با پسر خاله خود ابوالعاص بن ربيع ازدواج مى نمايد، در سال هشتم هجرى رحلت مى كند. و بنا بر نقل برخى بعد از فاطمه زهرا عليهاالسلام
با على عليه السلام ازدواج مى كند. (184) رقيه قبل از اسلام متولد شده كه ابتدا به عقد عتبه پسر ابولهب در مى آيد، بعد از نازل شدن سوره تبت قبل از عروسى بدستور ابولهب از او جدا مى شود. آنگاه به عقد عثمان بن عفان در مى آيد و در سال دوم هجرى بعد از جنگ بدر رحلت مى كند. (185) ام كلثوم كه وى نيز در مكه متولد مى شود ابتدا مانند خواهرش به عقد عتيبه پسر ديگر ابولهب در مى آيد و بعد از نزول سوره تبت جدا مى شود. و بعد از رقيه به عقد عثمان بن عفان در مى آيد و در سال سوم هجرى رحلت مى كند. (186)

(4/15)


فاطمه زهرا عليها السلام پنج سال پس از بعثت و بنا بر نقل ديگر پيش از بعثت متولد مى شود، دو ماه بعد از هجرت در مدينه با على بن ابيطالب عليه السلام ازدواج مى كند و حدود سه ماه بعد از رحلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله به شهادت مى رسد. (187) و تنها فرزند رسول اللّه صلى الله عليه و آله است كه بعد از حضرت به يادگار مى ماند. (188)
مرورى بر آنچه گذشت
تاكنون ضمن بيان نقش اقسام قلمها فرهنگ عرب قبل از اسلام ، تاريخ شهر مكه ، دين متداول در بين قريش ، بازگشت بت پرستى به مكه بررسى شد. همچنين دين و ايمان نسب رسول اللّه صلى الله عليه و آله و زندگى پدر و مادر حضرت و برخى فضايل و فرازهاى زندگى حضرت قبل از بعثت مورد توجه قرار گرفت . در بخش گذشته هم چنين سخن از دين رسول اللّه صلى الله عليه و آله و زندگى پرافتخار حضرت قبل از بعثت مطرح گرديد. در پايان به ازدواج ها و نيز انگيزه ازدواج ها و تعداد فرزندان حضرت اشاره شد. در اين بخش به همين مقدار بسنده شده ، به بخش هاى بعدى كه انگيزه اصلى اين نوشتار است مى پردازيم .
بخش دوم : بعثت جهانى
پيشينه يا زمينه سازى بعثت جهانى
ايجاد تحول روحى و فرهنگى و تغيير اعتقادات جامعه كار بسيار سخت است و به سادگى تحقق نمى يابد. انسان به عقيده خويش حق يا باطل پاى بند است : كل حزب بما لديهم فرحون (189) هر فرقه اى به باورهاى خويش پاى بند و به آن مسرور هستند لكل وجهه هو موليها (190) براى همگان جهت و مرامى است كه خداى سبحان به آن سو سوق دهنده است . (كه منظور مى تواند عليت تكوينى باشد.) انسان نه تنها به باور خويش پاى بند است ، بلكه در تكاپو است تا ديگران را نيز به مسلك خويش هماهنگ كند و پيرو خودگرداند: و لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم (191) يهود و نصارى از تو هنگامى خوشنود مى شوند كه دين آنها را بپذيرى .

(4/16)


انبيا بزرگترين مسووليت اجتماعى بشر را به عهده دارند. آنان معماران عقيدتى بشرند. كه بايد رسوبات و خرابه هاى باطل را ويران ساخته ، بناى زيباى توحيد را در جان و انديشه انسان ها بنيان نهند. همه انبيا يك رسالت به دوش مى كشند و پيام همه يك چيز است و هدف همه رساندن انسان ها به يك مقصد و مقصود يعنى اللّه تبارك و تعالى مى باشد: و لقد بعثنا فى كل امه رسولا ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت (192) از ميان هر ملتى پيامبرى برگزيديم كه پيام آن اين بود كه خدا را پرستش كنيد و از طاغوت و مظاهر باطل دورى گزينيد.
البته در ساختار اين مسووليت همگان نيستند هر كدام در فضا و شعاع خاصى مسوول مى باشند: تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض (193) پيامبران را بر يكديگر برترى داديم بالاترين و برترين مسووليت عقيدتى بر دوش آن پيامبرى است كه اين محفل را خاتم و اين سلسله را خاتم است . رسالت او از گسترده اى به وسعت ابعاد زندگى بشر در زمان و مكان قلمرو دارد. كه واسطه فيض برترين نعمت الهى و كامل ترين دين بشر است : اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا(194) امروز دين را بر شما كامل و نعمت را تمام نمودم و راضى شدم كه اسلام اين چنينى دين شما باشد. او در پى ايجاد انقلاب نوين فرهنگى و سياسى است و مى خواهد انديشه ها را با معارف آن سويى و وحى پيوند دهد. فطرت انسان را انديشور و شكوفا نمايد.
ايجاد تحول عميق اين گونه ، كارى نيست كه يك مرتبه و در مدت كوتاه پديد آيد. بايد از قبل زمينه سازى شود و با تلاش مستمر و با پيشينه سازى شروع شود، تا امكان تحقق اين هدف تامين گردد و اين درخت به بار نشيند. از ويژگى هاى پيامبران اين است كه هر كدام نسبت به پيامبران پيش از خود، مصدق و نسبت به پشينيان مبشر مى باشند.

(4/17)


زيرا كه هدف آنان يك چيز است ، هيچ گونه اختلاف در بين آنها وجود ندارد. و چون رسالت رسول اللّه صلى الله عليه و آله جهانى است زمينه سازى نسبت به ظهور آن بايد توسط پيامبران پيش از خودش شكل گيرد. به همين خاطر قرن ها پيش توسط انبيا بزرگ سخن از ظهور چنين پديد مى باشد. ابراهيم خليل عليه السلام بيش از سه هزار سال قبل مژده از ظهور پيامبرى دارد كه مزكى نفوس و معلم انسان ها مى باشد: و ابعث فيهم رسولا يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب (195) از بين آنان پيامبرى كه آيات خدا را تلاوت و مردم را آموزش و پرورش دهد برانگيز. با اين در خواست و پيام جامعه بشرى را منتظر تحقق اين پديد عظيم مى نمايد.
پيامبران ديگر نيز تلاش مى كنند اى راه را هموار نمايند، تا نوبت به آخرين سفير آسمانى پس از رسول اللّه صلى الله عليه و آله يعنى مسيح عليه السلام مى رسد. كه او بايد سنگ تمام را بنهد و بايد به طور گسترده و رسا و گويا ويژگى هاى آخرين پيامبر را بيان كند. او بايد به طور مستند در كتاب آسانى خويش اين خصوصيات را بيان نمايد، تا جامعه آمادگى مناسب براى طهور رسالت جهانى پيدا كند: يابنى اسرائيل انى رسول اللّه اليكم مصدقالما بين يدى من التوراه و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد (196) اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه توراتى را كه پيش روى دارم و پيش از من نازل شده ، تصديق كننده ام و نسبت به پيامبرى كه بعد از من خواهد آمد و نام او احمد است ، مژده دهنده هستم . كه در انجيل نام حضرت باكلمه فرقليط يا فارقليتا كه همان عبرى احمد مى باشد آمده است .

(4/18)


ويژگى هاى حضرت آن گونه بازگو شده است كه تمام بهانه هارا از بهانه جوها بگيرد. و آنان رسول اللّه صلى الله عليه و آله را در كتاب آسمانى خود همانند فرزندان خود مى شناختند. همان طور كه انسان هيچ گاه در شناخت فرزند خويش اشتباه نمى كند، آنان اهل كتاب نيز رسول اللّه صلى الله عليه و آله را اين چنين مى شناختند: يعرفونه كما يعرفون انبائهم (197) پيامبر را همانند فرزندان خود مى شناختند. اين زمينه سازى و تبليغ مستمر و طولانى جامعه رابه خصوص دو ملت يهود ونصارى را كه در اطرف فلسطين وحجاز هم بسيارى از آنها حضور داشتند، آماده ساخت ، همه را در انتظار ظهور رسالت جهانى رسول اللّه صلى الله عليه و آله چشم به راه گذاشت . و اين حقايق بر آنان همانند آفتاب نيمروزى آشكار گشت .
از سوى ديگر ويژگى هاى ولادت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و صداقت و امانت دارى او كه در بين مردم شهر داشت ، به گونه اى بود كه تمام فرزانگان آگاه از حقايق وقتى او را مى ديدند اميد و نويد رسالت او را مى دادند. همچنين عبادت هاى مستمر و شبانه روزى در حراء و غير حراء و سابقه درخشان او تا چهل سالگى كه روحيه خود را كاملا ساخته و آماده دريافت مسووليت بزرگ الهى نموده بود نيز مبشر ظهور اين پديده بزرگ بود: ولقد كان يجاور فى كل سنة بحراء فاراه و لا يراه غيرى (198) وى هر سال به غار حراء مى رفتند كه تنها من على بن ابى طالب عليه السلام او را مى ديدم . تمام اين ها، زمينه ساز تحقق اين پديده بزرگ جهانى يعنى بعثت رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد.
رسالت جهانى

(4/19)


كسانى كه در طول زندگى خويش هيچ گونه نقطه ضعف ندارند، مى توانند شايسته مسووليت رسالت الهى باشند و از جانب خداى سبحان به اين سمت انتخاب شوند. نبوت يك مسووليت ابلاغى توام با اجرايى است كه پيامبر آن به قدر نياز بشر از ميان خود انسان ها برگزيده مى شود. گرچه ممكن است افرادى به مقام والاى معنوى حاصل نمودن حتى از زمره اولياء اللّه قرار گرفتن در برهه اى از زمان زمينه شايستگى رسالت را فراهم نمى كند. شايستگى رسالت را آنان هيچ گاه تخلف از صراط مستقيم ندارند و در طول عمر معصوم از گناه و در مدت سال حتى مصون از خطا باشند به دست مى آورند. و چون از اين نكته تنها خداى سبحان آگاه است انتخاب افراد به اين سمت از جانب مى داند منصب رسالت را به چه كسى واگذار كند. (199) منصب رسالت به كسى واگذار مى شود كه هيچ گاه شايستگى خويش را از كف ننهد.
رسالت الهى يعنى نبوت از روزى كه انسان بر روى خاكى پا نهاده است آغاز شده است . و تا و واپسين لحظه زندگى انسان ادامه خواهد داشت . گرچه سلسله پيامبران با خاتم آنها حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله پايان يافته است . ليكن اين ختم پيامبر است نه ختم پيامبرى اما رسالت آن كه رسالت جهانى است هيچ گاه پايان نخواهد يافت . زيرا نياز انسان به وحى هميشگى است ، دست رسى انسان به وحى نيز در هر زمان خواهد بود.

(4/20)


رسالت الهى و هدايت آسمانى همراه با تكامل زندگى اجتماعى رو به تكامل بوده ، تا آخرين رسالت كه از هر جهت كامل و تاءمين كننده تمام خواسته ها انسان باشد،زيرا رسيده است كه بعد از آن رسالت ديگر فرض ‍ صحيح ندارد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى (200) ايمان سلسله انبياء و كمال دين الهى ، نه فقط اسلام ، ممكن است منظور از دين اصل دين باشد با رسول اللّه صلى الله عليه و آله به كمال رسيد: عليه السلام ان الذين عنداللّه الاسلام (201)دين همواره در نزد خدا اسلام بوده است . گرچه در مورد تمثل فرشتگان بر حضرت قبل از چهل سال و نيز تعليم برخى آداب و يا مشاهده فرشته در عالم رويا رواياتى نفل شده است ، (202) ليكن نزول رسمى قرآن در چهل سالگى رسول اللّه صلى الله عليه و آله آغاز شده است .
معروف بين اهل سنت و شيعه اين است كه اولين آيات كه بر رسول اللّه صلى الله عليه و آله نازل شده است ، پنج آيه سوره علق مى باشد. اقرء باسم ربك الذى خلق نيز آنچه مورد پذيرش اكثر و به تعبير مجلسى اتفاق شيعه است ، آغاز بعثت حضرت در بيست و هفتم رجب مى باشد (203) اما اهل ستا روز ماه ديگرى را مطرح مى كنند. تحقيق اين گونه مطالب از موضوعات علوم قرآنى است كه بايد در جاى خودش صورت گيرد خيلى ارتباطى به انگيزه موضوع اين نوشتار ندارد و به همان منابع واگذار مى شود. (204) در اين نوشتار تلاش بر اين است تا انگيزه هاى بعثت را طرح كنيم ديگران فراهم شد.
رسالت پنهان

(4/21)


رسالت رسول اللّه صلى الله عليه و آله له به صورت پنهان آغاز مى شود و با اين كه انبياء قلبى زمينه سازى نموده بودند سابقه درخشان يك عمر زندگى حضرت بر همگان آشكار بود، در عين حال به لحاظ اعتقاد شرك آلوده عده زيادى در حجاز و شرايط نامساعد سياسى كه قدرت هاى اجتماعى و سياسى اكثرا در اختيار بت پرستان قرار داشت ، رسالت حضرت در دايره بسيار محدود شروع مى شود و براساس : و لذا عشريتك الاقربين (205) خويشان خويش را از خطرهابيم ده . رهنمود وحى تنها در ميان عده اندكى به صورت پنهانى مطرح است و عده اى انگشت شمار از مرد و زن به آرمان رسول اللّه صلى الله عليه و آله ايمان مى آورند. درا ين فرصت بسيارى از خويشان و بزرگان قريش به رسول اللّه صلى الله عليه و آله ايمان مى آورند. با اين حال تبليغ و دعوت پنهانى سه سال طول مى كشد.
دعوت آشكار

(4/22)


آنگاه وقتى فراهم مى شود و عده اى به رسالت حضرت ايمان مى آورند، شعاع مسووليت و سيعتر مى گردد. و بر اساس : فاصدع تومر (206) دعوت خويش را آشكار كن رسالت خويش را آشكار مى سازد. و منبرى چون كوه صفا فراهم نموده و بر بالاى آن بر آمده نواى ملكوتى خويش را براى آزادى همگان از چنگال خرافات و شرك و خلق و خوى پليد اعلام مى نمايد. از سوى ديگر دشمنى دشمنان عنود و سرسخت كه قرآن آنان را لذا الخصام مى نامد (207) شتاب مى گيرد. دشمن به قدرى نسبت به رسالت حضرت حساسيت نشان مى دهد، كه از هر شيوه اى براى مقابله بااو بهره مى گيرد. رسول اللّه صلى الله عليه و آله را به انواع تهمت ها: مجنون ، مسحور، شاعر، تعليم يافته بشر، بافته هاى بشرى و... متهم مى كند! رسول اللّه صلى الله عليه و آله و هواداران او را زير باران تهمت ها و استهزاء و ترفندهاى ايذايى و شكنجه هاى جسمى قرار مى دهد و برخى را به شهادت مى رساند. (208) ليكن خداى سبحان به رسول اللّه صلى الله عليه و آله اميد مى دهد كه : انا كفيناك المستهزين (209) ماترفندهاى استهزاء كنندگان را بى ثمر خواهيم كرد. تو رسالت خويش را آشكار كن .

(4/23)


تلاش روز افزون رسول اللّه صلى الله عليه و آله وقرائت آواى ملكوتى قرآن با صوت و لحن زيبا و دلپذير رسول اللّه صلى الله عليه و آله همگان را به سوى خود جذب مى كند. كافى است افراد يك مرتبه رسول اللّه صلى الله عليه و آله را زيارت كنند و يك مرتبه به نواى قرآن او گوش فرا دهند! با يك برخورد جذب زيباى هاى او مى شوند! زيرا كه جذابيت حضرت دل ها را مى ربايد و قلب ها را نرم مى كند. شيرينى قرآن سخت ترين دل را مى لرزاند. و به همين جهت دشمن اجازه نمى دهد صداى قرآن به گوش ‍ مردم برسد. و براى اين كه نواى قرآن رسول اللّه صلى الله عليه و آله كه همواره در گوشه و كنار مكه به خصوص در اطراف كعبه طنين انداز است ، به گوش مردم نرسد، دستور مى دهد وقتى خواستيد وارد مسجدالحرام شويد گوش هاى خود را مسدود كنيد تا نواى قرآن را نشنويد. كه شنيدن نواى قرآن مساوى با جذب شدن به آن است : و قال الذين كفروا لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون (210) كافران گفتند با ايجاد لغو و بيهوده ! گويى نگذاريد نواى قرآن به گوش مردم برسد تا شايد بتوانيد بر آن چيره شويد.
همان شيوه اى كه قوم نوح عليه السلام در پيش گرفتند لباس هاى خود را بر سر مى كشيدند، تا دعوت نوح را نشنوند: و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا (211) آنان در مقابل دعوت نوح لباس هاى خويش را بر سر و صورت پوشاندند و در اين امر اصرار نمودند، در برابر حق بدترين نوع استكبار را داشتند.
ليكن جاذبيت قرآن در حدى بود كه سخت ترين افراد، همانان كه ديگران را از شنيدن قرآن منع مى كردند، توان آن را نداشتند كه از شنيدن قرآن صرف نظر كنند! زيرا زيباى قرآن بى حد و شيرينى و جذابيت آن بى حساب است و به همين جهت قرآن خويش را زيباترين سخن مى نامد. (212)

(4/24)


وليد بن مغيره دشمن سرسخت رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، تمام تلاش خود را صرف مى كند، كه كسى نزديك حضرت نشود. خود وى هنگامى كه در كعبه از كنار حضرت عبور مى كند، تلاوت قرآن حضرت كه اوايل سوره غافرا را قرائت مى كرد به گوش او مى رسد. وليد از خود بى خود مى شود و با حالت پريشان وارد محفل هواداران خود مى شود. آنان وقتى آشفتگى وليد را مى بينند او را به استهزاء گرفته از او سبب مى پرسند. وليد گرچه دشمن سرسخت است ليكن نمى تواند زيبائى هاى و شيرينى قرآن را كتمان كند، در حضور همراهان خود به زيباى ء اعجاز قرآن اعتراف مى كند، و مى گويد: سخن محمد آن قدر جذاب و شيرين و زيباست كه برتر از آن سخن نشايد. (213) آنگاه مى گويد: به قرآن گوش فرا ندهيد وبا لغو و سخن بيهوده با آن معارضه كنيد نگذاريد بگوش ديگران برسد.
هجرت رسول الله صلى الله عليه و آله
به رغم تلاش هاى دشمن پيام وحى مكه و اطراف را فرا مى گيرد حتى به شهرهاى دور دستى مانند مدينه مى رسد. و تعداد مسلمانان همواره فزونى مى يابد. دشمن نيز به تلاش خود افزوده و حركات ايذايى خود را گسترش ‍ مى دهد و حتى دست به فجيع ترين شكنجه ها زده و برخى از ياران رسول الله را صلى الله عليه و آله را زير شكنجه به شهادت مى رساند. گرچه در بعد اعتقادى بسيارى خرافات شرك زدوده شده است و اعتقاد زلال و فطرى توحيد جايگزين گشته است ، ليكن پيام جهانى رسالت در بعد اعتقادى فقط خلاصه نمى شود. پيام جامع تمام شوون زندگى را در بر مى گيرد. با همه تلاش هاى رسول الله صلى الله عليه و آله در مكه زمينه مناسب جهت پياده شدن تمام آرمان رسول الله صلى الله عليه و آله فراهم نمى شود، بايد براى اجراى اهداف رسالت استراژى ديگرى انتخاب شود.

(4/25)


از طرفى ددمنشى به جاى مى رسيد كه تصميم نهايى خود را گرفته است كه به هر نحوى شده رسول الله صلى الله عليه و آله را به شهادت برساند، كه حادثه ليلة القدر كه تعداد مسلح از قبيله هاى مختلف انتخاب شدند تا رسول الله صلى الله عليه و آله را شبانه در بستر به شهادت رسانند، بهترين گواه اين ادعاست . (214) قرآن از اين توطئه پرده بر مى دارد: و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك اويخرجك (215) اى رسول بياد آن زمان باش كه دشمنان توطئه نمودند تو را از طرح اهداف باز دارند و يا تو را بشكند و يا تو را بكشند و يا از وطن خود آواره نمايند. تلاش و ترفندهاى دشمن كارساز نشد و خداى سبحان رسول الله صلى الله عليه و آله و ياران وفادارش را از مكر آنها مصون داشت . ليكن با شرايطى كه پديد آمده ديگر مكه زمينه مساعدى جهت طرح اهداف بزرگ رسالت ندارد.
از جانب سوم عده زيادى از مردم مدينه مسلمانان شده اند و جو مدينه كاملا با مكه متفاوت است . مردم مسلمانان مدينه از رسول الله صلى الله عليه و آله دعوت نموده اند. و آعوش باز كرده اند، از حضرت استقبال كنند. رسول الله صلى الله عليه و آله با توجه به جو نامساعد مكه و آمادگى مردم مدينه اين دعوت را پذيرفته ، از مكه به سوى مدينه هجرت مى نمايد. (216)
next page
fehrest page
back page

(4/26)


next page
fehrest page
back page
مدينه الرسول صلى الله عليه و آله و تامين اهداف رسالت
فداكارى مردم مدينه افتخار بزرگ براى اين شهر شده ، تا با آغوش گرم پذيراى مهمان عزيز شوند. و جامعه مدنى بنيان نهند. و تمدنى بيآفرينند تا در نگارستان فرهنگ و هنر بشرى براى هميشه پايدار بدرخشد. و همين جهت با هجرت حضرت به يثرب ، نام يثرب به مدينه مدينه النبى صلى الله عليه و آله خاستگاه فضيلت و مدنيت تغيير مى كند.
مدينه از جهت سياسى و اجتماعى و حتى عقيدتى كاملا با مكه متفاوت بود. از لحاظ سياسى اهرم هاى قدرت در دست سران كفر و شرك مانند مكه نيست . از لحاظ اجتماعى فرهنگ ملايم و همانند و معتدل نسبت به قرآن دارد . و از لحاظ عقيدتى نيز صرف نظر از شركت و كفر كه كم رنگتر از مكه بود، عده زيادى اين محورها باعث شده بود كه سياست يك دست عليه مسلمانان همانند مكه شكل نگيرد و مسلمانان فرصت تجديد قوا و تشكل و تعيين هويت پيدا كنند.
ورود رسول الله صلى الله عليه و آله به مدينه و استقبال شايسته و با شكوهى كه از ايشان به عمل آمده ، موقعيت اسلام و رسول الله صلى الله عليه و آله را به طور گسترده در اطراف مدينه مطرح نمود. و جذب مسلمانان از اطراف حتى از بلاد دورتر مانند جبشه شكل گرفت . رسول الله صلى الله عليه و آله فرصت بسيار پيدا كرد، از فضاى مناسب سياسى مدينه بهره ورى كند. مسلمانان متحد، متشكل ، وفادار به آرمان خويش و نيز پايدار در پياده كردن آرمان بزرگ همدل و همنوا شدند و آنان با رسول الله صلى الله عليه و آله بيعت و پيمان و دفاع بستند، تا از آرمان هاى الهى دفاع كنند.

(5/1)


رسول الله صلى الله عليه و آله با تشكل يك امت متحد و استقرار و تشكيل يك نظام نوين سياسى الهى نظم نوينى را در مدينه پديد آورد. در مدينه تنها سخن از مبارزه با شرك و بت پرستى نيست . سخن از طرح مسائل اجتماعى و سياسى و نظام سياسى اسلام نيز هست . در مدينه سخن از اين است كه امت اسلامى در تمام زمينه هاى عقيدتى ، اقتصادى ، حقوقى ، سياسى ، اجتماعى و نظامى ، بايد از اسلام بهره بگيرد. اين مطلب به طور آشكار از سوره هاى مدنى قرآن مشخص است . زيرا در سوره هاى مكى نوعا سخن از شرك و كفر و آلودگيهاى اخلاقى مى باشد، كه مردم را به توحيد و اخلاق حسنه فرا مى خواند. اما در مدينه افزون بر اين مسائل اجتماعى و سياسى و نظامى و حقوقى مى باشد. در مدينه شالوده يك نظام سياسى و حكومتى جامع و متكى بر رهنمودهاى وحى پى ريزى مى شود.

(5/2)


فرصت اقامت رسول الله صلى الله عليه و آله در مدينه ده سال است . در مدت اين ده سال رسول الله صلى الله عليه و آله امتى تشكيل و متحد مى سازد براى همواره نمودن راه حق و پياده كردن آرمان الهى موانع را از سر راه بر مى دارد. با توان و قدرت سياسى و اجتماعى و نظامى معترض سران كفر قريش در مكه مى شود. در مدت كمتر از ده سال مكه را فتح مى كند. ابوسفيان ها را مرعوب ساخته و تسليم مى نمايد. در مدت ده سال اقامت رسول الله صلى الله عليه و آله در مدينه بيست و هفت مورد غزوه (جنگهاى بزرگ خونينى كه اگر نصرت الهى بر اساس پايدارى مردم نبود، يكى از آنها قادر بود بنيان امت : پاى اسلام را براندازد. ليكن رهبرى الهى رسول الله صلى الله عليه و آله و ايجاد وحدت و مقاومت در ميان لشكر جق آنان را در مصاف با جبهه باطل استوار نموده و پيروزى هاى چشم گيرى نصيب آنان مى نمايد. كه در نهايت از آن قدرت هاى جهانى آن روز مانند روم و ايران برخورد نمودند. رسول الله صلى الله عليه و آله به آنها، نوشت كه تسليم حق شويد تا در سلامت و امنيت باشيد: اسلم تسلم (217) ايجاد اين گونه تحول اعتقادى از ميان مردم جاهلى و بت پرستى ومتشكل ومنسجم نمودن امت وايجاد اخوت در بين مردمى پراكنده از دستاوردهاى رهبرى رسول الله صلى الله عليه و آله بود كه نظير آن را تاريخ سراغ ندارد. رسول الله صلى الله عليه و آله در تمام ابعاد رسالت خويش كام روا شد. اهداف بزرگ رسالت را تامين كرد كه در بخش بعدى به لحاظ اهميت اهداف رسالت به تحليل آنها خواهيم پرداخت .
اهداف رسالت

(5/3)


ناتوانى انسان در شناخت صحيح خواسته هاى خود ، در زمينه هاى گوناگون اعتقادى و خطر انحرافها ضرورت وجود وحى را پديد آورده است . انسان منهاى قادر نيست خواسته ها و استعدادهاى فطرى خويش را تامين نمايد. لذا از اين جهت زندگى فردى يا اجتماعى باشد، نياز انسان به وحى بايسته است . زيرا هر دو صورت در شناختن مقصد و راه و پيمودن راه نيازمند رهنمود الهى است .
افزون بر اين اگر انسان به حال خود واگذار شود غرايز و خواسته هاى نفسانى وى را به پيراهه مى كشاند. با توجه به اين نكته انگيزه هاى وحى را در سه محور مى توان تحليل نمود، كه دو محور آن به رسالت عمومى مربوط مى شود و يك انگيزه به نبوت خاصه و پس از اجتماعى شدن زندگى بشر مرتبط است . گرچه همين انگيزه نيز بعد از اين برهه از اهداف عمومى رسالت انبياء مى باشد. دو انگيزه فراگير عبارتند از:
الف : تزكيه

(5/4)


براى تزكيه انسان در سه بعد اعتقادى ، اخلاقى و رفتارى رهنمود وحى راهگشا مى باشد. انبياء انسان را به سوى پاكى و تقوا رهنمود هستند. انبياء پرچمداران توحيد و فضيلت هستند و آنان انسان را بايد الهى از آلودگى شرك و كفر و نفاق كه بدترين آلودگى است نجات مى دهند. و از پستيها و ذلت گناه و درجا زدن و تباه شدن مى رهانند: هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة (218) او خدايى است كه از بين مردم پيامبرى برانگيخت ، تا بر آنان آيات خدا را تلاوت نموده و آنان را تزكيه نمايد و كتاب ومعارف به آنان آموزش دهد. اين آيه به خوبى اين هدف بزرگ انبياء را تبيين مى كند، كه هدف آنها تزكيه در ابعاد ذكر شده است . وجود دارد كه مى فرمايد: كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور (219) كتاب آسمانى بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكى هاى به سوى نور رهنمود باشى دين آمده تا به مردم در اين زمينه نورانيت بخشد و استعدادهاى فطرى انسان ار شكوفا نمايد.
ب : اتمام حجت

(5/5)


هدف ديگر انبياء اتمام حجت برانسان ها مى باشد. چون نهايت انسان به دو مقصد رستگارى و تباهى مى انجامد. با روح ريحان مى شود كه خود بهشت برين است : فروح و ريحان و جنه نعيم (220) و يا خود آتش ‍ وآتش گيره مى شود كه آتش اوهم خودش وهم ديگران را فراهم مى گيرد: فاتقوا النار التى و قودهاالناس الحجارة (221) از آن آتشى كه آتش ‍ گيره آن مردم و سنگ هامى باشد، پروا كنيد. و خلاصه چون در فرجام كار انسان سخن از پاداش و كيفر است ، كيفر بدون اتمام حجت از ديدگاه عقل و حكمت قبيح است . بايد ابتدا راه از بى راهه آشكار شود، آنگاه اگر كسى بى راهه رفت و يا قهر و غضب الهى مواجه شد، دليل و برهان بر عليه خداى سبحان نداشته باشد: ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا (222) ما پيش ‍ از فرستادن رسول وابلاغ پيام وحى ، متخلف را كيفر نمى دهيم تا باطل از حق آشكار گردد. و تا معلوم شود آنكه بى راهه در پيش مى گيرد، از عناد خويشتن است . زيرا قد تبين الرشد من الغى (223) راه حق ازبى راهه باطل كاملا آشكار گشته است . ليهلك من هلك عن بيته و يحى من عن بينة (224) تا كسانى كه راه تباهى را انتخاب نمود باآگاهى از عاقبت وخيم آن باشد و آنكه راه رستگارى را پيش گرفته نيز با آگاهى باشد.

(5/6)


اين رهنمود براى اين است كه بر عليه خدا برهان شكل نگيرد: لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسول (225) تا اين كه بر عليه خدا از جانب مردم بعد از آمدن پيامبران دليل و حجت نباشد. با آمدن رسولان الهى حجت بر مردم تمام شده است . زيرا كه رسولان مشعل داران هدايت هستند. اگر كسى به پيام آنان توجه نكرد و بى راهه رفت و دچار كيفر شد، خود بر خويشتن ظلم كرده است . از جانب خدا هيچ گونه ظلمى نيست . تبهكاران خود بر خويشتن ظلم مى كنند: و ما ظلمهم الله و لكن انفسهم يظلمون (226) خداى سبحان بر آنها ظلم نمى كند آنان خود بر خويشتن ظلم مى كنند. و آتش براى خويش مشعل مى نمايند. بدين جهت اتمام حجت هدف ديگر انبياست .
ج : مديريت سياسى
دين جامع در صورتى مفهوم صحيح دارد كه تمام نيازهاى انسان را كه خود قادر به تامين آنها نمى باشد تامين نمايد. از هنگامى كه اجتماعى شدن زندگى بشر براى تداوم زندگى و اصلاح آن نياز به نهاد سياسى است . زندگى اجتماعى بدون نهاد سياسى در زندگى اجتماعى بشر مورد پذيرش ‍ جامعه شناسان مى باشد .البته بحث هاى دامنه دارى در زمينه هاى حقوقى و جامعه شناسى در نحوه شكل گيرى نهاد سياسى و مشروعيت و اختيارات آن و نقش مردم در تشكل آن ، وجود دارد.
1-سكولاريزم

(5/7)


يكى از ديدگاهها كه اخيرا طيفى دگر انديش آن را ترويج مى كنند سكولاريزم است . اين ديدگاه كه بر قلمها و زبانها افتاده و از سوى برخى روشنفكران غرب باور طرح مى شود، و سابقه آن را در فلسفه هاى غرب است . اين ديدگاهها تكيه به تدبير عقلائى دارد. و به تجربه و اندوخته هاى دانش بشرى اعتماد نموده و مديريت سياسى جامعه را به تدبير و تجربه اجتماعى نهاده است . اين باور سياست را به طور كلى تدبير بشر دانسته و در حد صنعت و تكنولوژى قرار مى دهد، كه در دسترس دانش بشرى است و ارتباطى به مسئوليت دينى و رسالت انبياء ندارد. به همين جهت دخالت دين در سياست را بايسته نمى داند. زيرا تدبير منهاى وحى اين مسئوليت را عهده دار تر است . بر مبناى سكولاريزم حكومت نه مشروعيت خويش را از دين به دست مى آورد، نه استقرار نظام سياسى بايسته است كه بر معيارهاى دينى باشد.
2- آخرت گرايى

(5/8)


گروه ديگر كه اگر دگر انديش دين نباشند، دگر انديش دينى هستند و در واقع مى توان گفت انديشه هاى آنان تاثير از گرايش به آزادى مطلق فرهنگ غرب در زمينه هاى گوناگون است . اينان به عنوان برداشت دينى تفسير ديگرى از دين دارند! و در مورد نهاد سياسى مى گويند: اصولا در شان دين نيست كه در اين شئوون دخالت كند. دين هدف بزرگترى دارد. هدف دين تاءمين سعادت وا صلاح عقيده و اخلاق و آخرت انسان هاست . دين نيازى نمى بيند در امور پيش پا افتاده دخالت نمايد دين آخرت گر است . دين مسئوليت مهم عهده دار است و آن اصلاح آخرت و زندگى هميشگى انسان است . سيره انبياء الهى هم جدا انگارى دين از سياست است . انبياء در كارهاى اجرايى و سياسى دخالتى نداشتند! و ائمه عليه السلام بعد از رسول الله صلى الله عليه و آله همين روش را در پيش داشتند، در امور سياسى دخالتى نمى كردند! از اين امر منزوى بودند .و شواهد دينى هم اثرى از مسائل سياسى نيست . قرآن هدف انبيا را همان تزكيه عقايد و اخلاق مردم تحليل مى كند. هيچ آيه و روايتى دلالت بر اين كه سياست هم جز دين است ، وجود ندارد! دين همان گونه كه كشاورزى و صنعت ياد انسان نمى دهد، سياست ، مملكت دارى هم نمى آموزد!
اين ديدگاه با ديدگاه اول در مورد نهاد سياسى تفاوت زيادى ندارد، زيرا در مورد حكومت مى گويد از مسووليتهاى دينى نيست و در واقع هر دو جدايى دين از سيايت را شعار خود قرار داده اند. البته اين دو مرام تفاوتهايى دارند كه از بحث ما خارج است .
3- مردم سالارى

(5/9)


ديدگاه سوم كه ممكن است برخى بخواهند به آن رنگ فقهى بدهند و در حوزه هاى علميه دينى هم ممكن است هوادار داشته باشد. تلفيقى بين سياست دينى و تدبير عقلانى و مشاركت مردم است . بر اساس اين ديدگاه رهبرى سياسى جامعه در زمان حضور انبيا يا امام معصوم به اختيار ايشان است . اما در زمان غيبت امام معصوم مانند زمان ما، انتخاب رهبرى و مديريت سياسى با رهنمود دين از سوى مردم شكل مى گيرد. راى مردم نقش در مشروعيت حكومت و حاكم دارد. رهنمود شرع همان بيان شرايط رهبرى سياسى است . آنگاه انتخاب و مشاركت مردم تعيين رهبرى است ، كه با انتخاب مردم نهاد رهبرى در واقع تفويض است از سوى مردم كه در نهايت به وكالت بازگشت دارد. ديدگاه اول و دوم گرچه از لحاظ حقوق متداول جامعه امروز پايگاه حقوقى ممكن است داشته باشند، ليكن پايگاه فقهى نمى توان برايى آنها دست و پا كرد. اما ديدگاه سوم را اگر كسى بتواند سامان بدهد و براى آن دليل اقامه كند بسيارى از شبهات را هم پاسخگو خواهد بود. مانند هماهنگى نهاد سياسى با جمهورى و انتخاباتى كه در جهان امروز مورد پذيرش جامعه قرار گرفته است . و هماهنگى نظام سياسى دينى با دموكراسى و نقش مردم در صحنه هاى سياسى و اجتماعى . در حقيقت مشاركت مردم در سامان بخشيدن به نهاد سياسى در عين بودن حكومت ، توجيه پذير خواهد بود.
4 - ديدگاه ولايى
ديدگاه چهارم ساختار حكومت و نهاد سياسى دينى را ولايى مى داند. و معتقد است نهاد سياسى جامعه از جمله نيازهاى زندگى اجتماعى انسان است كه بشر خود قادر به تاءمين آن نيست ، بلكه هم شيوه و هم رهبران و مديران سياسى آن را خداى سبحان بايد تعيين نمايد. از نظر اين عده نظام سياسى تنها با تاييد الهى مشروعيت پيدا مى كند و انتخاب مردم در مشروعبت آن نقشى ندارد. گرچه در تحقق و پذيرش آن نقشى مهمى به عهده مردم است .

(5/10)


از منظر اين ديدگاه كه راى اكثريت و به تعبير فقهى مشهور فقهاى شيعه كه نظام حكومتى در دين حكومت خدا بر مردم است ، كه برترين شيوه كه برترين حكومتها مى باشد حتى به مراتب از نظام دموكراسى در تاءمين حقوق و حفظ آزادى هاى مشروع مردم برتر است . ديدگاه چهارم كه مدعى است نظام سياسى بايد از سوى وحى تاييد شود تا چه اندازه همراه با دليل است ؟ پيش از طرح ادله ديدگاه توجه به چند نكته حائز اهميت ، راه را هموار خواهد نمود.
الف : آرمان نهاد سياسى
ابتدا اين نكته بايد مورد توجه قرار گيرد، كه مسئوليت نهاد سياسى چيست ؟ جامعه چه توقعى از نظام حكومتى دارد؟ آيا انتظار جامعه را يك نظام سياسى بشرى قادر است تاءمين كند، يا نياز به نهاد سياسى دينى و وحى دارد؟ برخى انتظار از نظام سياسى را اين چنين بيان كرد: مسئوليت نظام سياسى تاءمين خواسته هاى فرهنگى ، اجتماعى و اقتصادى جامعه است . يعنى نظام رهبرى بايد جامعه را به سوى توسعه سازندگى و فرهنگى و اجتماعى رهبرى كند. رهبرى جامعه و حكومت مسؤ ول است كه با مهار كردن آبها و داير نمودن كشاورزى و دامدارى و استخراج معدن و تاءمين بهداشت و درمان و توسعه صنعت و نيز تاءمين دانش بشرى و تكنولوژى ، با خطر فقر و عقب ماندگى مبارزه نمود و جامعه را به توسعه فرهنگى و شكوفايى اقتصادى رهنمود باشد. در مجموع رفاه زندگى مردم را تاءمين نمايد و جامعه را از رشد و اعتلاى فرهنگى بهره مند سازد.
اگر انتظار از نظام حكومتى جامعه به اين مقدار بسنده شود، آنگاه ديدگاه هاى اول دوم نيز ميدان دار مى شوند و چه بسا سخن آنان به كرسى بنشيند كه در تاءمين اين خواسته ها و برآوردن اين انتظارها چه نيازى به وحى است !؟ تدبير عقلانى و تجربه طولانى اجتماعى بشر وى را از وحى بى نياز مى كند.
آرمان حكومت ولايى

(5/11)


اما اگر كسى گفت انتظار از نظام سياسى جامعه به اين مقدار بسنده نمى شود. رهبرى جامعه مظهر صفت هادى و رهنمود الهى است . رهبر تجلى صفات خداست و خليفه الله است كه بايد آيينه خدا نماى بشر باشد. رهبرى الهى افزون بر تزكيه عقيدتى و اخلاقى جامعه ، رهبرى سياسى و اجتماعى را به عهده دارد. زيرا وقتى هدف تزكيه جامعه باشد اين هدف تزكيه جامعه باشد اين هدف در صورتى تاءمين مى شود كه دين در جامعه شكوفا شود. و تحقق دين در جامعه در صورتى ممكن است كه فرد شايسته الهى مجرى آن باشد.و تحقق اين آرمان تنها با نهاد سياسى الهى ممكن است .
به ديگر سخن آرمان نهاد سياسى تنها شهر سازى و سياست مدرن نيست . آرمان سياسة العباد و در واقع انسان سازى است . و انسان سازى با تدبير عقلانى بشر ممكن نيست . با ارزانى وحى كه مبداء و معاد و راه را تبيين مى نمايد، امكان دارد. و آرمان حكومت عهده دار بسيج و رهبرى جامعه دخالت كند كه در فكر راس انديشه هاى بشر باشد، و نه در دسترس ‍ تجربه طولانى انسان . و اجراى تحقق اين آرمان از هر كس ساخته نيست .
ب : ولايت بر دين !
نكته دوم حايز اهميت اين است كه آيا بر دين خدا كسى ولايت دارد، يا غير از خداى سبحان كسى اختياردار دين نيست ؟ پاسخ اين سؤ ال آسان است . زيرا دين در اختيار خداست و وحى از آن سوى مرزها افكار بشرى است . آموزه هاى دينى چيزى نيست كه در فكر رس بشر باشد. و خداى سبحان احدى را بر دين ولايت نداده است . كسى حق تغيير و تحول و يا هيچ گونه دخالتى را در دين ندارد. پيامبران الهى هم ولى دين . حال چرا در برخى آثار دينى سخن از تفويض است ؟ موارد تفويض هم در نهايت به وحى الهى بازگشت دارد، نه به راى پيامبر.

(5/12)


وقتى كسى ولايت بر دين نداشت ، حق انتخاب متولى دين هم نخواهد داشت . مردم ، حتى پيامبر حق انتخاب متولى دين ندارد. خدا رهبرى و امامت دين را به صورت رسمى تعيين نمود و فرمان : يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك (227)را در مراسم با شكوه غدير كه تمام بهانه ها را از دست بهانه جوها گرفت ، تحقق داد. و به جهت اهتمام رهبرى ، خداى سبحان تاييد نمود كه دين امروز كامل شد، زيرا متولى و مجرى دين تعيين گرديد و رهبرى امت به صورت رسمى نهادينه شد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتمت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (228) امروز، كدام روز؟ آن روز كه رهبرى دينى مشخص شد. و به دستورات الهى على بن ابى طالب عليه السلام به عنوان جانشين و رهبر آينده مشخص ‍ گرديد. دين كامل شد و خدا پسنديد كه اسلام دين جامعه باشد. قوام دين به متولى آن است كه درابعاد گوناگون دين را تبيين و اجرا نمايد. هم ولايت مردم را به عهده گيرد كه انتقال همان ولايت رسول الله صلى الله عليه و آله به جانشين مى باشد: النبى اولى بالمومنين من انفسهم (229) پيامبر سلطه اش بر مسلمانان از خود آنها بيشتر است و هم دين را سرپرستى و تولى كند. براساس اعتقاد شيعه رهبرى جامعه بعد از رسول الله صلى الله عليه و آله هم با تعيين الهى شكل مى گيرد و سخن ازامامت دوازده امام معصوم از همين روست .
خاستگاه ولايت

(5/13)


انسان ها از لحاظ خلفت وحدت نوعى دارند و مبداء آفرينش آنها يك حقيقت است و به همين جهت كسى بر ديگر برترى ندارد و تا برترى وجود نداشته باشد، كسى بر ديگرى سلطه و ولايت هم نخواهد داشت . اين اصل پذيرفته شده دينى و نيز حقوقى انسان است ، كه جامعه بشرى آن را پذيرفته است و اصل خدشه ناپذير است . ولايت و سلطه انسانى بر انسان ديگر از لحاظ حقوقى بعد از قبول و پذيرش خود انسان هاست ، كه ولايت كسى را مى پذيرند و از نظر دينى هم جز خداى سبحان كه ولى نعمت كسى است بر ديگر ولايت ندارد. اگر ولايتى در كار باشد بر اساس ارزش هاى معنوى و شايستگى هاى برخى آن هم با تاييد خداى سبحان خواهد بود. اگر سخن از ولايت پيامبر و امام يا فقيه است خاستگاه اين ولايت ارزش هاى الهى است و به نصب و تاييد خداست .

(5/14)


به سخن ديگر ولايت انسان ها بر يكديگر بر اساس ارزش هاى ايمانى از جانب خداى سبحان است . اگر مؤ من بر مؤ من يا ديگرى ولايت دارد كه مى تواند امر و نهى كند، به لحاظ ارزش ايمانى اوست و اين ولايت را هم خداى سبحان نهاده است : المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض ‍ يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر (230) مردان و زنان مومن برخى بر برخى ديگر ولايت دارند. لذا مى توانند يك ديگر را به كارهاى شايسته دستور دهند، و از كارهاى زشت پرهيز دهند. مؤ من چون بر مؤ من ديگر از جانب خدا ولايت دارد حق دستور و امر و معروف و نهى از منكر دارد. اگر پدر بر فرزند ولايت دارد بر اساس شان پدرى است و اين ولايت از جانب خداست اگر پيامبر بر مردم ولايت دارد بر اساس شايستگى عصمت و تدبير و تعيين الهى اوست : النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم بنابراين در امر ولايت رهبرى چون سخن از ولايت بر مردم و تولى دين است حق تعيين رهبرى از جانب خداست نه مردم . پيامبر يا امام كه اولوالامر ناميده شده اند ولايت الهى را بر بندگان خدا تحقق مى دهند. و ولايت پيامبر و امام يا فقيه بر دين خدا نيست ، بر مردم است .
اما در امور اجتماعى مردم خود شايستگى تصميم گيرى را دارند. در مسائل مانند كشاورزى و صنعت و تكنولوژى ، بهداشت و درمان ، راهنمايى رانندگى و شهر سازى و مديريت هاى اجتماعى و... اينها امور الناس مى باشد. و چون مسائل عمومى هستند به دو شيوه ممكن است تحقق يابد: يكى اين كه مردم براى سازمان دهى اين امور نماينده و مسؤ ول انتخاب كنند. راه دوم اين كه فرد شايسته و برترى از جانب يك نهاد لايق بر اين امر نصف شود. فرضا خداى سبحان كه آگاه به شايستگى است فرد را بر اين كار نصب كند. هر دو راه صحيح به نظر مى رسد.

(5/15)


ليكن در نظام سياسى الهى و حكومت ولايى چون تولى دين بر عهده پيامبر است براى ايجاد هماهنگى و وحدت رهبرى و انسجام جامعه اختيار اين امور هم از جانب خداى سبحان به عهده پيامبر گذاشته شده است ، تا در تعيين مدير و شيوه مديريت ايجاد هماهنگى نمايد. اين كه مى فرمايد: النبى اولى بالمومنين من انفسهم در اين گونه امور است . مردم امور فردى و امور عمومى و اجتماعى دارند كه نياز به متصدى دارد. تصدى اين امور را به لحاظ ولايت خداى سبحان به عهده پيامبر كه آگاه ترين و شايسته ترين است گذاشته است . اگر قرآن مى فرمايد: و امر هم شورى بينهم (231) امور مردم با مشاوره شكل مى گيرد. مصداق آن اين امور است نه امر امامت و تولى دينى . اين ها امر الناس نيستند، بلكه عهد الهى مى باشند. در امور اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى مردم قدرت درك دارند. در محدوده تدبير بشر است . لذا امر هم ناميده مى شود. اين امور با مشاوره و مشاركت مردم انجام مى پذيرد و مردم كاملا در اين امور صاحب نظر و مورد توجه هستند. ليكن در مواردى كه در همين امور هم نياز به تمركز مديريت باشد، تصدى همين امور به عهده پيامبر است كه : النبى اولى بالمومنين من انفسهم ولايت پيامبر در امور اجتماعى يعنى رهبرى و حتى برخى امور فردى و شيوه آن است : و شاورهم فى الامر و اذا عزمت فتوكل على الله (232) با مردم مشاوره كن ليكن هنگامى كه تصميم گرفتى به خدا توكل كن . مشاوره لازم است . ليكن تصميم تصميم ولى امر است .

(5/16)


بنابراين در امور الناس براى ايجاد مديريت مردم نيازى به وحى ندارند. دين نيآمده فيزيك و شيمى - تكنولوژى يا مديريت اجتماعى به مردم ياد دهد، اين كه كسى بگويد تمام اختراعات و علوم بشرى هم از دين سرچشمه دارد، ادعايى افراطى است . گرچه دين در اين زمينه ها هم رهنمود باشد، ارزانى بشر است . ليكن اين مسئوليت دينى نيست . براى انسجام تدبير سياسى و اجتماعى اداره اين امور عمومى را به عهده ولى امر گذاشته است . كه از راه انتخاب برترين انسان ها، مديريت اين امور تحت ولايت و اشراف ولى امر سامان مى پذيرد. و خاستگاه ولايت ارزش هاى الهى و انسانى است .
نتيجه

(5/17)


با توجه به آرمان حكومت الهى تحقق آرمان ، بدون دخالت وحى در نهاد سياسى امكان پذير نيست . و با توجه به نكته دوم تنها خداست كه حق تعيين متولى دين را دارد. و با توجه به نكته سوم در امور مردم نيز دين ولى و قيم براى مردم تعيين نموده است ، در عين حال كه مشاركت مردم است . از اين مقدمات اين نتيجه را مى توان به دست آورد كه تعيين شيوه حكومت و نيز تعيين مجرى و رهبر شايسته در اختيار خداى سبحان است (دين در دو محور كلى ، ترسيم خطوط كلى كه بايد در چهار چوب دينى باشد و تعيين مجرى و كارگزار دخالت دارد. اما انتخاب شيوه هاى اجرايى و تشخيص ‍ مصالح امت اسلامى و تصميم هاى روزمره به عهده مديريت نهاد و سياسى و رهبرى نهاده شده است .) و دين بايد در اين امور دخالت نمايد. با تعيين ولى امر از سوى خداى سبحان چه به صورت ولايت پيامبر و يا ولايت امام معصوم و يا فقيه ، نظام سياسى دينى مشروعيت پيدا مى كند. راى و انتخاب مردم نقشى در مشروعيت نظام و رهبر ندارد. نقش مردم در پذيرش ولايت و شكل گيرى نظام است . مردم بازوى توانمند رهبرند اگر از صحنه كنار رفتند رهبر بازوان توانمند خويش را از كف مى دهد آنگاه خانه نشين مى شود. همان كه امام على عليه السلام از آن به يد جزا (233) (دست بريده و كوتاه ) تعبير مى كند. با خانه نشينى على عليه السلام و رهبر، معاويه ها فرصت پيدا مى كنند. و نظام ظلم جايگزين مى گردد! مردم در مقبوليت نظام نقش دارند نه در مشروعيت آن . مردم در تحقق حكومت و مديريت نقش دارند، ليكن در مشروعيت آن مشاركت ندارند. ساختار حكومت ولايى در زمان پيامبر و امام با زمان ولى فقيه هيچ گونه تفاوتى ندارد. ديدگاه شيعه تداوم رهبرى و امامت بعد از رسول الله صلى الله عليه و آله به تعيين الهى در زمان حضور ائمه عليهم السلام و در زمان غيبت اما، تداوم همين شيوه به صورت ولايت فقيه مطرح است . بر اين ديدگاه به دلايلى مى توان استناد

(5/18)


نمود كه به طور فشرده به برخى از آنها اشاره مى شود.
1 - رهنمود عقل
اولين برهان در اين باره رهنمود عقل است . وقتى جامعه ناگزير از نهاد سياسى باشد تداوم و بقاى جامعه را نهاد سياسى تاءمين مى كند. اگر نظام حاكم نباشد زندگى اجتماعى تداوم ندارد. كه على عليه السلام مى فرمايد: لابد للناس من امير بر او فاجر(234) جامعه ناگزير از نهاد سياسى چه فرد شايسته و چه ناپسند مى باشد. تداوم زندگى اجتماعى را نهاد سياسى تاءمين مى كند، اما اصلاح جامعه با استقرار نهاد سياسى الهى ممكن است نه با نهاد سياسى بشرى . زيرا در مطالب پيش اين نكته به اثبات رسيد كه بدون اجراى دين اصلاح جامعه ممكن نيست و دين را متولى اجرا مى كند. ممكن است در نظام سياسى كافر عده اى از لحاظ عقيده مؤ من باشند، ليكن تنها عقيده فردى جامعه را نمى سازد. جامعه در صورتى ساخته مى شود كه دين در ابعاد گوناگون تبلور يابد. نظام سياسى دينى زمينه ساز تحقق اين هدف است . آنچه حافظ عقيده است برهان و دليل منطبق بر فطرت است . حافظ عقيده شمشير نيست . عقيده با برهان به جان مى نشيند و تداوم مى يابد، اكراه بردار نيست . لا اكراه فى الدين (235) اما تاءمين حقوق مردم و اجراى دين و مبارزه با متجاوزان و مظاهر فساد و انواع ناهنجارى ها و تحقق عدالت اجتماعى با برهان ممكن نمى باشد. در تبلور تامين حقوق و مبارزه با بزهكارى ها و اصلاح جامعه ، نظام سياسى الهى متكى بر صولت و شوكت كار ساز است . در تحقق اين هدف تكيه بر آهن و شمشير بايد نمود. البته در خصوص متجاوزان به حقوق ديگران و كسانى كه مانع اصلاح جامعه هستند، (اما توده مردم با فرهنگ و باورهاى الهى ساخته مى شود.)

(5/19)


رسالت انبياء از امامت آنها جدا نيست . هر پيامبرى مسوول اجراى دين الهى نيز مى باشد ولو در دايره محدود مانند يك خانواده . پيامبر هم پيام رسان و هم مدير و مجرى بايد باشد، بتواند دين را در محدوده حتى يك خانواده پياده كند. لذا مى توان گفت بر ضرورت وجود نهاد سياسى الهى عقل داور است .
2 - سيره انبياء
قرآن سيره مبارزه بسيارى از انبياء بزرگ و اولوالعزم و غير اولوالعزم را براى رهنمود ديگران تحليل مى كند. سيره انبياء ستيز با طاغوت و دعوت به توحيد است . هيچ پيامبرى از اين رسالت به دور نيست : و لقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدو الله و اجتنبوا الطاغوت (236) در هر امتى پيامبرى برانگيختم كه پيام او دعوت به توحيد و دورى از طاغوت مى باشد توحيد بدون طاغوت زدايى ممكن نيست . و پيامبران كه تحقق توحيد با طاغوت مبارزه كردند و در اين راه بسيارى رنج ها تحمل كردند. نوح عليه السلام حدود ده قرن تحمل زحمت نمود تا مشمول : سلام على نوح فى العالمين شد. ابراهيم عليه السلام تير دست گرفت تاشر طاغوت را كم كرد. موسى عليه السلام جهاد كرد تا فرعون را به كام دريا غرق كنى و عيسى عليه السلام را با هوادارانش آن معرفى مى كند: ايها الذين آمنوا كونوا انصار الله كما قال عيسى ابن مريم للحواريون من انصارى الى الله (237) اى مومنان همانند حواريون عيسى دين خدا را يارى نماييد. اين سيره تمام انبيا است كه در اين راه تا حد شهادت پيش رفتند و بسيارى از آنها به شهادت رسيدند: و يقتلون النبيين بغير حق (238) بسيار از انبيا را ناحق كشتند. آيا انبيا تنها مسئله و احكام جاهل به قتل مى آموختند كه كشته شدند؟! سيره انبياء مبارزه با طاغوطيان و سياست و سلطه جهنمى آنان بوده است . تا بندگان خدا را از سلطه آنان آزاد كنند: و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثيرا (239) چه بسا از پيامبرانى كه هواداران الهى آنان به همراه آنان جهاد كردند. تا هنگامى كه از

(5/20)


سلطه طاغوت رهاشدند خود نظام الهى به پا كنند. زيرا نمى توان پذيرفت كه بعد از ستيز با طاغوت مردم را به حال خود رها كنند! در بيان رسالت موسى عليه السلام نسبت به فرعون مى فرمايد سخن موسى اين است كه بندگان خدا را به من واگذار: ان ادوالى عبادالله (240) سلطه جهنمى خويش را از جامعه كوتاه كن ، و انا ربكم الاعلى (241) رها كن تا من آنان ار رهنمود كنم به : قد افلح من تزكى (242)قد افلح اليوم من استعلى (243) سرافرازى در تزكيه نفس است . موسى رهايى مردم را از سلطه فرعونى مى خواهد. سلطه و قانون فرعون همان مديريت سياسى و اجتماعى جامعه است ، گفت قانون قانون من است : اناربكم الاعلى من فرعون كه مدعى نبود كه من خالق شما هستم ، يا معبود شما هستم . او خود بت پرستى بود و معبودها داشت : اتذر موسى و قومه ليفسد فى الارض و يذرك آلهتك (244) به فرعون گفتند آيا موسى و همراهانش را رها نموده اى كه در زمين فساد بپا كنند و خدايان تو را بنهد بى اعتنايى كنند يكى از عمده درگيرى موسى عليه السلام با فرعون بعد سياسى و اجتماعى بعد سياسى ء اجتماعى آن است كه مى خواهم مردم را از زير سلطه فرعونى راسرنگون نمايد. اين كه وى مبارزه سياسى كند و فرعون را سرنگون نمايد، آنگاه تماشا كند كه چه كسى حاكم مى شود، هيچ هوشمندى اين سخنان را بپذير نخواهد بود. اين قبيل آيات كه در تحليل زندگى انبيا در بعد سياسى و اجتماعى از رسالت و نبوت آنان هيچگاه جدا انگاشته نشده است .
3 - آثار دينى

(5/21)


قرآن در بيان اهداف انبيا مى فرمايد كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس ‍ فيمااختلفوا فيه (245) مردم يك انت بودند. يكنواخت زندگى مى كردند، كه شايد اشاره باشد به دوران زندگى فردى انسان . آنگاه خداى سبحان پيامبران بشارت دهنده و بيم دهنده از عذاب برانگيخت و با آنان كتاب آسمانى همراه نمود، اختلاف هاى مردم را داورى كنند. هدف پيامبران و كتاب هاى آنان رسيدگى به نزاعهاى مردم مى باشند. اختلاف هاى مردم گوناگون است . اختلاف در مورد عقيده و دين ، كه در كنار دين حق دين هاى ديگرى تراشيده مى شود.
در مورد رسول الله صلى الله عليه و آله كه البته اختصاصى هم نيست مى فرمايد: انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين اناس بما اراك الله (246) برتو كتاب حق را فرود فرستاديم تا بر اساس ديدگاه خدا بين مردم حكومت يادآورى كنى لتحكم به معناى حكومت ياقضاوت كه همراه با حكومت است مى باشد.

(5/22)


در مورد ديگر روشن تر از اين هدف را تامين مى كند: لفد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط (247) ما پيامبران خويش را بابرهان هاى آشكار فرستاديم و با آنان كتاب و وسيله سنجش همراه نموديم تا مردم به عدالت به پا خيزند قيام مردم به عدالت و استقرار عدالت اجتماعى از جمله هدف هاى پيامبران و كتاب هاى آسمانى بيان شده است . اين آيه خيلى روشن اين هدف را تامين مى كند. زيرا به طور صريح عدالت را از اهداف انبياء بر مى شمارد. و معلوم است عدالت با التماس و دعا و ارشاد استقرار نمى يابد. زيرا بسط عدالت گر چه تكيه بر توسعه فرهنگى دارد، ليكن عده اى متجاوز همواره وجود دارند كه با فرهنگ آشنايى ندارند! و به حقوق ديگران و حريم دين الهى تجاوز مى كنند. گرچه برخى موارد متجاوزان را ارشاد و نصيحت راهگشا باشد، ليكن بيشتر متجاوزان به حق خود قانع نبوده بايد جلو تجاوز آنها گرفت . آيه مباركه جالب و گويا است كه بعد از تحليل اين هدف مى فرمايد و انزلنا الحدبد،ما آهن آفريديم . خلق آهن چه ارتباطى با رسالت انبياء دارد!؟ ما پيامبر فرستاديم و كتاب هم همراه آنان نموديم و آهن هم آفريديم كه مثلا شما باآن ساختمان بسازيد!؟ چه ارتباط آن به رسالت انبياء اين است ؟ آيا ارتباط آن به رسالت انبياء اين است كه از آهن وسيله دفاع از حقوق مى سازيد و با شمشير و سلاح عدالت را بر پا مى داريد! با آهن با فساد و بزهكارى مقابله مى شود و اين مسئوليت جز با تاءسيس نظام سياسى الهى ممكن نخواهد شد. الزانيه و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما ماة جلدة (248) دست مردو زن دزد را بگيريد. با آهن دست تجاوز به حريم عفت و حريم اموال بريده مى شود. انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله ويسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا (249) كيفر آنان به جنگ با خدا و رسول خدا بر مى خيزند و در زمين جامعه فساد به پا مى كنند، كشته شدن است . تامين

(5/23)


امنيت سياسى و اجتماعى با تكيه برآهن صورت گيرد. آهن و شمشير نمود نهاد سياسى توانمند است .
مردم و عدالت اجتماعى
اما اين كه در آيه مبارك مى فرمايد مردم عدالت را به پا كنند نه پيامبر: ليقوم الناس بالقسط ممكن است به اين جهت باشد كه تحقق عدالت با پذيرش ‍ مردم ممكن است . يعنى شكل گيرى حاكميت سياسى الهى به خواسته مردم تكيه دارد. البته نه مشروعيت آن ، بلكه مقبوليت وتحقق خارجى آن . تا مردم خواهان نباشند نظام سياسى الهى پا نمى گيرد و عدالت هم تحقق نمى يابد. نه اين كه دين اين هدف را تامين نمى كند و يا ائمه نسبت به آن بى تفاوت بودند. تامردم در صحنه حاضر نشوند نهاد سياسى الهى كه عدالت اجتماعى را توسعه دهد شكل نمى گيرد.
روايات و نهاد سياسى

(5/24)


روايات اهل بيت عليه السلام نيز همين موضع را تائيد مى كند، كه دين از سياست جامعه هيچگاه جدا نبوده است . رسالت انبياء به ويژه رسول الله صلى الله عليه و آله بر تغيير نظام هاى بشرى و جايگزين نمودن رسالت الهى مى باشد. در قعد امامت رهبرى آنها مديريت بندگان خداست . تزكيه و تربيت انسان هاست ، نه خصوص سياست بلاد و عمران آبادى زمين و سازندگى . گرچه آن هم به بهترين وجه در سايه نظام الهى تحقق دارد.نظام الهى است كه مى تواند بهترين شيوه ها را در توسعه فرهنگى و سازندگى انتخاب نموده و پياده نمايد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد رسالت رسول الله صلى الله عليه و آله مديريت دادن به مردم و سياست العباد است . و فوض امر الدين و الامة ليسوس عباده (250) اختيار دين و اجراى آن را به رسول الله صلى الله عليه و آله واگذار نموده است تا به بندگان خدا مديريت بدهد و رهنمود باشد. در زيارت جامعه ائمه عليه السلام را ساسة العباد معرفى مى كند: السلام عليكم يا اهل بيت النبوة و موضع الرساله ... و ساسة العباد درود بر شما اهل بيت نبوت و جايگاه رسالت الهى وسياست مداران مردم . در مورد ديگر مى فرمايد: ان الامامة زمام الدين و نظام المسلمين و صلاح الدنيا و عزالدين ان الامامة اس الاسلام النامى و فرعه السامى بالامامة تمام الصلوة و الزكاة و الصيام و الحج و اعضاء الحدود و الاحكام و منع الثغور و الاطراف و... (251) امام رضا عليه السلام ، امامت رهبرى دين و نظم دهنده جامعه مسلمانان و اصلاح دنيا و عزت دين است . با امامت فروعات دينى مانند نماز و زكات و روزه و حج پا مى گيرد. با امامت حدود و احكام اجرا مى شود، و از مرزهاى امت اسلامى حراست مى شود.
امامت همگام با رسالت

(5/25)


امامت همان مسئوليت حفظ و اجراى دين سياست مردم است كه هم انبيا و هم ائمه عهده دار آن بوده اند. اينها اهداف امامت است كه از رسالت جدا نيست همواره همگام با رسالت است . انبيا و ائمه در اين جهت كنار روند مردم دچار نظام سلطه مى شوند. وقتى ائمه كنار زده شوند، بنى اميه و بنى عباس و بنى عباس و بنى پهلوى ها كه همه از يك تيره و تبار هستند جايگزين مى شوند!
البته دود اين فتنه به چشم خود مردم مى رود. اين روشمند بودن سنت الهى است . وقتى مردم پذيراى نظام الهى نشدند تا دين الهى را حاكم ،و رضايت مردم را فراهم كند نظام زور مدارى جايگزين مى شود، تا خواسته هاى حاكمان را تامين كند. آنگاه مردم آن چنان فرمانروايى كنند كه خود خواهند.
رضايت خداوند و خواسته مردم مطرح نخواهد بود!
با اين بيان كه قدرى هم طولانى شد اين نكته به خوبى روشن است كه سياست يا تامين نهاد سياسى جامعه از اهداف بزرگ انبيا مى باشد. و مديريت مردم چيزى نيست از انديشه انسان ساخته باشد. انسان در اين بعدهم نياز به وحى دارد.زيرا چگونگى تزكيه انسان را وحى بايد تيين كند و چگونگى شكوفا كردن وحى و اجراى آن را نيز وحى بيان مى كند. و تعيين مجرى و مدير جامعه نيز به عهده وحى است . ساختار نظام سياسى اسلام در زمان پيامبر و امام معصوم بازمان غيبت امام معصوم هيچ گونه تفاوت ندارد. نظامى سياسى از جانب وحى و حاكم سياسى آن پيامبر و امام و فقيه مى باشد: النبى اولى بالمومنين من انفسهم ، و وظيفه مردم هم اطاعت از آرمان هاى الهى و انسانى چنين نظام است : اطيعوالله و اطيعواالرسول و اولواالامر منكم (252) سيره انبياء به خصوص رسول الله صلى الله عليه و آله و ائمه بهترين دليل اين مدعاست .
نظام ولايى و مشاركت مردم

(5/26)


البته نظام ولايى مردمى ترين نظام است و مردم در شكل گيرى و نيز سازمان دهى آن در ابعاد گوناگون مشاركت دارند. در سايه نظام ولايى حقوق اساسى مردم ، آزادى هاى مشروع ، تامين معيش و رفاه مردم شكل مى گيرد. حضور و مشاركت مردم شالوده نظام ولايى است . مردم در ابعاد فرهنگى و عرصه هاى اجتماعى و مديريت هاى عمومى مشاركت دارند. به گونه اى كه مديريت ها از متن مردم شكل گرفت و همسو با تامين خواسته هاى مردم مى باشد. و خداى سبحان از آن سخن به ميان آورد لقد رسول الله عن المومنين اذ يبايعونك تحت الشجرة (253) خداى سبحان به بيعت و مشاركت مردم راضى شد هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت مى نمودند. و در معرفى رسمى رهبرى و جانشينى خود نيز بيعت و مشاركت مردم را در سطح وسيعى مطرح نمودند. (254) البته مشاركت مردم بايد آگاهانه و فراگير باشد. زيرا كه اگر مشاركت مردم باآگاهى و شناخت صحيح شكل نگيرد، خود موجب چالش و در نهايت تحزب و تفرقه خواهد شد. و چه بسا زمينه بهره ورى نابجا براى گمراهى مردم از مسير صحيح فراهم شود.
مردم با آگاهى از نقش مشاركت خويش كه تثبيت نظام و رهبرى و تعيين سرنوشت است . حضور مى يابند دستخوش تحليل هاى تحليل هاى ناصواب از مشاركت قرار گيرند.
باتحليل ديدگاه چهارم مبناى سوكولاريزم يعنى جدا انگارى دين را سياست و نهاد سياسى را از اهداف انبيا جدا انگاشتن ناصواب خواهد بود. آنچه مى توان بر آن دليل طرح نمود اين است كه رهبرى و نهاد سياسى بر اساس ‍ امامت و امت است . در مشروعيت امامت امام و نيز در زمان غيبت در مشروعيت نهاد سياسى رهبرى ، گزينش مردم نقش و مشاركت مردم در زمينه هاى ديگر نهاد سياسى است كه با ابعاد آن اشاره شد.
next page
fehrest page
back page

(5/27)


next page
fehrest page
back page
سياست و تقدس !
ممكن است شبهه افكنى شود كه نهايت سياسى حكومت نمى تواند از اهداف رسالت باشدزيرا بزرگترين رسالت انبيا توجه دادن مردم به معنويت و پاكى و تقوا است . باسياست مدارى كه تواءم با انواع آلودگى ها باشد، سازوارى ندارد. و اصولا بازيافتسياست مدارى متضاد با اهداف تقوا و تقدس انبيا دارد. زيرا فراخوانى به تقوا و تقدساهم اهداف انبياست ، كه با سياست مدارى ناسزاوار است . اين سخن به همينشكل در مورد روحانيت و تداوم راه انبياء نيز مطرح مى باشد، كه دخالت روحانيت در امورسياسى با تقدس و زى مقدس آنها همخوانى ندارد! وارد شدن روحانيت در اين ميدان سابقهدرخشان و مقدس آنها را مخدوش نموده و اعتبار و وجهه آنان را كم فروغ مى نمايد. زيرا كهانبيا و روحانيت نماد تقدس و دين مدارى مى باشند. با آلودگى ها سياسى ، ضربه كارىمتوجه آن ها مى شود. حفظ آرمان ها ترجيح دارد به تامين اين هدف ! به ديگر سخن آن چهسبب نفوذ سخن انبيا و روحانيت مى باشد، تقدس و تقوا پاكى آنان است ! اگر اينفضيلت از آنها گرفته شود همانند ساير نهادى اجتماعى اعتبار اصلى خويش را از كف مىدهند لذا از برخى قلم ها تراوش مى كند كه روشن فكران حاكمان بى مسند مى باشند. وبى مسند بودن سبب نفوذ سخن آنان است !
سياست مقدس

(6/1)


در پاسخ اين شبهه مى توان گفت اين سخن آميختگى بين سياست مدارى معمولى و سياست مدارى و مديريت دينى است . نهاد سياسى يك تواءم با آلودگى دارد، كه به هر نحوى شد به چنگ آورند، و به هر قيمتى هم از آن حراست كنند! اين نوع سياست مدارى دينى اين نوع نيست . سياستمدارى دينى يك مديريت صحيح جامعه و رهنمود جامعه و رهنمود جامعه به آرمانهاى الهى و شكوفايى فرهنگ و استعداد و تامين رفاه و بسط عدالت اجتماعى در ابعاد گوناگون است . اين نوع مديريت صحيح همگام بادين و تقدس است . همان گونه كه جهادش ، انفاقش همگام است . اگر دين دستور شمشير و كشتن در راه حق مقدس ترين در نزد دين است : ضربه على خير من عبادة الثقلين (255) شمشير زدن على عليه السلام در جنگ خندق برتر از عبادت جن و انس است . اگر انفاق شكل مى گيرد ناهماهنگى با عبادت و تقدس ندارد. زيرا كه انفاق عين عبادت است : و يوتون الزكاة وهم راكعون (256) در حال عبادت زكات مى پردازند. و پرداخت زكات عين عبادت است . سياست مدارى با تامين اين هدف است ، تمام ابعاد آن توام با خلوص وتقدس است . و اصولاتقدس دينى آنگاه ارزش به حساب مى آيد كه ارزش هاى اجتماعى و سياسى را متبلور كند را تشويق به مصاف حريف بنمايى !
فرهنگ بنى اسرائيلى !

(6/2)


اين همان روحيه و فرهنگ بنى اسرائيل است كه وحى به شدت ازتو آن انتقاد مى كند. آنان به رهبرى الهى خود موسى عليه السلام مى گفتند تو با خداى خويش به جنگ فرعونيان برويد ما تماشا مى كنيم و اگر بر آن پيروزى يافتيد، بر شما احسن خواهيم گفت : اذهب انت و ربك فقاتلانحن ههنا قاعدون (257) وحى الهى انسان ها را مسوول و متعهد مى داند. انبيا و وارثان آنان روحانيت نيز بر اساس رهنمود وحى متعهد مى باشند. انزوا در پيشگاه وحى تقدس ندارد. و مديريت جامعه هم همراه با آلودگى نمى باشد. سياست و مديريت دينى يعنى مديريت سياسى رسول الله صلى الله عليه و آله مديريت سياسى امام على عليه السلام . اگر اين گونه مديريت ها آلودگى همراه دارند، چگونه افراد معصوم كارگزار آن هستند!؟ اين سايست مدارى آلودگى ها نيست ، بلكه افتخار است . چه افتخارى برتر از اين كه با پذيرش مسووليت هاى مهم سياسى كارگشاى خلق خدابوده و در جهت تعالى و رشد و سامان دهى زندگى مردم نقش ايفا نمايى !؟ اين شبهه افكنى ناشى از برداشت غلط از نهاد سياست كه آن را همراه با آلودگى مى پندارد و نيز از تقدس كه آن را انزوا و گوشه گيرى انگاشته ، مى باشد. هيچ كدام اين دو پندار بامعارف دينى سازگار نمى باشد. سياست دينى مقدس ‍ است ، همان گونه كه مسجد و معبد مقدس است . در مسند قدرت بودن و پروا از هواى نفس داشتن در اعماق جهانها نفوذ هنر است ، نه در كنار گود ايستادن قلم فرسايى نمودن و شعار تقدس دادن !
تفاوت دو سياست

(6/3)


به همين جهت سياست مدارى انبياو پيروان آنان تفاوت عمده با سياست مدارى ديگران دارد. و آن اين كه انبيا در به چنگ آوردن حاكميت سياسى ارزش هاى الهى و انسانى را ناديده نمى گيرند و از راه ها وتر فندهاى ناصحيح بهره ورى نمى كنند. ونيز در حراست از حاكميت سياسى ارزش ها را پايمال نمى كنند. هدف آنها حفظ آنها حفظ ارزش هاست و نهاد سياسى هم براى تحقق همين ارزش ها مى باشد. خود مقصود و منظور نمى باشد. هيچ گاه بخاطر فراهم آوردن ويا حراست آن ارزش انسانى و الهى را ناديده نمى انگارند و اين تفاوت عمده بين دو گونه سياست مدارى مى باشد.
استبداد دينى !
شبهه ديگرى كه بيشتر از قلم روشن فكران غرب باور تراوش مى كند اين است ، كه نهاد سياسى مشاركت عموم به خصوص كارشناسان را مى طلبد. در حالى كه نهاد سياسى ولايى مبتنى بر تصميم فرد است . از اين جهت نيز مورد انتقاد است كه تصميم فرديد فرد محورى فرجام تكروى و استبداد را در پى دارد. و ناهماهنگى با دموكراسى و مشاركت مردم در امر مديريت كه مورد پذيرش دنياى متمدن امروز است مى باشد! دنياى متمدن كنونى از بزرگترين دست آورد و تجارب اجتماعى اش استقرار نظام هاى دموكراسى در اكثر نقاط دنيا كه براساس مردم سالارى و مشاركت مردم در تعيين سرنوشت خويش مى باشد. و اين شيوه هماهنگ بافرهنگ بشر، و نيز روحيه آزادى خواهى ولايى كه تعريف شد، با اين معيارها سازوارى ندارد و پى آمد آن هم خوش آيند نمى باشد. زيرا پس آمد آن سلطه فرد و همان استبداد دينى مى باشد!
كليسا و استبداد دينى

(6/4)


البته اينگونه شبهه افكنى را نبايد تنها ناشى از كج انديشى افراد دانست . زيرا بخشى از خاستگاه اين شبهه مربوط به عمل كرد ناصواب متوليان دينى مانند دوران سياست مدارى كليسا در قرون وسطى مى باشد. متوليان دينى مسيحيت در اين دوره با برداشت هاى غلط از دين با هر گونه علم و فضيلت با تمام توان به ستيز بر خواستند! و صاحبان فضيلت را از دم تيغ گذراندند و آزاديهاى مشروع مردم را زير پا نهادند! و در مجموع استبدادى به نام دين حاكميت دادند، كه موجب بدبينى جامعه به حكومت دينى شد. و سبب خدا انگارى دين از سياست را فراهم آوردند!
ليكن پر واضح است كه اين گونه مديريت هيچ گونه شباهت به سياست مدارى دينى ندارد. در سياست مدارى دينى كه نمونه آن در سيره انبيا به خصوص رسول الله صلى الله عليه و آله و على عليه السلام متبلور است ، براى مردم آزادى هاى مشروع ، و بالندگى و سازندگى فراهم مى شود. مردم از سياست مدارى رسول الله صلى الله عليه و آله هيچ گاه آزرده نشدند. و هيچ گونه محدوديت در خواسته ها و آزادى هاى آنان پديد نيآمد. رهبرى و متوليان سياسى دينى در هر زمان بايد شيوه رسول الله صلى الله عليه و آله را الگو قرار دهند. از محدود نمودن حقوق و آزادى هاى مردم دورى گزينند. براى مردم فرصت شكوفايى استعدادها و زندگى و سرمايه گذارى و مشاركت در ابعاد گوناگون فراهم آورند، تا زمينه اين گونه تهمت ها فراهم نشود.
بخش سوم : رفتارهاى تربيتى و اجتماعى
تحقق آرمان وحى

(6/5)


انبيا در تامين اهداف خويش بيشترين موفقيت را بدست آورده اند. جامعه در بسترهاى گوناگون بهترين بهره را از پيام انبيا برده است . هر جا سخن از فضيلت است ، الهام گرفته از مكتب انبيا مى باشد. اكنون اكثريت جامعه در بعد اعتقادى به نحوى سخن از خدا، معاد و نبوت پيامبران دارد. البته همان گونه كه شرك از مرتبه شرك خفى و ريا، تا مرحله بت پرستى مراتب دارد، توحيد نيز مراحل دارد. همه انسان ها در يك سطح موحد نيستند، تا خالصى هايى در زمينه توحيد نيز وجود دارد. ليكن تعداد افرادى كه از خدا و نبوت بطور كامل غافل باشند، اندك اند. گرچه آنان نيز از فضايل انسانى كه بهره دارند، و غير مستقيم الهام گرفته اند از پيام انبيا مى باشد. بنابراين افرادى كه در بى خبرى از پيام انبيا، و معذور باشند بسيار اندك اند.
در بعد سياسى و تحقق نهاد سياسى الهى نيز صرف نظر از تحقق اين هدف به دست پيامبران الهى به ويژه رسول الله صلى الله عليه و آله و برخى ائمه عليهم السلام ، فضايل و معيارهاى صحيحى كه در نظام هاى بشر به چشم مى خورد، از بركت رسالت انبياست . بنابراين با يك نگاه واقع گرا اين حقيقت به خوبى آشكار است كه با همه مفاسد و بزهكارهايى كه در بين بشر مشاهده مى شود، اهداف اصلى انبيا در سطح بسيار خوبى در جامعه تحقق يافته است .
در تحقق اين اهداف الهى افزون بر تبيين مرام الهى با زبان گويا و رسا، روش ‍ و سيره انبيا و سيماى ملكوتى آنان نقش بسزايى به عهده داشته است . آنچه معيار موفقيت انبيا در تحقق آرمان ها مى باشد از يك سو تبيين باورهاى فطرى بشر است . از سوى ديگر خود انبيا نماد و نمونه رفتارى اين باورها مى باشند. پيامبران بر باورهاى خود پاى بند بودند كه در طول زندگى اندكى از معيارهاى ارزشى فاصله نگرفته اند. در تمام شرايط متفاوت زندگى بر ارزش ها پافشارى داشتند.

(6/6)


پيامبران مبين دين و دين باور بودند كه باورهاى آنها و نيز رفتار فردى و اجتماعى آنان همگون بر پيامبر وحى بوده است . به همين سبب با دين باوران به سوى قله هاى پيروزى پرواز نمودند. و به اوج عظمت و پيروزى رسيدند. از اين رو الگو گيرى از راهبران دينى تنها به بخش اعتقاد توحيدى آنان بسنده نمى شود، بلكه به رفتارهاى آنان پيوند عميق دارد. كه در اين بخش به تماشاى عقيده و سير و سلوك و رفتارهاى تربيتى و اجتماعى الگوى اسوه ها مى نشينيم . و بر اين باوريم كه در جان ها و فطرت هاى زلال بيشترين تاءثير را به ارمغان آورد. قبل از پرداخت به تحليل خلق و خوى بس ‍ سيره رسول الله صلى الله عليه و آله سه نكته ياد آورى مى شود.
الف : معيار صفات نيك

(6/7)


قرآن خلق و خوى رسول الله صلى الله عليه و آله را چنين ستايش ‍ مى كند: انك لعلى خلق عظيم (258) تو بر خلق و خوى بزرگى هستى . خداى سبحان هيچ كس را به اين عظمت نستوده است . رسول الله صلى الله عليه و آله را با عنوان نيكوترين انسان ستايش مى كند. در تبيين اين محور مهم از رسول الله صلى الله عليه و آله چنين نقل شده است : حسن الخلق خلق الله الاعظم (259) معيار خلق نيكو خلق الله است . يعنى آن كسى خلق نيكو دارد كه متخلق به اخلاق الهى باشد. و لله المثلى الاعلى (260) نيكوترين نامها و صفات از خداست . و لله الاسماء الحسنى (261) نام نيكو ازخداست . صبغه الله التى و من احسن من الله صبغه (262) چه رنگى نيكوتر از رنگ خدايى شدن . نيكوترين جلوه اى كه انسان مى تواند به خود بگيرد، مظهر جلوه هاى الهى شدن است . كه انسان خليفه و جانشين صفات خدايى شود. كه جانشين بايد به نشانه هاى خداى سبحان متصف باشد. اگر خداى سبحان عطوف ، روف ، رحيم ، عليم ، كريم ، عزيز، حكيم و غفور است ، جانشين او نيز نشانى از اين صفات بايد داشته باشد. خداى سبحان با اسماى حسنايش در قرآن تجلى يافته است و آن كسى كه در بالاترين مرحله به قدر توان موجود ممكن متخلق به اين صفات است ، رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشد. كه در مورد وى نيز گفته شده خلق و خوى رسول الله صلى الله عليه و آله قرآن است : خلقه القرآن (263) قرآن خلق رسول الله صلى الله عليه و آله است .

(6/8)


قرآن خلق عظيم رسول الله صلى الله عليه و آله را تبيين مى كند: لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين روف رحيم (264) از بين شما پيامبرى آمده كه آنچه شما را به سختى وا مى دارد بر او ناگوار است ، او به هدايت و سعادت شما بسيار علاقه مند است و نسبت به مومنان روف و رحيم است . (265) از لطف و رحمت الهى با مومنان نرم و مهربان شدى (كه اينطور عاشقانه دور ترا حلقه زده اند) اگر فردى خشن بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند محمد رسول الله والذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم (266) محمد پيام رسان خداست . همراهان او نسبت به كفار شديد و نسبت به مومنان رحيم و مهربان مى باشند. اين ها جلوه هاى صفات الهى است كه در بنده مؤ من و خالص او تجلى نموده است .
ب : عقيده ، خلق ، رفتار
فرق عقيده و خلق و نيز عمل اين است كه عقيده همان انديشه ها و باورهاى انسان است . انديشه نوع برداشت و تفكر انسان از مبدا و معاد و جهان هستى مى باشد. كه در واقع جهان بينى انسان را شكل مى دهد. اما اخلاق و صفات عبارت از ملكاتى است كه در اثر استمرار رفتارى انسان در وجود انسان پديد مى آيد. عمل هم منظور رفتارهاى موردى است ولو بارها تكرار شده باشد. زيرا تا زمانى كه در نهاد انسان رسوخ نكند و جاى نگيرد رفتار گفته مى شود. وقتى رسوخ نمود به طورى كه زايل كردن آن مشكل شد، آنگاه خلق يا ملكه از آن ياد مى شود. با اين بيان كوتاه فرق سه عنوان عقيده ، خلق و رفتار روشن شد. اين نكته نيز روشن است كه منظور از سيره همان خلق و خوى است گرچه ممكن است از رفتار موردى نيز در تحليل سيره سخن به ميان آيد.
ج : پايه اخلاق و سيره

(6/9)


نكته مهم و اساسى كه بايد توجه شود اين است كه ريشه خلق و سيره انسان عقيده و ايمان او مى باشد. ساختار هويت هر شخصى را انديشه هاى او شكل مى دهد. لذا براى بدست آوردن خلق و خوى نيك و برخوردارى از صفات حسنه بايد به ريشه آن توجه نمود و چون اين مطلب مهم و اساسى است قبل از بررسى صفات و سيره رسول الله صلى الله عليه و آله به اين نكته بايد توجه نمود كه راه رسيدن به اخلاق حسنه كه رسول الله صلى الله عليه و آله از آن برخوردار بود، عقيده به خدا و توجه به مبدا كمالات مى باشد. و رسول الله صلى الله عليه و آله كه توانست اين چنين از سيره و اخلاق برتر بهره مند شود، از راه ايمان و عبادت توانست اين فضيلت را به دست آورد. و كسانى كه مى خواهند وى را الگوى زندگى خويش قرار دهند، بايد راه او را بپيمايند.

(6/10)


رسول الله صلى الله عليه و آله با توجه كامل به منشاء كمالات و خضوع و تواضع در برابر حق توانست هم معرفت و شناخت حاصل كند، و هم صفات حسنه كسب نمايد. زيرا بدست آوردن فضايل مشروط به همسو شدن به مبدا كمالات است . اگر خداى سبحان كسى را مورد تفضل و عنايت خاص قرار مى دهد، به اين لحاظ است كه از سوى بنده قدمى برداشته شده است . گر چه قدم اول از سوى خداست . ولى انسان با جلو نهادن اين قدم ، خود را شايسته دريافت فيض مى نمايد: الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا (267) كسانى كه به سوى ما تلاش كنند ما آنها را رهنمون خواهيم بود. و ان لو استقاموا على الطريقه لاسقيناكم ماء غدقا (268) اگر در راه راست استوار باشند از آب جارى زندگى فراوان آنها را بهره مى دهيم . سيراب شدن از آب فراوان زندگى مشروط بر استقامت در راه مستقيم الهى است . در اين هنگام خداى سبحان و نيروهاى غيبى اش ‍ درهاى رحمت را باز مى كنند و دست انسان را گرفته به وى نورانيت مى بخشند: هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور (269) او خدايى است كه خود و ملائكه اش بر شما درود مى فرستند شما را از توفيق هاى خاص بهره مند مى كنند تا شما را از ظلمت ها به نور برسانند، به همين جهت ابتدا سيره رسول الله صلى الله عليه و آله در عبادت كه زمينه ساز دريافت نعمت ها و رمز موفقيت او مى باشد، مورد توجه قرار داده ، آنگاه به بررسى سيره حضرت در ابعاد ديگر مى پردازيم .
رسول الله صلى الله عليه و آله و پرستش و بالندگى

(6/11)


انسان استعداد كمال در نهاده او گنجانده شده است . اما شكوفا شدن اين استعدادها و بارور شدن اين زمينه به عبادت و همسويى به مبدا كمال پيوند دارد. ظرفيت وجودى هر انسان به اين حقيقت پيوند خورده است . هر مقدار اين پيوند عميق تر باشد، انسان از شكوفايى و بالندگى بيشترى بهره مند خواهد شد: من كان يريد العزه فان العزه لله جميعا (270) كسى كه مى خواهد عزيز باشد بايد عترت را از مبدا آن كه خداى سبحان است ، طلب كند. و عزت با سر نهادن به آستان قدس ربوبى فراهم مى شود.
رسول الله صلى الله عليه و آله همان گونه كه در شناخت و معرفت نمونه است ، در پرستش نيز برتر ازهمگان مى باشد. رسول الله صلى الله عليه و آله اولين كسى است به حق معرفت پيدا كرده ، در براى او خضوع نموده است . كنت اول من اقر بربى جل جلاله و اول من اجاب (271) من اولين كسى بودم كه به مبدا شناخت پيدا كردم و اقرار به توحيد نمودم و اولين كسى بودم كه دعوت معبود را اجابت نمودم .
نماز و تجهد
نماز كه كمال خضوع بنده در برابر حق است ، شادابى و فروغ چشم رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشد: قره عينى فى الصلوه (272) قرآن براى به كمال رساندن حضرت در بعد عبادى اين چنين رهنمود مى دهد: يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا نصفه او انقص منه قليلا اوزد عليه ورتل القرآن ترتيلا انا سنلقى عليك قولا ثقيلا ان ناشئه الليل هى اشد وطئا و اقوم قيلا(273) هان اى جامه به خود پيچيده چون تو را در روز مراوده فراوان است ، شب را جز اندك براى پرستش برخيز، خفتگى و استراحت شب به مقدار نصف شب يا كمتر از نصف يا بيشتر از نصف (به فراخور حال ) باشد. و قرآن را به آرامى قرائت كن به زودى به تو سخن و مسئوليت سنگين ارزانى خواهيم نمود.

(6/12)


براى گرفتن فيض بزرگى چون قرآن بايد شب زنده دار باشى . آن هنگام كه همه در خواب ناز به سر مى برند، تو بر خيز با معبود خويش سودا كن . در دل شب كه آرام و به دور از معاشرت هاى اين سويى است ، بر خيز تهجد كن و قرآن را با ترتيل و طمانينه بخوان و به مبدا كمالات دست نياز دراز كن تا روح تو ظرفيت حاصل كند و آماده پذيرش مسئوليت سنگين و رسالت عظيم گردد.
نماز شب
و من الليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا (274) برخى از شب را به تهجد و شب زنده دارى برخيز نماز شب بپا كن تا شايد پروردگار تو مقام محمود و پسنديده نصيب تو كند. رسيدن به مقام مورد پسند كه بريدن از غير خدا و پيوستن به حق است تهجد و شب زنده دارى چاره ساز است . و رسول الله صلى الله عليه و آله شب را تا به صبح به طور متناوب به عبادت مشغول بودند. چنين نبود كه شب را تا نزديك طلوع فجر بخوابد آنگاه به مقدار نماز شب كه بر او واجب بود برخيزد و نماز بخواند، بلكه او قدرى استراحت مى كرد، آنگاه به نماز مى پرداخت تا خسته شود و سپس مدت كوتاهى به استراحت مى پرداخت ، دوباره براى عبادت بيدار مى شد. تا طلوع فجر به همين صورت به سر مى برد:
عن الصادق عليه السلام ان رسول الله صلى الله عليه و آله كان اذا صلى العشاء الاخره امر بوضوئه و سواكه فوضع عند راسه مخمرا فيرقد ما شاء الله ، ثم يقوم فيستاك و يتوضا و يصلى اربع ركعات ثم يرقد. (275)

(6/13)


از رسول الله صلى الله عليه و آله هنگامى كه كه نماز عشا را مى خواند آب وضو و مسواك را بالاى سرش مى نهاد، روى آن را مى پوشاند، قدرى مى خوابيد، بيدار مى شد و مسواك مى كرد و وضو مى گرفت چهار ركعت نماز مى خواند، آنگاه مى خوابيد.دوباره بر مى خواست و مسواك مى كرد و وضو مى گرفت ، چهار ركعت ديگر نماز مى خواند: باز مى خوابيد و آنگاه نماز وتر را مى خواند... تا طلوع فجر چندين مرتبه براى نماز شب و تشهد بيدار مى شدند و شب زنده دارى مى كردند و سجده ها و تسبيح طولانى مى كردند: و من الليل فسبحه واسجد له ليلا طويلا (276) برخى از شب را به تسبيح معشوق بپرداز و شب طولانى را سر بر سجده تواضع نهاده ، و بر معبود خويش تواضع نما.
نماز او هم آن چنان از خلوص و حضور قلب بر خوردار بود كه در هنگام نماز از همه مى بريد و تنها توجه اش به سوى خدا بود. عبادت را با خشوع كامل انجام مى داد: كان اذا حضر الصلوة فكانه لم يعرفنا و لم نعرفه اشتغالابعظمة الله (277) هنگامى كه به نماز مى ايستاد صورت حضرت از ترس خدا دگرگون مى شد. از لحاظ ادب آن مقدار مودب و خاضعانه در برابر حق مى ايستاد كه در هنگام نماز كاملا بى حركت بود همانند لباسى كه در كنارى افتاده باشد: اذا قام على الصلوة كانه ثواب ملقى (278)
روزه

(6/14)


بهره ورى از نعمت هاى مادى تقويت و غذاى جسم است ، همان گونه كه پرستش تقويت روح مى باشد. دين بين اين دو تعادل ايجاد مى كند. پرداختن به جسم و تن پرورى غفلت از روح است .كه موجب خسارات جبران ناپذير مى شود. افراط در بى توجهى به جسم و رهبانيت نيز مردود است كه انسان را به مقصد مى رساند: لم يكتب علينا الرهبانيه بر ما رهبانيت ترك دنيا مقرر نشده است . اين حديث از رسول الله صلى الله عليه و آله درمورد عثمان بن مظعون آمده است كه وى زندگى دنيا را ترك و به عبادت و تهجد پرداخت . وقتى خبر به حضرت رسيد، وى را از اين عمل باز داشت ، آنگاه فرمود رهبانيت امت من جهاد در راه خداست . (279)
روزه به لحاظ تعديل قواى جسم نقش عظيمى در پرورش روح دارد. روزه موجب تهى شدن انبان جسم از غذاى بيش از نياز شده ، توجه روح را به عبوديت و پرستش معبود معطوف مى دارد. و با تعديل نيروى جسم روح پرستش را بالنده مى نمايد. و به همين جهت دين آسمانى توجه شايان به آن نموده ، و در شرايع آسمانى به عنوان يكى از مناسك همواره مطرح بوده است ، تا زمينه را براى پرورش روح و حركت به سوى تقوا آماده نمايد. تعادل بين اين دو بهره گيرى از قدرت جسم براى پرورش و تزكيه روح سيره رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشد. او غذا تناول مى كرد تا توان بگيرد. و عبادت كند نه اين كه توان مى گرفت تا غذا تناول كند. او آن مقدار غذا مى خورد كه زنده بماند. نه زنده مى ماند تا غذا تناول كند. و تفاوت اين دو بسيار است . او براى پرورش روح خويش همواره يك روزه در ميان روزه مى گرفت . صام يوما و افطر يوما (280) دو ماه شعبان و رمضان را مستمر روزه مى گرفت : كان رسول الله صلى الله عليه و آله يصوم شعبان و رمضان . (281)
خشوع

(6/15)


رسول الله صلى الله عليه و آله با آن مقام و عظمت كه داشت از همه خشيت بيشتر نسبت به مقام ربوبى و معاد داشتند. وقتى خبر از قيامت مى داد صداى خود را بلند مى كرد و صورتش گلگون مى شد. همانند اين كه از هجوم يك لشكر مهاجم خطر ناك خبر مى داد: كان النبى صلى الله عليه و آله اذا خطب و ذكر الساعه رفع صوته و احمرت و جنتاه كانه منذر جيش (282) از خوف الهى آن مقدار گريه مى كرد كه غش بر او دست مى داد: كان يبكى حتى يغشى عليه (283) قدر از خوف خدا اشك مى ريخت كه مصلاى اوتر مى شد: و كان يبكى حتى تبتل مصلاه خشيه عزوجل . (284)
وى كه معصوم بود و هيچ گونه گناه در پيشگاه خدا نداشت ، اما به لحاظ معرفت و شناختى كه داشت همواره خود را بدهكار مى دانست و همواره در هراس بود. با اين كه مقرب ترين انسان در پيشگاه خداى سبحان بود اعتراف مى كرد: ما عبدناك حق معرفتك (285)
ما آن چنان كه شايسته مقام توست تو را عبادت نكرديم . همواره در ابتهال و توجه به خدا بود مى فرمود: لا تكلنى الى نفسى طرفه عين ابدا (286) خدايا مرا يك لحظه چشم به هم زدن به حال خويشتن وامگذار. و خداى سبحان ازخشيت او خبر مى دهد: انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم (287) من حريم خداى خويش را پاس مى دارم من ترس دارم كه اگر گناه كنم دچار عذاب روز بزرگ شوم .
رسول الله صلى الله عليه و آله و زهد

(6/16)


علاقه و وابستگى به دنيا فضيلت انسان را تهديد مى كند، رهيدن از اين نوع دامها هنر هر كسى نيست . اولا شناخت لازم است كه خطرها را به خوبى و به موقع بشناسد. افزون بر اين هنر كنترل نفس مى خواهد كه بعد از شناخت خطر، بتواند با آن مقابله نمايد. انسان موجودى دو چهره خاكى و ملكوتى است . جنبه خاكى او علاقه به مبدا خويش دارد و دنيا طلب است ، و انسان را با لذت هاى زودگذر دنيايى سرگرم مى نمايد. زندگى و متاع دنيا كه تنها شكوفه زيبا و فريبا مى باشد، هيچ گاه به ثمر نمى نشيند. در همان هنگام شكوفه پر پر شده ريزش مى كند. قرآن از متاع و زندگى دنيا همين تعبير را دارد: و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحيواه الدنيا(288) چشمان خويش را به آنچه كه متاع دنيا به حساب مى آيد و ما برخى را از آن بهره داده ايم خيره ممكن كه اينها شكوفه اى بيش نيستند.
عن الدنيا راس كل خيئطه (289) علاقه مندى به دنيا منشاء هر خطر گناه است . و كسى مى تواند الگو قرار بگيرد كه از اين خطر رهيده باشد هيچ گونه توجهى به دنيا ناپايدار نداشته باشد. زيرا انسان علاقه مند به دنيا و جا و مقام در بهره گيرى از امكانات ، بى جا بهره ورى نموده و باعث تضييع حقوق ديگران مى شود. انسان زاهد و بى رقيب به متاع دنيا مى تواند از اين خطر بزرگ نجات يابد.
زهد چيست ؟

(6/17)


البته منظور از زهد اين نيست كه كسى امكانات بهره ورى دنياى نداشته باشد، زيرا نعمت دنيا و استفاده از آن خطر نمى باشد، تا كسى را از آن پرهيز دهند. متاع دنيا مى باشد. و خداى سبحان نعمت هاى خويش را آفريده تا انسان از آن بهره مند شود. اما بهره ورى از راه غير مشروع و وابستگى كه باعث از ياد خدا شده و انسان به دنيا را خطر هميشگى آخرت بى خبر نماسد خطر است . دين وابستگى به دنيا را خطر معرفى مى كند حب الدنيا نه بهره گرفتن از نعمت ها. لذا ممكن است كسى يك فرش از متاع دنيا داشته باشد و به همان وابسته بوده و دنيا طلب باشد. ولى فرد ديگر سرمايه هاى فراوان مشروع داشته باشد، اما چون وابسته به آنها نيست انسان زاهد باشد. قرآن كريم معيار زهد را ارائه مى دهد، مى فرمايد انسان زاهد آن كسى است كه وقتى دنيا از دست او رفت متاءسف نشود و هماهنگى كه متاع دنيا به دست آورد فرحناك نگردد: لكى لاتاسوا على ما فاتكم و يفرحوا على ما آتيكم (290) اين همان نكوهش وابستگى وستايش زهد است . انسان زاهد را از روحيه و زندگى او به خوبى مى توان تشخيص داد. چيزى نيست كه به توان آن را پنهان كرد. آنكه به متاع دنياتوجه ندارد و از خداى خود روزى حلال مى طلبد،در عين حال كه پر تلاش است ، با آن كسى كه براى به دست آوردن دنياشب و روز نمى شناسد كاملا متقاوتند. ابعاد متفاوت وجودى انسان چه بسا به ظاهر با يكديگر همخوانى ندارند. تجلى عبادت و زهد به گونه است كه زاهد و پارسا بدور از جنجال هاى سياسى و اجتماعى مى زيد.

(6/18)


رسول الله صلى الله عليه و آله در عين حضور در عرصه هاى سياست و جنگ و اجتماع ، زاهدترين انسان نسبت به متاع دنيا بود.او از زندگى بى آلايش و به دور از زخارف دنيا بهره مند بود، در مورد مسكن او آمده است : توفى رسول الله صلى الله عليه و آله ما وضع لبنة على لبنة (291) رسول الله صلى الله عليه و آله در حالى رحلت نموده كه خشتى ننهاده بود.در مورد غذاى او آمده است : ما اكل خبز بر قط و لا شبع من خبز شعير قط (292) نان گندم تناول نكرد و از نان جو نيز سير تناول ننمود. ما زال طعامه الشعير حتى قبضه الله اليه (293) تا هنگام رحلت نان سفره وى نان جو بود. و اخصهم من الدنيابطنا (294) شكم او تو رفته و لاغر بود. در مورد فرش او چنين روايت نقل شده است : و كان فراش رسول الله صلى الله عليه و آله عبائه عبا فرش حضرت بود. زهد واقعى از دنيا را حضرت تجلى دادند كه با تمام وجودش از دنيا روى گردان بودند، قد حقر الدنيا و صغرها... و اعن عن الدنيا بقلبه و امات ذكرها عن نفسه (295) دنيا را كوچك و حقير شمرد وبا تمام وجود از آن روى گرداند و ياد و نام دنيا را از صحنه و جود خويش محو كرد.
تاءثير گذارى زهد

(6/19)


زهد و بى علاقگى به دنيا فضيلت هاى انسانى است . انسان زاهد هم از ظلم و تجاوز به حقوق ديگران به دور است و هم از عصيان در برابر خدا منزه است . زهد و بى رغبتى به دنيا انسان را از انواع گرفتارى ها، فرصت طلبى ، برترى جويى ، جاه طلبى ، مال اندوزى و تكاثر، فخر به زفاف دنيايى و چشم و هم چشمى منزه مى دارد. رسول الله صلى الله عليه و آله در شرايطى زاهدترين است كه زمامدار و صاحب اختيار تمام امور مسلمانان مى باشد. و همه امكانات عمومى در اختيار وى قرار دارد و مى تواند انواع بهره ورى از آنها داشته باشد. اين سيره براى همگان به خصوص رهبران و دست اندركاران جامعه اسلامى آموزنده است . زندگى زاهدانه پيامبران به دنيا از معيارهاى ارزشى فطرت پاك نهاد انسان است . كه در سفيران الهى شكل گرفته و جاذبه هاى آنان را فزونى بخشيده است .
اين معيارها در رسول الله صلى الله عليه و آله در شرايطى متبلور است كه امكانات عمومى در اختيار وى ، صرف ترويج دين و عزت مسلمانان مى شود. در اين فضا ندا مى دهد: لااسئلكم عليه /(296) من در برابر مسئوليت رسالت خويش هيچ چشم داشتى ندرام . در اين شرايط رهبرى بازندگى زاهدانه خويش هم سطح ضعيف ترين انسان هاى جامعه زندگى مى كند كه رمز جاذبيت و محبوبيت وى در بين انبوه توده ها مى باشد. ارزش ‍ تلقى و پايبند به آرمانهاى ارزشى مى باشد اين ويژگى رمز پايدار موفقيت است كه هنر تاءثيرگذارى در ديگران را دارد. زندگى عارفانه و زاهدانه پيامبران زبانزد مردم مى باشد. و مردم خود داور اين محكمه هستند. زيرا همواره خود گواه زندگى آنان مى باشند. و از آنان درس دين و زندگى و معيشت مى آموزند.
روحانيت وارثان انبياء

(6/20)


اين سيره روش پيامبران و وارثان انبياست روحانيت كه جانشانيان پيامبران و وارثان منصب هاى اجرايى رسالت و امامت انبياء مى باشند: العلما ورثه الانبيا (297) دانشوران دينى جانشينان پيامبرانند. روحانيت كه همواره امكانات عمومى در اختيار داشته است ، چه آن زمانى كه گشاده دست بوده و زمام سياست نيز در اختيار داشته است . و چه آن زمانى كه از بخشى از منصب ها محروم بوده ، همواره امكانات عمومى در اختيار داشته است . ليكن از اين امكانات بهره ورى صحيح در جهت ترويج و اعتلاى دين و عظمت امت اسلامى نموده است . و خود به اندك بهره بسنده كرده است . و با همين شيوه شايستگى نيابت و وارث خويش را نسبت به رسولان حق به اثبات رسانيده و با اين زيباييها مردم را به جانب خويش جذب نموده است . كه مردم بر آنان عشق مى ورزند و در زندگى از زهد و تقواى آنان الهام مى گيرند. و برا ين باورند كه به فرهنگ اين مرز و بوم خدمت مى نهند! ليكن اينان خفتگانى غفلت زده هستند كه بانور و فضيلت به خواسته ، قلم زيبا و شيواى خويش نعمت الهى از ناسپاس مى كنند و ناصواب گفته مى نويسند. زيرا كه روحانيت نيكو امانت دارى نموده است . گرچه در نظام آن كاسنيها مشاهده مى شود كه با زبان انتقاد و قلم اصلاح مى توان در سامان دهى و زدودن كاستيها اين نظام كوشيد. ليكن قلم و زبان نيش ، هيچگاه توفيق اصلاح نيافته است .
رسول الله صلى الله عليه و آله و فروتنى

(6/21)


انسان به لحاظ طبيعت خودگرايى كه دارد كمالات را به خويش نسبت مى دهد و در بسيارى از موارد اعتبارات پوچ را كمال مى پندارد. وقتى كمال را از خود ديد روحيه كبر و تفوق طلبى در وجود او آشكار مى شود. و منش ‍ حيوانى يكه تاز ميدان مى گردد. كه : مال من ، مقام من ، مسكن و مركب من ،تلاش و علم من ، درس من ، كتاب من و... لذا مشاهده مى شود كه من محور همه چيز قرار مى گيرد، اين همان روحيه استكبار و خوى فرعونى و قارونى است كه در نهاد همگان نهاده شده است .
قرآن اين روحيه را تحليل مى كند، قارون سرمايه دار معروف زمان موسى عليه السلام كه به سرمايه خويش شاداب و خوشحال بود مى گفت من اين سرمايه را با دانش و علم خويش به دست آوردم : قال انما او تيته على علم عندى (298) من سرمايه را علم خويش بدست آورده ام ! اين روحيه استكبارى از آن كسانى است كه ايمان به خداوند و خدا را منشاء كمالات نمى دانند. همواره در زندگى سخن از من و من دارند. انسان موحد كه خداى سبحان را سرچشمه كمالات مى داند، و باور دارند كه از هر نعمتى كه بهره ور است از جانب خداست . چنين انسانى در برابر انسانهاى ديگر فروتن خواهد بود. سخن از من ندارد كمالات خويش را به رخ ديگران نمى كشد و هيچ گاه خود را برتر از ديگران نمى انگارد.

(6/22)


رسول الله صلى الله عليه و آله الگوى تواضع و فروتنى مى باشد. چون مظهر كمالات الهى است ، تمام ارزش هاى انسانى در او تبلور شده است او بر اساس رهنمود وحى : و احفض جناحك لمن اتبعك من المومنين (299) بال تواضع را همواره زير پاى پيروان خويش بگستران . او خود را فوق ديگران نمى ديد با اين كه برترين انسان بود. با بندگان خدا را از هر طبقه و موقعيتى كه بودند معاشرت متواضعانه داشت . تواضع او در برابر خلق الله هم براى جلب رضاى حق بود: يا كل اكلة العبيد و يجلس جلسة العبيد تواضعا الله عز و جل (300) براى رضاى خدا همانند بردگان بى آلايش ‍ مى نشست وغذا تناول مى كرد. و كان ياكل على الخصيص و ينام على الخصيص (301) در جاى پايين مى نشست و در همان جا مى خوابيد. ماعاب رسول الله صلى الله عليه و آله مضجعا ان فرشوا له اضطجع و ان لم يفرش له اضطجع على الارض (302) هيچ گاه بسترى كه به براى او درنظر مى گرفتند بنشيند يا بخوابد عيب نمى گرفت . اگر چيزى پهن مى كردند برروى آن مى خوابيد. و اگر پهن نمى كردند بر روى زمين مى خوابيد. ما اكل متكئاقط (303) هيچ گاه در حالى كه تكيه داده باشد غذا تناول نمى كرد. يخيط ثوبه و يخصف نعله ويصنع الرجل فى اهله (304) لباس خود را وصله خود را وصله مى زد و در كارهاى خانه كمك مى كرد. يركب الحمار العارى و يردف خلفه (305) بر الاغ برهنه سوار مى شد و كسى را هم بر ترك خود سوار مى كرد. سلام كردن بر هر رهگذار حتى كودكان سيره او بود كسى در سلام بر او پيشى نگرفت : الاكل على الارض كع العبيد و ركوبى موكفا و حلبى الغز بيدى و لبس الصوف و التسليم على الصبيان (306) با بردگان بر روى زمين غذا خوردن ، سورا شدن بر چهارپا كه تنخا پلاسى بر پشت آن قرار دارد، دوشيدن گوسفند با دست ، پوشيدن لباس پشمى خشن و سلام كردن بر كودكان سنت و روش او بود. و قلبها را از اطراف به سوى جذب مى كند.

(6/23)


رسول الله صلى الله عليه و آله و همسانى بامردم
رهبران جامعه به ويژه رهبران سياسى در مراوده با مردم خويش فاصله فراوان دارند.نوع مديران سياسى و اجتماعى خود را در سطحى برتر از مردم مى پندارند!و همين نكته از دو جهت موجب كاستى مى گردد. از جهتى فاصله داشتن با مردم باعث مى شود ارتباط صميمى كه نقش محورى در تربيت دارد حاصل نشود. و از جانب ديگر در مديريتهاى سياسى و اجتماعى نوع مردم نياز به مراوده و تماس به مسؤ ولان را جهت بازگو نمودن خواسته ها و مشكلات خويش دارند. اگر ارتباط صميمى نباشد، مديريت قادر به درك مردم و توجه به نابسامانيهاى آنان نخواهد داشت . آنگاه كاستى بزرگى در رهبرى و مديريت پديد خواهد آمد.
از موفقيتهاى بزرگ انبياء الهى به ويژه رسول الله صلى الله عليه و آله ارتباط صميمى با مردم است . انبياء به لحاظ بيشترين موفقيت را در انجام رسالت خويش به كف آوردند. هيچ نهاد رهبرى در ابعاد گوناگونش به مقدار نهاد رسالت پيامبران نهاده شده است آن چنان موفقيت فراهم نموده است كه مورد تاييد و ستايش خداى سبحان مى باشد. آن هم به گونه اى كه خداى سبحان بر حسن انجام رسالت موفقيت انبيا درود مى فرستد: سلام على المرسلين (307)درود بر پيامبران . قل اذن خير لكم (308) رسول الله صلى الله عليه و آله نيكو گوش فرامى دهد به شما. وى آن مقدار خود را همسان مى ديد كه با اين كه لحاظ ديدگاه فرزانه فرزانگان بود و هيچ كجا در عين حال براى ارج نهادن به راى و به حساب آوردن پيروان با آنان در امور مردمى مشاوره مى كرد، گرچه تصميم صحيح را براساس ديدگاه خويش ‍ مى گرفت : و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله (309) در امور مردمى با آنان مشورت كن ليكن وقتى تصميم گرفتى دل خود را به خدا بسپار. صمميمى ترين رهبرى كه عميق ترين پيوند را بين پيراون پديد آورده است رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشد.
خانه رهبرى

(6/24)


در همسانى با مردم و مردمى بودن آن مقدار پيش رفت كه مردم وى را از خود مى دانستند. راز زندگى با وى در ميان مى گذاشتند، با وى مراوده مهمانى داشتند. نازلترين فرد اجتماعى اگر وى را دعوت مى كرد، با آغوش ‍ باز مى پذيرفت . با بردگان بر سفره غذا مى نشست . خانه وى مركز مديريت و رفت و آمد مردم بود. خانه وى محل اجتماع مردم با جلسات طولانى بى هماهنگى و با هماهنگى بود. به گونه اى كه بر كنار سفره حضرت مى نشستند و محاوره و انس مى گرفتند. تا آن مقدار در اين باره افراط كردند كه خانه رهبرى و رسول الله صلى الله عليه و آله محل گعده هاى طولانى مى شد كه موجب سلب آسايش حضرت مى گشت . ليكن حضرت هيچگاه به رو نمى آورد.
و برخى آن مقدار زياده روى نمودند كه خداى سبحان سخن آمد: يا ابعا الذين آمنوا لاتدخلوا بيوت النبى الاان يوذن لكم الى طعام غير نماظرين اناه و لكن اذا دعيتم فادخلوا فاذاطمعتم فاتشروا ولامستانسين لحديث ان ذلكم كان يوذى النبى فيستحى منكم (310) اى مومنان بدون دعوت و اذن پيامبر وارد منزل وى نگرديد، هنگامى كه دعوت شديد قبل از موعد وارد نشويد تا منتظر طعان بمانيد. نزديك وقت پذيرايى وارد شويد و هنگامى كه طعام صرف شد بعد از پذيرايى در منزل پيامبر به سخن گفتن با هم انس نگيريد.
رسول الله صلى الله عليه و آله و مسئوليت پذيرى

(6/25)


اصل مهم ديگرى كه در شيوه رسول الله صلى الله عليه و آله به روشنى به چشم مى خورد، مسئوليت پذيرى وى مى باشد. طبع انسان گرايش به راحت طلبى دارد از اين پذيرش مسئوليت براى ارائه خدمت به ديگران گريزان است . البته پذيرش مسووليت هاى اجتماعى و سياسى براى ارضاى غرايز و حب جاه امر ديگرى است ، كه بسيارى در پذيرش مسووليت ها بدان انگيزه مى باشند، كه براى تصاحب قدرت ها دست از پا نمى شناسند! اما آنچه ارزش الهى و انسانى دارد پذيرش مسئوليت بر انگيزه خدمت و دست گيرى از ديگران براى كسب رضايت الهى مى باشد، كه طبع انسان از آن گريزان است .
چگونه براى رهنمود مردم روز شب نمى شناخت و چگونه احساس ‍ مسئوليت مى نمود كه مردم را از گرفتاريهايى عقيدتى و اخلاقى و طاغوت ها برهانند:حريص عليكم بالمومنين رئوف الرحيم (311) او نسبت به هدايت سعادت شما حريص است و نسبت به مؤ منان رئوف مهربان است . ان تحرص على هداهم فان الله لايهدى من يضل (312) هر مقدار در رهنمود نخواهد پذيرفت .او حتى نسبت به كسانى كه زمينه هدايت را از كف داده اند و عنود سركش در برابر حق هستند و دشمن سرسخت آرمان رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشند، حريص بود. و تلاش فراوان مى كرد كه آنان را از آتش نجات دهد. رسول الله صلى الله عليه و آله در مسئوليت پذيرى تا آن مقدار پيش مى رود كه خداى سبحان از او مى خواهد كه خويشتن دارى كند و خود را به زحمت نيندازد: طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى (313) قرآن را بر تو نازل نكرديم كه اين مقدار خود را به زحمت اندازى . رسول الله صلى الله عليه و آله انگيزه اى جز هدايت مردم و كسب رضايت حق ندارد. هيچ گونه هواى نفس و منش هاى خودى در تلاش ها و مسووليت پذيرى آن مشاهده نمى شود. به همين جهت اين شيوه در جامعه بيشترين تاءثير را دارد.
رسول الله صلى الله عليه و آله و پايدارى

(6/26)


رسيدن به آرمان بزرگ رسيدن به آرمانهاى بزرگ الهى رايگان و بدون تحمل سختيها ممكن نخواهد بود همواره مقابل جبهه نيروى حق ، نيروهاى شيطان و باطل صف آرايى مى نمايند و در مقابل آرمان هاى الهى مانع مى سازند: و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لانبى الااذا تمنى القى الشيطان فى امنيته (314) هيچ پيامبرى را نفرستاديم جز اين كه شيطان در مقابل آرزوهاى او ماتع ايجاد نمود. آرزوى پيامبر تحقق آرمانهاى الهى و هدايت مردم است . اين پايدارى رسول الله صلى الله عليه و آله و مسلمانان در جنگ بدر موجب عظمت اسلام و اعتلاى كلمه حق مى گردد.كه خدا دين را باپايدارى در جبهه نبرد يارى مى كند: و اذ يعدكم الله احدى الطائفين انها لكم و تودون ان غير ذات الشوكة تكون لكم ويريد الله ان يحق الحق بلكماته و يقطع دابر الكافرين (315) به خاطر آور زمانى را كه خدا يكى از دو كاروان رابراى شما وعده مى داد. شما مى خواستيد با كاروان غير مسلح غير ذات الشوكة بر خورد كنيد، ليكن خداى سبحان مى خواست حق را پايدار كند و ريشه كفار را از جابربكند لذا شما را با كاروان مسلح درگير كرد. خداى سبحان قادر است رايگان و به صورت معجزه كفار را ريشه كن كند ليكن براى آزمون انسانها اين كار بايد به دست انسان هاى موحد صورت گيرد، تا پايدارى آنها در راه حق روشن گردد. كه دين با پايدارى نيروى حق جارى و جاويد مى شود: لو لادفع الله بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بين وصلوات ومساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا (316)اگر دفاع مجاهدان نباشد تمام مراكز عبادى و دينى مانند صومه ها، كنيسه ها و كليساها، و مساجد كه اسم خدا را در آن زياد برده مى شود، منهدم مى شوند.

(6/27)


دين به بركت دفاع و جهاد پايدار مى شود قرآن براى مقابله با دشمن دستور پايدارى مى دهد. كه اگر پايدارى نباشد هيچ گاه آرمان الهى تحقق نمى يابد:و اصبر كما صبر واوالعزم من الرسل (317)همانند پيامبران صاحبان اراده پولادين صبر و مقاومت كن . فاستقم كماامرت (318) همان طور كه مامور هستى بايد مقاومت كنى .
رسول الله صلى الله عليه و آله با رهنمود خداى سبحان آن مقدار در راه آرمان الهى خويش استقامت كرد كه وقتى از تو سئوال شد چگونه اين مقدار زود پير شدى ، فرمودند سوره هود به خاطر اين آيه كه دستور مقاومت مى دهد، و سوره واقعه مرا پير كرد: قيل يا رسول الله صلى الله عليه و آله اسرع اليك الشيب قال شيبتى هود و الواقعه (319) سيره رسول الله صلى الله عليه و آله و مقاومت حضرت درس پايدارى در راه حق به همگان مى آموزد. رسول الله صلى الله عليه و آله در تحمل آزار دشمن ، سختى ها نظام نو پا كمبودهاى جبهه و جهاد، تحمل شكنجه و آزار و كشته شدن ياران ، و آوارگى از وطن ، و ساير طرفندهاى دشمن آن چنان مقاومت نمود كه پايدارى را از پاى در آورد! و اين همان تحقق صبر جميل است كه قرآن به آن رهنمود است : فاصبر صبراجميلا(320) شكيبايى زيبا پيشه كن .
next page
fehrest page
back page

(6/28)


next page
fehrest page
back page
رسول الله صلى الله عليه و آله و خطر پذيرى
در سر راه اهداف بزرگ خطرهاى بزرگ كمين نموده اند. انسان هاى زبون از خطر مى هراسند. انسان جسور وشجاع كه در آغوش خطر پرورش مى يابد، به استقبال مسووليتهاى بزرگ و پرخطر مى رود. هر مقدار آرمان بزرگتر باشد خطرهاى بيشترى بر سر راه آن قرار دارد. انبيا بزرگترين تحول عقيدتى و اجتماعى و سياسى را در جامعه پديد آورد. و مسلم بيشترين مخالفت ها و جنگ ها و خطر در سر راه آنان قرار دارد. رسول الله صلى الله عليه و آله رسالت جهانى بر دوش دارد، در بعد عقيدتى و نهاد سياسى تحول بسى عميق تحقق داده است . در تحقق اين در آرمان بزرگ خطرهاى بزرگى را استقبال نموده است . در مدت سيزده سال در مكه افزون بر استهزاء و تهاجم تبليغى دشمن كه خود خطر بزرگى را در راه پياده نمودن آرمان الهى مى باشد، توطئه هاى چون ليلة المبيت در كمين رسول الله صلى الله عليه و آله بود. و رسول الله صلى الله عليه و آله از آنها نهراسيد.
در مدت ده سال اقامت در مدينه حدود 27 غزوه جنگهايى كه رسول الله صلى الله عليه و آله شخصا آنها را فرماندهى مى كرد و حدود پنجاه سريه جنگهايى كه رسول الله صلى الله عليه و آله نيرو اعزام مى نمود رخ داد. (321) برخى از غزوه ها را كه خود فرماندهى مى كرد جنگ هاى بسيار خطرناك بودند. مانند بدر، احد، احزاب ، خيبر و حنين ، كافى بود يكى از آنها جامعه نو پاى اسلامى را ازپاى در آورد.

(7/1)


رسول الله صلى الله عليه و آله بر اساس رهنمود و دستور خداى سبحان مسوول است سخت ترين خطر را پذيرا باشد: فقاتل فى سبيل الله لاتكلف الانفسك (322) در راه خدا قتال كن كسى جزتو بر اين مسئوليت مكلف نيست . ان الله كلف رسول الله صلى الله عليه و آله و لم يكلف احدا من خلقه و لابعده (323) حضرت بر مسووليتى كه هيچ كس نه پيش از او نه پس از او به آن مكلف نشده است ، مكلف شد. زيرا كسى رسالت بزرگ جهانى مانند او را بر خود هموار ننمود. براى همين او بايد بيشترين خطر را به جان خريدار باشد. و از همه به دشمن و خطر نزديكتر باشد (324) در تمام اين خطرهاى جدى از همه افراد نزديكتر به خطر خود رسول الله صلى الله عليه و آله بودند. او فرمانده نظامى نبود كه كنار گود بايستد و ديگرى ار ترغيب به نبرد نمايد! او خود در متن مبارزه جهاد عليه دشمن مشاركت داشت .

(7/2)


وى در خط مقدم جبهه و همواره پناهگاه تمام مبارزان مسلمانان بود. همان يلانى كه دشمن از شجاعت آنان در هراس بود، در هنگام بحران و سختى به رسول الله صلى الله عليه و آله پناه مى برده اند. زبان على عليه السلام سخن گويد: كنا اذا احمرا الباس و لقى العدو القوم اتقينابرسول الله صلى اللّه عليه و آله (325) هنگامى كه رودر روى دشمن قرار مى گرفتيم و جنگ رسخت مى شد، به رسول الله صلى الله عليه و آله پناه مى برديم . وقتى على عليه السلام فاتح بدر وجنين و خيبر چنين اعتراف كند، حال ديگر رزمندكان زوشن خواهد بود .و اين واقعيت آشكار مى شود كه هيچ انسانى در تحقق آرمان الهى همانند رسول الله صلى الله عليه و آله خطرها را به جان نخريد. به استقبال مسووليت هاى بزرگ و پر خطر مى رود. هر مقدار آرمان عقيدتى و اجتماعى و سياسى را در جامعه پديد مى آورند. و مسلم بيشترين مخالفت ها و جنگ ها و خطرها در سر راه آنان قرار دارد. رسول الله رسالت جهانى بر دوش دارد، رد بعد عقيدتى و نهاد سياسى تحول بسى عميق تحقيق داده است . در مدت سيزده سال در مكه افزون بر استهزا و تهاجم تبليغى دشمن كه خود خطر در راه پياده نمودن آرمان الهى مى باشد، توطئه هاى چون ليلة المبيت در كمين رسول الله صلى الله عليه و آله بود رسول الله صلى الله عليه و آله از آنها نهراسيد.
در مدت ده سال اقامت در مدينه حدود 27 غزوه جنگهاى كه رسول الله صلى الله عليه و آله شخصا آنها را فرماندهى مى كرد و حدود پنجاه سرمايه جنگهاى كه رسول الله صلى الله عليه و آله نيرو اعزام مى نمود رخ داد. (326)

(7/3)


عن على عليه السلام اقد راى يوم بدر و نحن نلوذ بالنبى و هو اقربنا الى العدو و كان اشد الناس يومئذ باسا (327) در روز بدر كه يكى از سخت ترين روزها بود، ما به رسول الله عليه السلام پناه مى برديم و او از همه به دشمن نزديكتر بود. كنا اذا الباس و لقى العدو اتقينا برسول الله صلى الله عليه و آله فما يكون احدا اقرب الى العدو منه (328) هنگامى كه با دشمن روبرو مى شديم و جنگ به اوج مى رسيد به رسول الله صلى الله عليه و آله پناه مى برديم و او نزديكترين افراد به دشمن بود. در جنگ ها نزديك ترين فرد به دشمن در خط مقدم جبهه رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشد.
در جنگ احد بعد از سرپيچى از فرمان رسول الله صلى الله عليه و آله اكثر مسلمانان فرار كردند. رسول الله صلى الله عليه و آله محكم و با صلابت در ميدان تنها ماندند، اندك افرادى همراه او پايدارى نمودند: انهزم المسلمون حتى بقى رسول الله صلى الله عليه و آله و ما معه الا ثلاثه نفر على و الزبير و طلحه (329) در اين جنگ كه مسلمانان شكست خورده و فرار كردند تنها رسول الله صلى الله عليه و آله ماندند و على عليه السلام طلحه و زبير همراه او ماندند. اين خطر پذيرى رسول الله صلى الله عليه و آله است كه آرمان با عظمت الهى را در جامعه تحقق داده و آن چنان تاثير در روحيه ها مى گذارد كه نمونه آن در هيچ كجا يافت نمى شود. اين سيره و روش بود كه از مردم جاهل بت پرست و زبون افراد موحد و پولادين و سترگ تربيت نمود. خطر پذيرى او الگوى ديگر پيروان حضرت بود كه در راه حق اين چنين پايدارى نمودند: محمد رسول الله صلى الله عليه و آله و الذين معه اشداء على الكفار محمد فرستاده خدا و همراهانش بر كفار با صلابت و خشن هستند.

(7/4)


البته خطر پذيرى با رعايت اصول استراتژى جهت حفظ امنيت خود بود. اين چنين نبود كه حضرت بى پروا خود را به خطر اندازد. زيرا كه وجود رهبرى آن هم چون رسول الله صلى الله عليه و آله مهمترين محور در بارورى حق و اهرم فشار بر دشمن است ، كه حفظ امنيت آن هم بر خودش و هم بر ديگران لازم است . منظور از خطر پذيرى اين است كه با روحيه پر صلابت و شجاع موضع گيرى قاطع و صريح داشت و خطر موضع گيرى هاى خود را پذيرا بود. در عين حال كه از توطئه هاى دشمن نسبت به امنيت خويش هيچگاه غافل نبود.
رسول الله صلى الله عليه و آله و تلاش و سازندگى
آنچه در مورد زهد گذشت اين نكته را آشكار نمود كه زهد به معناى سستى و گوشه گيرى و فرار از مسئوليت نيست . انسان زاهد آن نيست كه در گوشه انزوا و بخزد و به عبادت خشك بپردازد. اين مفهوم انحرافى از زهد است زهد بى علاقه به متاع دنياست . زهد وابسته نبودن به مقام و مال دنياست . لذا هيچ گاه با كار تلاش و سازندگى ناسازگار نيست . انسان مى تواند پر تلاش ‍ باشد در عين حال كه زاهد است . تلاش و سازنده دستور خداى سبحان است : هو الذى جعل الارض ذلولا فامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه (330) او آن خدايى است كه زمين را رام شما قرار داده است ، ليكن براى بدست آوردن روزى حلال بايد بر دوش هاى آن سوار شويد تا روزى حلال به كف آريد. تلاش و سازندگى ، كشاورزى ، باغدارى ، دام پرورى ، استخراج معادن و صنايع و... انجام دهيد تا رزق حلال بدست آوريد.

(7/5)


رسول الله صلى الله عليه و آله كه زاهدترين انسان بود پر تلاش ترين بود. او در گير آمد و شد و مديريت اجتماعى جامعه بود. قرآن از تلاش و سازندگى وى اين چنين ياد مى كند: ان لك فى النهار سبحا طويلا (331) تو در روز آمد و شد فراوان دارى . تلاش روزمره وى آرامش را ازحضرت گرفته بود. به گونه اى كه فرصت استراحت نداشت : و ليست له راحه (332) همان رهنمود دينى كه مى گويد اگر قيامت دارد بر پا مى شود و در دست يكى از شماها نهال درختى وجود دارد، اگر توان داريد بايد آن را بكاريد و پاداش خواهيد داشت : ان قامت الساعه و فى يداحدكم الفسيله فان استطاع ان لا تقدم الساعه حتى يغرسها فليغرسها (333) اين رهنمود دين در مورد سازندگى و توسعه است . باغدارى و كشاورزى ائمه عليهم السلام حفر قنات هاى اطراف كوفه به دست على بن ابى طالب عليه السلام و ديگر ائمه زبان زد همگان است . كه اين مجال را فرصت طرح آنها نيست .
دين كه دعوت به زهد مى كند و مى گويد: حب الدنيا راس كل خطيئه (334) همان دين مى گويد: الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله (335) كسى كه با دست رنج خويش زندگى خود را تامين كند، همانند كسى است كه در راه خدا جهاد مى كند. همان دين مى گويد: من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله (336) آنكه آب و خاك داشته باشد در عين حال نيازمند بيگانه باشد، از رحمت خدا دور است . مسلمان بايد باتلاش و دانش خويش روزى بخورد، وابسته به بيگانگان نباشد. اين همان رهنمود به توسعه اجتماعى و سازندگى است كه امت اسلامى را بدان سوق مى دهد كه از هر جهت خود كفا باشد. سيره رسول الله صلى الله عليه و آله و رهبران دين را الگوى خويش قرار دهد.

(7/6)


لحظه هاى زندگى رسول الله صلى الله عليه و آله را وقتى بررسى كنى ، حضرت غير از عبادت و انجام كارهاى شخصى ، يا در هنگام مديريت و رهبرى ، يا انجام كارهاى ادارى ، يا در جبهه ، يا در دادگاه و داورى و يا در ابلاغ رسالت بوده است . لحظه اى از عمر با بركت آن بيهوده صرف نشده است .
رسول الله صلى الله عليه و آله و شرح صدر و گذشت
به اين نكته اشاره شد كه تحمل مسئوليتهاى بزرگ ظرفيت بزرگ مى طلبد و چون مسئوليت رسول الله صلى الله عليه و آله سنگين ترين مسئوليت اجتماعى و سياسى و اجرايى مى باشد، زيرا كه او رهبرى ابعاد مختلف زندگى بشر را به عهده دارد. بايد از ظرفيت و بلند نظرى كه توان تحمل آن مسئوليت را داشته باشد بهره مند باشد. بايد از آن چنان شرح صدر بهره مند باشد كه آيينه ارزش ها قرار گيرد. مديريت جامعه بزرگترين نهاد است و براى تحقق آن شرح صدر شرط محورى مى باشد. به همين لحاظ خداى سبحان كه مسئوليت تدبير جامعه را بر دوش پيامبر مى نهد سخن از ظرفيت و شرح صدر او دارد: الم نشرح لك صدرك (337) آيا به تو شرح صدر عطا نكرديم . همان شرح صدر و ظرفيتى كه توان تحمل معارف وحى چون قرآن را به دست آورد. همان شرح صدر و بلند نظرى كه مديريت ، رهبرى عموم جامعه را با انواع چالشها پذيرفت . و موضع گيرى هاى صحيح منطبق با واقع و ارزش ها كه الگوى همگان است ، در پيش گرفت .

(7/7)


رسول الله صلى الله عليه و آله چون از شرح صدر و ظرفيت كامل بهره مند بود توانست در مديريت جامعه موضع گيرى هاى صحيح و جاذب و سازنده داشته باشد. در معاشرت هاى اجتماعى گرچه توصيه دين است كه رعايت حقوق همديگر شود، ليكن لغزش لازمه زندگى اجتماعى بشر است . وقتى از كسى لغزش صورت مى گيرد كه باعث تضييع حق ديگرى است ، كدام برخورد در برابر لغزش سازنده است ؟ آيا مقابله به مثل و انتقام راهگشاست ، يا گذاشت مؤ ثر است ؟ گذشت در حال توان مندى باعث تاءليف قلب و جذب دگر انديش به ارزش هاى الهى مى گردد. و بهترين راه سازندگى مى باشد. خداى سبحان هم به اين نوع عفو گذشت ارزش مى نهد. نه عفو گذشتى كه از موضع ضعف و ناتوانى طرف شكل گيرد، و نه گذشتى كه موجب ترغيب به فساد گردد: الم تعلم ان الله له ملك السموات و الارض يعذب من يشاء و يغفر لمن يشاء و الله على كل شى ء قدير (338) آيا آگاهى ندارى كه خدايى كه مالك آسمان ها و زمين است و قدرت مطلقه به دست اوست . كسى را كه بخواهد و مصلحت باشد عذاب مى كند و كسى را كه بخواهد مى بخشد. و او بر هر كارى قادر است . غفران الهى در حال توان مندى است .
سيره رسول الله صلى الله عليه و آله هم در بعد فردى و هم اجتماعى و سياسى آموزنده است . رسول الله صلى الله عليه و آله براساس ‍ رهنمودهاى خداى سبحان عفو و گذشت را متجلى ساخت : خذ العفو و امر بالعرف (339) عفو و گذشت را پيشه كن و به كارهاى پسنديده ترغيب كن . فاعف عنهم و اصفح ان الله يحب المحسنين (340) از لغزش هاى آنان در گذر و گشاده رو و با ظرفيت باش كه خدا انسان هاى با گذشت و نيكوكار را دوست دارد.

(7/8)


وى در حقوق فردى كسانى را كه حق رسول الله صلى الله عليه و آله را تضييع كرده و باعث آزار وى شدند هيچ گاه مورد عتاب و تنبيه قرار نداد: رسول الله صلى الله عليه و آله لم ينتقم لنفسه من احد قط بل كان يعفو و يصفح (341) از كسى به خاطر حق شخصى انتقام نگرفت او خطا كاران راهمواره عفو مى كرد. و اين در حالى است كه رسول الله صلى الله عليه و آله رهبرى جامعه را به عهده دارد و بيشترين لغزش از سوى مردم نسبت به او صورت مى گيرد. وى در موضع گيرى سياسى و عمومى دگرانديشان را در سطوح گوناگون ، مشركان و اهل كتاب و... تحمل نمود، حتى به آنها فرصت مى داد تا زمانى كه خطر براى جامعه نباشد. ايده هاى خويش را مطرح كنند. افرادى را در مواردى كه صلاح بود عفو مى نمود. حتى اگر سرسخت ترين دشمن بودند!

(7/9)


ابوسفيان يك عمر بر عليه رسول الله صلى الله عليه و آله ستيز نمود و جنگ هاى خونينى چون احد و احزاب را تدارك رهبرى كرد. و بيشترين توطئه را عليه مسلمانان در مكه و حتى در مدينه تدارك ديد. وى بيست سال توطئه و ترفند و جنگ عليه رسول الله صلى الله عليه و آله و مسلمانان فراهم آورد. در سال هشتم هجرى مكه فتح مى گردد و شوكت بت پرستان مكه منهدم مى شود. اكنون سران كفر كه غيض اسلام و مسلمانان در دل آنان مى جوشيد در تحت قدرت الهى رسول الله صلى الله عليه و آله قرار گرفته اند. و همه منتظرند ببينند وى با آنها چگونه رفتار مى كند. در هنگامى كه عده اى شعار اليوم يوم الملحمه (342) امروز روز جنگ و انتقام است . سر مى دادند و دور از انتظارشان هم نيست كه ابوسفيان ها را به عنوان جنايت كاران جنگى سر از دم تيغ بگذرانند. اما بر خلاف باورها از سوى پيامبر رحمت عفو عمومى صادر و اين شعار عنوان مى شود كه : اليوم يوم المرحمه امروز روز رحمت است . و پيام اخ كريم و ابن اخ كريم اذهبوا فانتم الطلقاء (343) برويد همه آزاد هستيد! جلوه گر مى شود! عفو عمومى رسول الله صلى الله عليه و آله در حالى صادر مى شود كه از جانب ابوسفيان خطرى احساس ‍ نمى شود. عفو موجب توطئه بيشتر عليه اسلام نمى گردد. بلكه موجب تاءليف قلوب و جذب عده بسيارى به سوى توحيد و ارزش هاى الهى مى گردد. كه شناخت موارد كه در چه مورد عفو موجب خسران و در چه جايى باعث عظمت و عزت مى شود، هوشمندى رهبرى را طالب است كه : ان العفو لا يزيد العبد الا عزا (344) عفو همواره موجب عزت انسان است . البته اگر در موردش باشد.

(7/10)


رسول الله صلى الله عليه و آله وحشى قاتل حمزه سيد الشهداء عليه السلام را بعد از مدتى از فتح مكه بخشيد. به او فرمود. خويشتن را از من پنهان كن كه تو را نبينم . (345) معلوم است كه اين شخص چه جنايتى را مرتكب شده بود و چه مقدار عفو او بر رسول الله صلى الله عليه و آله سخت بوده است .
رسول الله صلى الله عليه و آله شش هزار نفر از اسراء جنگ طائف را يكباره مورد عفو قرار داد. (346) اين گذشت هاى به مورد موجب تاءليف قلوب و جذب انسان هاى پاك مى شد. و همواره بر عظمت و هيبت وى مى افزود. كه بايد اسوه ديگران در مديريت سياسى و اجتماعى باشد.
بازدهى شرح صدر
در ايجاد يك مديريت و رهبرى صحيح ظرفيت و شرح صدر نقش مهم ايفا مى نمايد و بازدهى محورى در پى دارد. شرح صدر باعث تبادل افكار و بالندگى و جذب افكار و انديشه هاى مخالف و دگرانديشان مى شود. شرح صدر يك رهبرى ، از ايجاد تنش ها و چالشهاى بى ثمر جلوگيرى مى نمايد و موجب هماهنگ شدن نيروهاى اجتماعى و تشكل آنان مى گردد. شرح صدر و ظرفيت داشتن رهبرى جامعه و مديران موجب گذشت از لغزش هاى افراد شده و اين گذشت در صورتى كه ناشى از توان مندى باشد نه ضعف ، باعث جذب طرف شده و از جسارت و طغيان آن مانع مى شود. در نهايت شرح صدر از تخريب و هدر رفتن نيروها جلوگيرى مى كند؛ و نيروها را متشكل و همسو به سوى هدف سوق مى دهد.
رسول الله عليه السلام و صلابت و قاطعيت

(7/11)


ايم نكته گوشزد شد كه معيار سيره و اخلاق حسنه صفات الهى است كه : حسن الخلق خلق الله الاعظم (347) كسى از اخلاق پسنديده و سيره الگو بهره مند است كه به اخلاق و صفات الهى متصف شود. رسول الله صلى الله عليه و آله به عنوان انسان الگو و مظهر صفات الهى جچلوه نموده است و همان طور كه خداى سبحان غفور رحيم و در عين حال صاحب عذاب اليم است : نبى عبادى انى انا الغفور الرحيم و ان عذابى هو العذاب الاليم (348) به بندگان هم خبرده كه من بسيار بخشنده و مهربانم و عذاب من دردناك است . خداى سبحان ارحم الراحمين در عين حال اشد النعاقبين است .
رسول الله صلى الله عليه و آله مظهر اين صفات است رسول الله صلى الله عليه و آله جلوه : اشداء على الكفار رحماء بينهم (349) مى باشد. او اگر از شرح صدر و عفو گذشت در موردش بهره مى گيرد. در موردى كه بايد شدت نشان دهد، در موضع گيرهاى رسول الله صلى الله عليه و آله صلابت در تصميم به وضوح آشكار است . وى اگر ابوسفيان را مورد عفو قرار مى دهد بدين جهت است كه خطر از جانب او وجود ندارد. و عفو او موجب جذب عده زيادى از مشركان به اسلام مى گردد. اما در مواردى كه خشونت و تصميم قاطع سازندگى دارد و باعث قطع ريشه هاى فساد مى گردد، حضرت از اين ترفند بهره مى گيرد.

(7/12)


اگر در دين شمشير وجود دارد كاربرد آن همين موارد است . شمشير دين براى كشتن انسان نيست . دين هيچ گاه انسان را به قتل نمى رساند. شمشير دين همانند تيغ پزشك جراح براى جرثومه هاى فساد كه قابل تطهير نيستند و مانع تزكيه ديگران مى باشند، است : قالوا ائمه الكفر انهم لاايمان لكم (350) سران كفر ار كه آتش گيره هستند هم مى سوزند هم مى سوزانند كه به هيچ پيمانى پاى بند نيستند، به قتل رسانيد. ياايها النبى جاهد الكفار والمنافقين و اغلب عليهم (351) اى پيامبربا كفار ومنافقان كفر و نفاق است . و رسول الله صلى اللّه عليه و آله ... در موارد مقتضى از اين رهنمود بهره مى گرفت و با سران كفر و نفاق به شدت بر خورد مى كرد.
رسول الله صلى الله عليه و آله در فتح مكه كه داستان آن گذشت عده اى از اين نمونه هاى فساد را مانند عبدالله بن سعد، عبدالله بن خطل ، فرتنا، قرينه ، حويرت بن نقيد، عكرمه ، وحشى قاتل حمزه عليه السلام ... دستورقلت آنها را صادر كرد. در عين حال كه عفو عمومى داده بود. براساس تاريخ در جنگ بنى قريطه ششصد يا هفتصد نفر از اسراى بنى قريطه را در ميدان شهر گردن زدند. (352) اين همان پيامبرى است كه شش ‍ هزار اسير هوازن را يكبار آزاد مى كند.

(7/13)


در زمانى كه در شدت گرماى تابستان حجاز و نيز تنگناهاى اقتصادى رسول الله صلى الله عليه و آله امت اسلامى را آماده مقابله با روميان تبوك مى نمايد، عده اى منافق كارشكن با توطئه و شايعه تضعيف روحيه مى كنند و مردم را به بهانه اين كه اكنون هوا گرم است ، از رفتن به جبهه باز مى دارند: و قالوا لاتنفروا فى الحر قل نار جهنم اشد حرا لو كانوا يفقهون (353) مى گفنتد در گرماى تابستان به سوى جبهه حركت نكنيد! بگو آتش ‍ جهنم سوزانتر است اگر آنها مى فهميدند. عده اى از منافقان در خانه سويلم يهودى انجمن تشكيل مى دهند، و راه هاى دل سرد كردن مسلمانان از شركت در جبهه و مقابله و توطئه آنان با خبر مى شود. طلحه بن عبيد الله را به همراه عده اى به سوى آنها گسيل مى كند و دستور مى دهد خانه تيمى آنان را بر سرشان آتش بزنند. (354) آنها مى خواهند از دين بر عليه دين بهره گيرند. آنها از عنوان مسجد مى خواهند پايگاه كفر و نفاق تربيت دهند! پايگاه جنگ و توطئه عليه مسلمانان مى سازند: و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤ منين و ارصاد" لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان اردنا الا الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون (355) آنان كه مسجد انتخاب مى كنند، مسجد ضرار وكفر و جايگاه تفرقه بين مسلمانان و محل جنگ با خدا و رسول ، از پيش سوگند ياد مى كنند كه ما در ساختن مسجد حسن نيت داريم ! اما خداى سبحان گواهى مى دهد كه آنها دروغ مى گويند.

(7/14)


آنگاه براى براى فريب مردم از رسول الله صلى الله عليه و آله هم مى خواهند كه در مراسم افتتاح آن را شركت كند! در واقع خود رسول الله صلى الله عليه و آله شروع كار آنها را تاييد نمايد! رسول الله صلى الله عليه و آله هنگامى كه از نيت پليد منافقان آگاه مى شود، عده اى از اصحاب را انتخاب كرده دستور مى دهد مسجد را منهدم نموده و بسوزانند. (356) به ابر قدرتهاى همزمان خويش مانند امپراطورى روم و ايران باصلابت تمام نوشت يا تسليم حق شويد تا در امنيت اسلام زندگى كنيد يا با برخورد خواهد شد. در نامه رسول الله صلى الله عليه و آله به هر قل امپراطور روم آمده است : اسلم تسلم (357). از اين نمونه ها به خوبى روشن مى شود كه اگر اسلام دين رحمت است در برابر فساد هيچ گاه سهل انگار نيست كه معاندان و منافقان بر كيان مسلمانان مسلط شوند و هويت اسلامى آنان را مورد تهديد قرار دهند.
رسول الله صلى الله عليه و آله و استقرار عدالت

(7/15)


از محورهاى اجتماعى در سيره رسول الله صلى الله عليه و آله كه آشكارا مى درخشيد، رعايت حقوق ديگران و تحقق عدالت است . وى بيشترين تلاش را به كار برد تا در محدوده نظام ولايى خويش و نيز معاشرت هاى اجتماعى اش ، كوچك ترين حقى را ضايع نكند. همان گونه در سيره رسول الله صلى الله عليه و آله اين حقايق متجلى است . وى در مواردى كه استحقاق در كنار نبود حتى نگاه خود را تقسيم مى كرد و در نگاه كردن به حاضرين تفاوت روا نمى داشت : كان رسول الله صلى الله عليه و آله يقسم لحظانه بين اصحابه ينظر الى ذاوينظر الى ذابالسوية (358) رسول الله صلى الله عليه و آله لحظات خويش بين اصحاب تقسيم مى نمود به همهم يكسان نگاه مى كرد... ليكن در مواردى كه استحقاق ها مطرح است ، حضرت رعايت استحقاق ها را معيار عدل قرار مى داد. چنانكه وقتى طعامى خدمت حضرت آوردند وى خواست بين همه اهل صفة تقسيم كند، ليكن چون طعام به مقدارى نبود كه به همه برسد حضرت آنان كه نياز بيشتر داشتند به آن هااختصاص دادند.از ديگران عذر خواهى نمودند و فرمودند:...فصحت به اناسا منكم خشينا جزعهم و هلهم (359) چون نياز بيشتر داشتند به آنها اختصاص دادم . اين حقيقت در سيره رسول الله صلى الله عليه و آله به طرز زيبايى جلوه گر است وى در مدت مسئوليت خويش تلاش كرد كه در انجام رسالت كوتاهى نشود و حقى از كسانى ضايع نگردد. وى اختيار دار امور مسلمانان و بيت المال آنان بود كه مى يابد در مواردش هزينه مى كرد. آن مقدار مراقب بود كه تا نيازمند وجود دارد درهم دينارى در پيش او نمايد: لم يثبت دينار و لادر هم عند.

(7/16)


حضرت منتظر نبود تا نيازمند به او مراجعه كند، خود به دنبال مورد نياز مى گشت : فان فضل و لم يجد من يعطيه و يجنه الليل لم ياو الى منزله حتى يتبر منه (360) اگر چيزى اضافه مى آمد كه مورد هزينه اش پيدا نمى شد و شب فرا مى رسيد، به منزل برنمى گشت تا مسحق آن را پيدا كند و مسئوليت را انجام داده فارق البال به منزل برگردد. اين گونه تلاش براى تامين حقوق و استقرار عدالت الگو است كه رهبرى جامعه تا اين مقدار خويش را متعهد بداند. وى آن مقدار در انديشه آسيب پذيران بود، آنان كه حتى قدرت فرياد كشيدن و دادخواهى ندارند. به مردم توصيه مى كرد تا خواسته هاى آنان را به حضرت برسانند تا حقى از آنان پايمال نشود: ابلغونى حاجة من لايقدر على ابلاغ حاجته (361) خواسته هاى كسانى كه قادر نيستند نيازهاى خود را مطرح كنند، به من برسانيد.
اين تجلى معيارى است كه در هيچ مرام نمونه ندارد. همان مرام كه افرادى كه از رسيدگى به امور ديگران بى تفاوت باشند، از دائره دين بيرون مى داند: من اصبح لايهتم بامور المسلمين فليس منهم (362) آن كه در انديشه سامان دادن زندگى مسلمانان نباشد مسلمانان خيانت نشود. در جنگ چنين غنائم فراوانى نصيب مسلمانان خيانت نشود. در جنگ چنين غنائم فراوانى نصيب مسلمانان شد. بيست و چهار هزار شتر، چهل هزار گوسفند، چهارهزار او قيه نقره از جمله آنهاست . (363) بين ؛ دو انگشت خود قرار داد و به مردم اعلان كرد: من از غنائم حتى از اين كرك تنها يك پنجم سهم دارم . خيانت بر خائن عار و ننگ و آتش است : فان الغلول يكون على اهله عارا و نارا و شنارا (364) اين گونه در اموال عمومى عدالت را تجلى دادند.

(7/17)


در بيمارى كه به رحلت رسول الله صلى الله عليه و آله پايان نرفت ، با خبر شد چند درهم از بيت المال در نزد وى مانده كه تقسيم نكرده است . فرستاد از نزديكى از همسران حضرت آوردند و در موردش تقسيم نمود و خطاب به خويش فرمود تو چه فكر مى كردى اگر خدا را ملاقات مى كردى در حالى كه اين درهم ها در نزد تو بودند! (365)
در طول همين بيمارى بارها در مسجد سخنرانى كردند از مردم حلاليت طلبيدند. و به آنها فرمودند هر كس حق از من طالبه دارد در همين دنيا طلب كند كه قصاص ، در دنيا آسانتر از قصاص در آخرت است : القصاص فى دار الدنيا احب الى من القصاص فى دار الاخره در اين هنگام سواده بن قيس بر خاست و گفت در بازگشت از جنگ طائف وقتى مى خواستى بر شتر تازيانه بزنى بر بدن من اصابت كرد. آنگاه حضرت آماده جلب رضايت سواده حتى قصاص با اين كه قصاص حق طرف نبود زيرا عمدى در كار نبوده است ، شد! (366)
بخشش ها

(7/18)


البته تصميمات رسول الله صلى الله عليه و آله در تقسيم بيت المال و بخشيدن بيت المال به برخى افراد براى جذب قلوب آنها به اسلام ، اين اصل را خدشه دار نمى كند. زيرا اختيار بيت المال به دست ولى امر مسلمانان است و ولى امر بر اساس مصلحت مسلمانان و ترويج دين مى تواند هزينه كند. اين گونه تصميم ها معيارهاى ديگرى دارد كه موجب ضربه به عدالت و تضييع حقوق نمى باشد. چنان كه همين تفاوت در تقسيم غنايم جنگى جنگ حنين به چشم مى خورد، كه سوزن را به بيت المال برگرداند، ليكن به ابوسفيان صد شتر، به معاويه صد شتر و به حيكم بن حزام صد شتر بخشيد. (367) و حتى غنائم هنگفت را تنها در بين مهاجرين تقسيم نمود، براى انصار سهم قرار نداد. كه اين عمل رسول الله صلى الله عليه و آله مورد اعتراض انصار قرار گرفت ، كه از شمشير ما خون مى چكد، چگونه تمام غنائم نصيب مهاجرين مى شود! حضرت فرمود: آيا شما چشمتان را به گوسفند و شتر دوختيد. آيا اين عظمت و خير و بركت براى شما كافى نيست كه همراه رسول الله صلى الله عليه و آله به منزل هاى خويش بر گرديد و ديگران با گوسفند و شتر به خانه هاشان بروند: اما ترضون يا معشر الانصار ان يذهب الناس بالشاه و البعير و ترجعوا برسول الله صلى الله عليه و آله الى رحالكم (368).
برخى از منافقان تند زبان در همين جريان حضرت را به بى عدالتى متهم كردند! كه حضرت با ناراحتى فرمودند اگر عدالت در نزد من نباشد در نزد چه كسى خواهد بود! اذا لم يكن العدل عندى فعند من يكون (369) هزينه نمودن بيت المال با صلاح ديد ولى امر هوشمند و با تقوا در مواردى كه به نفع اسلام و مسلمانان مى باشد حق اعتراض را از ديگران سلب مى كند. بدين صورت در نظام حكومتى رسول الله صلى الله عليه و آله هدف ديگر رسالت كه قيام مردم به عدالت است ، تحقق كامل يافت .
رسول الله صلى الله عليه و آله و هم گرايى

(7/19)


دو گرايش در وجود انسان نهاده شده است ، يك گرايش فطرت به سوى نور، صداقت ، صفا. ديگرى گرايش طبيعت انسان به سوى انحصارطلبى ، نزاع ، ستيز. از درون و برون انسان ، دو راهبر اين دو گرايش و كشش را راهبرى مى نمايند. از درون عقل از بيرون خدا و انبيا و فرشتگان فطرت را به سوى فضيلت فرا مى خوانند. همان گونه كه از درون نفس انسان ، و از بيرون شيطان هاى جن و انس به سوى طبيعت خود محور انسان را وسوسه مى كنند: فالهمها فجورها و تقويها (370) شناخت تقوا و فجور در نهاد انسان نهاده شده است .
آنچه سبب فرقه و ستيز در بين انسان ها مى شود طبيعت خود محور و برترى جوى انسان است ، كه خاستگاه بسيارى از چالش ها را شكل مى دهد. زيرا كه خاستگاه اختلاف ها و درگيرهاى انسان دو چيز است : يكى تفاوت در ديدگاه هاى عقيدتى ، ديگرى نزاع هاى حقوقى . در محور دوم طبيعت خود گرانقش اصلى را ايفا مى كند. و در محور اول نيز بيشترين نقش را دارد. در هر دو عرصه داور اين اختلاف ها انبيا هستند، كه سخن آخر را كه قول فصل است بيان مى كنند. پيامبران چون موفق به تعديل گرايش ها مى باشند، توان باز سازى جامعه را دارند. از جامعه چالشگر جامعه هم گرا و متشكل تربيت مى كنند. پيامبران با مهار سركشى هاى نفس ، فطرت را شكوفا مى نمايند. با بارورى فطرت فضيلت خواه نشاط، طراوت و صميميت در جامعه به بار مى نشيند. و اختلاف و نزاع ها فروكش مى كند. و اگر در موردى هم نزاع بروز كند داورى حق انبيا آن را خاموش مى نمايد. به همين جهت جامعه پيامبران جامعه جلوه فضيلت ، صداقت ، امانت دارى ، امنيت ، تعاطف ، و وفاق و هم گرايى مى باشد.

(7/20)


اين حقيقت را رسول الله صلى الله عليه و آله به بهترين و زيباترين نماد جلوه گر نموده است . از جامعه بى فرهنگ جاهلى كه افتخار آن ستيز، و غارتگرى بود مردمى متعهد متشكل و هم گرا و صميمى ساخت . آتش ‍ جنگ هايى كه سالهاى سال شعله ور بود خاموش كرد.
رسول الله صلى الله عليه و آله به پيروى از رهنمود وحى آن چنان جامعه متشكل و متحد سامان داد، كه نمونه آن را تاريخ زندگى بشر سراغ ندارد. دستانى كه در جنگ عليه يك ديگر تا مرفق به خون آغشته بود، تبديل به دست دوستى نمود! به گونه اى كه دست پيمان و برادرى بستند تا از آرمان الهى حمايت كنند.
رسول الله صلى الله عليه و آله انسان را از انزوا و فرد گرايى و نزاع به هم گرايى فرا خواند. اين پيام را عينيت داد كه با هم مسلمانان باشيد: و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا (371) همه با هم به ريسمان ايمان متمسك شويد، جدايى و تفرقه ايجاد نكنيد.
جامعه اى كه رسول الله صلى الله عليه و آله ساخت در عين احترام و صميميت نسبت به افراد و ملت هاى غير مسلمان ، مسلمانان را به تعاطف ، ترابط، و با هم بودن فرا خواند. و اين حقيقت را در خارج متبلور ساخت : يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفحلون مومنان پايدارى كنند و با هم متفاوت كنند و با هم مراوده داشته باشند و تقوا پيشه كنند تا شايد به رستگارى برسيد. از جامعه اى خود محور برترى جوى ، انحصار طلب ، جامعه اى با گذشت و ايثار گر ساخت كه ديگران را همواره بر خويش مقدم مى دانستند: و يوثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصه (372)ديگران را بر خود با شدت نياز بر مى گزينند. مسلمانان را اعضاى منسجم يك خانواده معرفى نمود: انما المومنون اخوه (373) مؤ منان با هم برادرند.

(7/21)


جامعه مؤ من را اعضاى يك جسم كه يك روح به آنها حاكم است ، معرفى نمود. مسلمانان را يك دست متشكل ساخت : و هم يد على من سواهم (374) وحدت و هم گرايى و ملازم جماعت مسلمانان را يك وظيفه دينى بيان نمود: و اللزوم لجماعتهم (375).
رسول الله صلى الله عليه و آله خطر تفرقه را كه امت اسلامى را قطعه قطعه نموده . و از ايجاد تفرقه پرهيز داد كه هر كس ايجاد تفرقه نمايد پيمان ايمان را از دوش خويش زمين نهاده است : من فارق جماعه المسلمين فقد خلع ربقه الاسلام عن نتقه (376)
رسول الله صلى الله عليه و آله اين حقيقت را آنچنان عينيت خارجى دارد و بين مهاجر و انصار و همه مسلمانان رسما پيمان برادرى برقرار نمود. (377) و با رهنمود وحى در درون جامعه دينى دشمنى ها را از بين برد؛ نه دشمن را، زيرا اين هنر نيست كه كسى در اثر اختلاف سليقه مسلمانان را كه فكر مى كند دشمن وى هستند از پاى در آورد! بلكه هنر اين است كه در ميان مسلمانان دشمنى ها را از بين برده تا هم آنان كه با هم در ستيز بودند دوست صميمى شوند و چالش هاى دگرانديشان خودى به وحدت و هم گرايى مبدل شود: ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوه كانه ولى حميم (378) برخوردهاى نسنجيده و زشت را با خورد نيك پاسخ ده ، تا دشمنى را ريشه كن كنى و بين تو و آنان كه دشمنى بود، دوستى صميمى بر قرار شود. و با الگوگيرى از رسول الله صلى الله عليه و آله انسجام و هم گرايى خويش را باز يابد.
رسول الله صلى الله عليه و آله و آزادى
مفهوم آزادى
واژه آزادى زيبا و دلپذيرتر انسان است .با شنيدن اين واژه احساس اميد و نشاط در ذهن ها نقش مى بندد. مى توان گفت واژه آزادى زيباترين واژه در بعد زندگى اجتماعى انسان است .

(7/22)


بسيارى از واژه ها مفاهيم متشابه و گاهى متضاد در بر دارند. كه آزادى يكى از اين واژه هاست . ابهام برخى واژه به لحاظ ناآشنايى مخاطب به معناى واژگانى مى باشد. ليكن ابهام برخى ديگر به لحاظ كاربردهاى گوناگون آن مى باشد؛ كه با بررسى كاربردها ممكن است آگاهى صحيح تر از اين واژه ها حاصل شود. در عين حال كه مفهوم واژگانى آزادى بر همگان آشكار است .
كاربردى آزادى
الف : آزادى يا بردگى
آزادى كاربردهاى متفاوتى دارد، يكى از اين كاربردها آزادى به معناى صاحب اختيار در تصميم گيرى هاى فردى و شوون زندگى مى باشند. مقابل اين آزادى بردگى است كه فرد هيچ گونه حق تصميم گيرى در امور خويش ‍ را ندارد. تصميم گيرى آن در اختيار مالك و ارباب وى قرار دارد.اين نوع بردگى يك پديده شوم اجتماعى است كه قرن ها گريبان را جامعه فشرده است . تا با رهنمودهاى وحى و به بركت رسالت انبيا از جامعه ريشه كن شده است . و اكنون با اين مطرح نمى باشد. گرچه به شيوه هاى ديگر بردگى بروز دارد.
ب : آزادى عقيده
كاربرد ديگران اين واژه در زمينه عقيده است ،كه انسان در عقيده آزاد است . اين كه در عقيده آزاد است يعنى چه ؟ آيا از ديدگاه دينى انسان مى تواند هر عقيده را بپذيرد؟ موحد يا بت پرست و مشرك يا كافر باشد!؟ ظاهرا اين منظور نيست دين در محدوده عقيده هر عقيده را حق نمى داند تنها عقيده به توحيد حق ديگر باورها باطل مى باشند: ماذا بعد الحق الاالضلال (379) بنابراين مفهوم آزادى در بعد عقيده اين نيست .

(7/23)


دين در دعوت به توحيد هر دو جنبه را گوشزد مى نمايد. مى فرمايد: لااكراه فى الدين (380) عقيده اكراه برادرنيست . و هم مى گويد پيامبر برمردم سلطه ندارد كه باور ايجاد كند. تنها مردم را به خدا فرا مى خواند: انماانت مذكر لست عليهم بمصيطرا (381) راه صحيح ايجاد عقيده برهان خرد پسند و موعظه دل پذير است ، كه با تدبير و گفت و شنود حاصل مى شود: ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن (382) به جانب خدا باحكمت و برهان و موعظه وشكوفا كردن دل ها و عواطف و گفتگو و جدال احسن دعوت نما. پيامبران الهى به ويژه رسول الله صلى الله عليه و آله از اين محورها كمال بهره را بردند تا توحيد را در جان ها بارور نمودند.
به همين لحاظ پيامبران پيام آوران برهان و حكمت و موعظه و رحمت هستند نه پيامبران شمشير. رسول الله صلى الله عليه و آله دراستقرار اين پيام تا آن مقدار تلاش نمود كه مشمول خطاب : لعلك باخع نفسك الايكونوا مومنين (383) تو دارى قالب تهى مى كنى به خاطر اين كه عده اى ايمان نمى آورند. شد. در پايان راه هنگامى كه مخاطب تمام روزنه هاى نور را مسدود نموده باشد موضع : لكم دينكم ولى دين (384) پديدار مى شود. زيرا راه ديگرى وجود ندارد.
ج :آزادى رفتارى

(7/24)


كاربرد ديگرى آزادى در محدوده رفتار فردى انسان است كه انسان در رفتار خويش آزاد است يا خير؟ مقابل اين آزادى جبر است ، كه بر اين پندار است كه انسان در رفتار خويش مجبور است . اين محور نيز يك بحث عقيدتى است . در بين فرق مسلمانان و در ديگر اديان فراوان مطرح است .و منشاتقسيم ها و گروهاى گوناگون فرقه اى مى باشد. برخى معتقد هستند انسان در رفتار خويش مجبور است ! زمام امور از جمله رفتار انسان به دست خداست . اگر خدا اراده نكند هيچ رفتارى از انسان سرنمى زند. اگر اراده كند كه فلان كار شكل گيرد انسان ناگريز از آن است . لذا انسان از خود اختيار ندارد. گروهى فراوانى از مسلمانان كه اشعار ناميده مى شوند بر اين باورند. كه جبرى ناميده مى شوند.
اين باور حق از رهنمودهاى ائمه عليه السلام مى باشد كه در مقابل فرقه هاى بى راهه راه حق را تبيين نمودند. فرمايش امام صادق عليه السلام در اين راستا همواره در برابر چشمان حق بين مى درخشد كه : لاجبر و لاتفويض بل امر بين امرين (385)
د: آزادى اجتماعى
كاربرد ديگر آزادى كه مى توان گفت بيش از همه مورد توجه مى باشد، آزادى اجتماعى است . منظور از اين كاربرد اين است كه انسان در رفتارهاى عمومى ، در ابراز ديدگاهها و حراست از آن ها و در تلاش هاى سياسى و فرهنگى واجتماعى آزاد است . برابر اين آزادى استبداد است . آنچه بيش از همه نقش ايفا مى كند و در برخوردهاى سياسى و اجتماعى و رابطه بين مردم و نهاد سياسى و نيز افراد جامعه متمايل هستند؛ در اين محورها آزاد باشند. و تلاش هاى سياسى و فرهنگى و اجتماعى ترتيب دهند.

(7/25)


آنچه براى نهادهاى حاكم خطر به حساب مى آيد، پى آمدهاى اين گونه آزادى است . حكومت ها در فراهم آوردن بستر اين نوع آزادى متفاوت هستند. حكومت مقتدر كه پايگاه مردمى دارد از اين گونه آزادى ها هراس ‍ ندارد.اما حكومت استبدادى اين آزادى را خطر جدى براى تاج و تخت خويش مى دانند. و از فراهم آوردن بسترهاى آزادى گريزان هستند.اين گونه نهادها آزادى اجتماعى را بى نهايت محدود مى نمايند.
پيامبران الهى به لحاظ پايگاه مردمى كه دارند، از اين گونه آزادى در هراس ‍ نيستند پيامبران با تعهدات و باورهاى تحميلى و سياست هاى استبدادى سخت درگيرند، و چون نظام سياسى آنان سازگار با مردم است ، بسترهاى آزادى را مى گسترانند. و آزادى اجتماعى نه تنها بر پيامبران خطر نمى باشد، بلكه زمينه ساز تحقق آرمان پيامبران است .
پيامبران اين گونه آزادى را به جامعه بشرى ارمغان آورده اند. اين پيام رساى همه پيامبران است كه از دام طاغوت رهايى يابيد و به ارزش هاى الهى روى آوريد: ولقد بعثنا فى كل امة رسولاان اعبدواالله و اجتنبوا الطاغوت (386)
در قرآن فرعون سنبل طاغوت معرفى شده است . استبدادهاى فرعونى نيز در زمينه هاى سياسى و اجتماعى است كه بر اساس خواسته ها هيئت حاكمه بر جامعه تحميل شده بود. زنجيرهايى كه فرعون پديد آورده بود در ابعاد فرهنگى و سياسى و اجتماعى بود. و الهى رسالت داشت مردم را از اين بندها آزاد كند.

(7/26)


فرعون مردم را به ذلالت فرهنگى كشاند. باورهايى كه برخاسته از خاستگاه استبدادى آنان بود بر مردم تحميل نموده بود. كه در جامعه در ابعاد گوناگون سياسى و اجتماعى تصميم ،تصميم فرعون بود: اناربكم الاعلى (387) من مدبر شماهستم . قانون من است و مردم وظيفه دارند از من اطاعت كنند. و براى تحقق اين هدف ابتدا باتلاش فرهنگى مردم را از فرهنگ مردم را از فرهنگ انسانى و براى تحقق اين هدف ابتدا با تلاش فرهنگى مردم را از فرهنگ انسانى و الهى تهى كرد، آن گاه به ذلت فرهنگ استبداد كشاند، تا اين هدف شوم تحقق يابد: فاستخف قومه فاطاعوه (388) مردم را سبك شمرده به ذلت كشاند.تا از وى پيروى نمودند. زيرا كه مردم بافرهنگ هيچ گاه از استبداد پيروى نخواهند نمود.
موسى عليه السلام در برابر استبداد اين چنين پيام آزادى سر مى دهد: ان ادواالى عبادالله (389) بندگان خدا را رها و آزاد نمود به من بسپار. تامن آنان را به ارزش هاى انسانى و الهى رهنمود كنم .
پيام رسول الله صلى الله عليه و آله در اين راستا رهايى از زنجيرهاى تحميلى است : ويضع عنهم اصرهم و الاعلال التى كانت عليهم (390) سنگينى ها و غل و زنجيرها را از آنها مى نهند. زنجيرهاو فرهنگ جاهلى را از عهده آنان برچيد. آنها را از بندهاى گوناگون اعتقادى و اجتماعى كه تحميل شده بود رها ساخت . رسول الله صلى الله عليه و آله همان گونه كه با پيام وحى جامعه را از شركت و كفر و نفاق به توحيد فرا خواند، در ابعاد سياسى و اجتماعى نيز مردم را از باورهاى تحميلى كه ستم و جهل بر آنها تحميل نموده بود رهانيد. زنجيرهاى استبداد را گشود. جامعه را به ارزش هاى الهى و فرهنگ متعالى انسانى فرا خواند. و آزادى به آنها هديه كرد.

(7/27)


در بعد اجتماعى مردم را از اطاعت هاى غير انسانى كه همان اطاعت از خواهش هاى نفسانى صاحبان قدرت مى باشد رهانيد. و اين حقيقت را كه : لاتكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا (391) را متبلور ساخت . به گونه اى كه مردم در قبال هيچ دستور ضد فضيلت خود را متعهد نمى ديدند تنها در برابر ارزش ها سر فرود آوردند.
به گونه اى كه دست پروردگان حضرت در برابر زورمدارى ايستادند. و حتى در برابر حاكمان دنياى آن روز وقتى پيام حضرت را همراه مى بردند آن چنان عاقلانه ، آزادانه برخورد مى كردند كه همگان در حيرت فرو مى رفتند!
next page
fehrest page
back page

(7/28)


next page
fehrest page
back page
آزادى نهادينه
دو چيز همواره آزادى اجتماعى را تهديد مى كند. يكى استبداد، ديگرى هرج مرج و ولنگارى . به همين لحاظ آزادى بايد نهادينه و قانونمند شود تا استقرار يافته و تداوم يابد. بنابراين اين پندار ناصواب است كه كسى بگويد قانون مندى با آزادى نا سازوار است ،و آزادى از هر قيد و بند و قانون بايد رها باشد! زيرا اين گونه آزادى ولنگارى است هم ضربه به آزادى خواهد بود.و اولين قربانى آن هم آزادى مى باشد. آزادى بايد بر اساس محورها نهادينه شود. بنابراين نمى توان گفت در جامعه فرد يا گروه آزاد هستند به هر اقدامى دست بزنند و نبايد براى آنان ممانعت ايجاد كرد! البته ممكن است اين سؤ ال اكنون سبز شود كه محدوده آزادى چگونه است و چگونه مى توان آزادى را / كرد؟ در پاسخ اين سؤ ال تنها به ديدگاه صحيح مى پردازيم .
در جامعه دينى رفتار ضد فرهنگ و ارزش هاى الهى كه فساد تباهى و ناهنجارى به بار مى آورد، ضربه به ارزش هاى اجتماعى است و نمى تواند آزاد باشد. لذا دين كه به مردم آزادى اجتماعى داده آزادى گناه و تباهى نداده است . بلكه با هر اقدام ضد ارزش براى حفظ ارزش ها و نهادينه كردن آزادى بر خورد مى نماييد. سخن از نهى از منكر، و يا وجود دادگاه و اجراى حد و تعزير در واقع تنبيه افرادى است كه به حريم ارزش ها بى اعتنا مى باشند.
رسول الله صلى الله عليه و آله كه آزادى اجتماعى به ارمغان آورد، آزادى را با ارزش هاى دينى نهادينه نمود، كه تنها در اين صورت امكان استقرار و تبلور ارزش ها فراهم مى شود. آزادى كه به حريم ارزش ها متعرض ‍ شود آفت آزادى خواهد بود و جامعه دينى با آن سخت برخورد مى كند. همان پيامبر رحمت و آزادى در اين گونه موارد دستور دارد كه از رحمت و رافت بهره نگيرد! و فردى را كه به حريم ارزش ها تجاوز نموده با صلابت تنبيه كند:

(8/1)


الزانيه و الزانى فاجدوا كل واحد منها مائه جلده ، و لا تاخذكم بهما رافه فى دين الله . (392) زن و مرد بزهكار را صد تازيانه بزنيد، و از رحمت و رافت در اين باره نگيرد. اين محدود آزادى نيست . اين همان نهاديه نمودن و استقرار آزادى است .
در جامعه و فضاى سياسى الهى رسول الله صلى اللّه عليه و آله ، مردم در ابعاد فرهنگى ، اجتماعى و سياسى آزادانه داشتند. و چون جامعه دينى تبلور تقوا و طهارت و ارزش هاى الهى است حدود آزادى محدود به حدود اين ارزش ها مى باشد.
رسول الله صلى الله عليه و آله و خانواده
خانواده بنيان جامعه است . بناى اجتماع بر شالوده خانواده نهاده شده است .
هر مقدار اين بنيان استحكام و صلابت بهره ور باشد. بناى آن نيز مقام و مداوم خواهد بود. و سستى در اساس بنا تزلزل و اضطراب و در نهايت فرسودگى و انهدام بنا را در پى خواهد داشت . خانواده نقش اول را در جارى كردن زندگى در جامعه به عهده دارد. زيرا كه مهد پرورش است ، با تربيت صحيح مى تواند خانواده نتواند نقش صحيح ايفا نمايد، ركود و زبونى ، ياس و خمودى و فقر و جهالت دامن جامعه را فرا خواهد گرفت .
دين كه زندگى و اميد براى جامعه است ، جامعه اى شاداب و باطراوت و پرتلاش را ترغيب مى كند. و اساس آن را هم خانواده عنوان مى كند و براى بارورى جامعه ، تدبير بنيادى دارد، و بناى خانواده را استوار مى نهد. دين به خصوص اسلام به تشكيل كانون خانواده ترغيب مى كند و از زندگى فردى پرهيز مى دهد. تشكيل خانواده را عامل آرامش و پاكى مى داند، همان گونه كه دورى از اين كانون را خطر به سعادت انسان معرفى مى نمايد كه : اكثر اهل النار الغراب (393) بيشترين گرفتاران آتش افراد بى همسرند. دين بهترين پيوند را پيوند ازدواج ، و بدترين جدايى دو همسر و انهدام خانواده مى داند :

(8/2)


رسول الله صلى الله عليه و آله ما بنى بناء فى الاسلام احب الى الله عزوجل من التزويج (394) هيچ بنيانى عزيزتر از پيوند ازدواج در نزد خدا نيست ، رسول الله صلى الله عليه و آله ما من شى ابغض الى الله عز و جل من بيت خرب فى الاسلام بالفرقه يعنى الطلاق (395) منفورترين جدايى ، طلاق آن جدايى است كه بنيان خانواده را تخريب مى كند. دين بر استحكام بنيان خانواده را در مقابل سيل بنيان كن حوادث مقاوم و استوار مى نمايد.
هدف خانواده
دين براى استحكام بخشيدن به نهاد خانواده دو موضوع را ركن مى داند، يكى هدف از تشكيل خانواده افزون بر نسل و سامان دهى اجتماعى و تامين تمايل و خواهش هاى نفسانى ، انس . الفت مى داند. به گونه اى كه در آيينه وحى الهى آفرينش همسر را با اين هدف مقدس عنوان كرد: خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة رحمة (396) از خود شماها همسر آفريد تا به آن آرامش حاصل كنيد، و مودت و گذشت را موجب پايدارى خانوداه قرار داده است . انس و آرامش با همسر كه جايگزين ندارد، سبب زدودن فرسايش و خستگى ناشى از نگرانى و اضطراب و تلاش هاى روزمره مى باشد. خداى سبحان همان گونه كه ياد خود و نيز خواب را سبب آرامش قرار داده است ، خانواده و همسر را نيز موجب آرامش و آسايش و زدودن فرسايش ها قرار داده است . تو انس و الفت خانواده جيران بسيارى اضطراب و كمبودها مى باشد.
اركان خانواده

(8/3)


انس و الفت بنيان خانواده مى باشد و هر عاملى كه اين محور را تقويت كند دين بر آن اصرار دارد. دين بر دو عامل بيشترين توجه را معطوف نموده است و آنها را اركان خانواده مى داند، يكى محبت ديگرى گذشت . رسول الله صلى الله عليه و آله محيط و عشق به همسر را كه در كنار عشق به نماز مى شمارد: الى من دنياكم ثلاث : الطيب و النساء، و قرة عينى فى الصلوة (397) از دنياى شما سه چيز محبوب من است ، عطر، همسر، اماآرامش و شادابى چشمان من در نماز است . زيباترين جمله در مورد محبت دو همسر به يكديگر به ويژه مرد به زن از رسول الله صلى الله عليه و آله ابراز شده است ، كه از اعماق جان و فطرت خبر مى دهد. بهترين سخنى كه مرد به همسرش بگويد من تو را دوست دارم . قول الرجل للمراة انى احبك لايذهب عن قلبها ابدا(398). رسول الله صلى الله عليه و آله كه مهربان ترين به افراد آسيب پذير جامعه كه زنان از جمله آنان مى باشند، بيش از ديگران راءفت و مهربانى داشت : اتقواالله فى الضعيفين اليتيم و المراة (399) از ظلم بر دو گروه شديدا دورى كنيد، يتيمان ، وزنان . كان رسول ارحم الناس بالنساء و الصبيان (400) رسول الله صلى الله عليه و آله مهربان به بجه هاو زنان بود. پيام اين تعبيرها شامل غير همسر نيز مى شود. رسول الله صلى الله عليه و آله ارفاق و همراهى و احسان به همسر خويش را بهترين معيار فضيلت مى داند: خياركم خياركم لنسائه و انا خيركم لنسانى بهترين شما نكوكارترين بر خانواده اش است و من نيكو كارترين برخانواده خويش ‍ هستم . رسول الله صلى الله عليه و آله با خانواده خويش هستم . رسول الله صلى الله عليه و آله باخانواده خويش خوش روبود و با آنها گفتگو و مزاح مى نمود: و كان رسول الله صلى الله عليه و آله يمزح معهمن (401) وى از گذشت لغزش هادريغ نمى كرد. با گذشت صميميت و الفت را فزونى مى بخشيد.

(8/4)


رسول الله صلى الله عليه و آله هيچ كارى را برهمسران خويش تحميل ننمود نه تنها همسران بلكه را بر هيچ كارى تحميل نكرد: انا و الاتقياء من امتى براء من التكلف (402) من و پيروان فضيلت خواه از امتم از تحميل كار و كلفت به ديگران بيزار هستيم . وى كارهاى شخصى خود را خود انجام مى داد و در كارهاى منزل هم به همسران خود كمك مى كرد: و يضع مايضع الرجل فى اهله (403)مدت زيادى با چندين همسر عمرخويش را سپرى نمود.
رسول الله صلى الله عليه و آله و كودكان
هنگامى كه نهالى را مشاهده مى كنى لطافت ، ظرافت ، طراوت ، شادابى ، انعطاف و آرامش درذهنت ترسيم مى شود. هر كدام از اين ويژگى ها بعدى از ابعاد وجودى نهال را تداعى مى نمايد. لطافت و ظرافت نهال ، عطوفت و مهر و صفا را به خاطر مى آورد.طراوت و شادابى آن زندگى و اميد را تداعى مى كند. و انعطاف آن تربيت پذيرى و پرورش را نويد مى دهد. كودك همانند نهال ظريف ، لطيف با طراوت و شاداب و منعطف است . كودك به لحاظ اين كه مبداء فطرت و زلالى نزديك تر است ، پاكى ، صميميت ، مهربانى را خاطر نشان مى كند به لحاظ طراوت و شادابى اميد، شكوفايى و زندگى را ياد آور است . و به خاطر انعطاف پذيرى تربيت پذيرى را در بستر زندگى مى گستراند. كودك يك هديه الهى است كه با ذهن و فطرت ساده . زلال پديد آمده است و از هر گونه پاك است . اين مربيان بيرونى هستند كه كودكان را مى آلايند. به لحاظ همين پاكى است كه طراوت به هر سمتى كه به خواهد هدايت نمايد. رسول الله صلى الله عليه و آله باصميميت و انس ‍ كودكان را شخصيت مى دادو استعدادهاى فضيلت جو و انسانى آنان را شكوفا مى كرد و به خواسته هاى آنان كه به حركات و يا گريه و شيون مطرح مى نمايند، توجه مى نمود.
همسان با كودكان

(8/5)


رسول الله صلى الله عليه و آله با شخصيت و كرامتى كه داشت در برابر كودكان خود را همسان آنان قرار مى داد. با آنها به بازى مى پرداخت . انس ‍ مى گرفت و خود رهنمود داد كه هركس با كودك سركار دارد بايد خويش را همسان آنها قرار داده ، با آنها انس گيرد: من كان عنده صبى فليصاب له (404) كسى كه در نزد وى كودك است بايد كودكانه رفتار كند. رسول الله صلى الله عليه و آله حسن و حسين عليه السلام را بر دوش خود سوار مى كرد و به آن ها مى فرمود خوب مركبى داريد! و شماسواركاران خوبى هستيد: و قال نعم المطى مطكيما و نعم الراكبان انتما (405) رسول الله صلى الله عليه و آله حتى در حضور مردم ، خود را همسان كودكان قرار مى داد. به آنان انس مى گرفت و به اصحاب خويش مى فرمود با كودكان انس گرفته ، و آنها را در بغل بگيريد و كودكانى كه رسول الله عليه صلى الله عليه و آله آنهارا به دوش مى گرفت به اين امر افتخار مى كردند: كان رسول الله صلى الله عليه و آله يقدم من السفر فيلقاه الصبيان فقيف لهم ثم يامربهم ... و يامر اصحابه ان يحملوا بغضهم (406) وى هنگامى كه ديد حسين عليه السلام در كوچه با بچه ها در حال بازى است ، آغوش گيرد، ليكن كودك با حضرت به شوخى پرداخت . اين طرف آن طرف مى دويد و حضرت نيز به دنبال وى تا اين كه وى را در آغوش بگيرد. فطفر الصبى هنها... (407) حضرت بر اين نكته تاكيد داشت كه مربى نبايد خود را برتر و بيگانه از كودك ببيند. بايد خود را همسان وى قرار دهد، با وى انس بگيردو ملاطفت و مهربانى داشته باشد. و التلطف بالصبيان من عادة الرسول الله صلى الله عليه و آله (408) مهربانى با كودكان سيره رسول الله صلى الله عليه و آله بود.
خوشحال نمودن كودك

(8/6)


رسول الله صلى الله عليه و آله تلاش مى كرد با بازى كردن و هديه دادن به كودكان آنان را خوشحال كند. در اين راستا رهنمود فرمودند: من فرح ابنه فكانما اعتق رقبه من ولد اسماعيل و من اقر بعين ابن فكانما بكى من خشية الله (409) كسى كه دختر بچه خويش را خوشحال كند مانند اين است كه برده اى از فرزندان اسماعيل عليه السلام آزاد كرده باشد. وكسى كه پسر بچه خود را خوشحال كند، همانند اين است كه اشك از خوف خدا بريزد. بر آوردن نياز و خواسته هاى كودك نقش محورى در تربيت پذيرى كودك دارد.
خواسته هاى كودك
كودك خواسته هاى خود را از قبيل گرسنگى ، تشنگى ، شادابى و درد، ناراحتى و... با حركات و خنده و گريه را ابراز مى كند. و رسول الله صلى الله عليه و آله چون رئوف و مهربان بود بيش از همه حساس بود و به خواسته هاى كودكان توجه مى نمود. وى تلاش مى كرد كودكى كه با او بازى مى كند، به دلخواه وى عمل كند. وحتى وقتى كودكان در حل سجده بر دوش حضرت سوار مى شدند سجده را طولانى مى كرد تا خودشان پايين بيايند: ان ابنى فى كتفى فكرهت ان اعجله حتى نزل و حتى وقتى فرياد كودك را در حال نماز مى شنيد، نماز را كوتاه مى كرد و فورا متوجه كودك مى شد. و به حضرت وقتى اعتراض شد چرا نماز را كوتاه كردى فرمود آيا فرياد كودك را نمى شنويد: اماسمعتم صراخ الصبى (410).
پرهيز از رنجش كودك

(8/7)


به لحاظ ظرافت روح كودك حضرت تلاش داشت هيچ كودكى را آزرده خاطر ننمايد. و به اين نكته توجه مى داد كه رنجش كودك اثر تخريبى در وجود او به جا مى گذارد كه چه بسا جبران آن ممكن نباشد. و تاكيد داشت كه با كودكان انس داشته باشيد. حتى وقتى كودكى را در آغوش داشت و كودك درآغوش وى را ادرار مى نمود، حاضر نبود كودك را از خود جدا كند و مى فرمود با خشونت از ادرار كودك جلوگيرى نكنيد. كودك را رها مى كرد تا دستشويى وى انجام مى گرفت و از اين كار كودك آزرده نمى شد... فيقول لاتزرموا بالصبى حتى يقضى بوله (411) ادرار كودك است كه همان درك انعطاف پذيرى وى مى باشد. هنگامى كه به خواسته هاى كودك توجه شود، شادابى وى نيز مصون مانده ، آنگاه آمادگى بهتر براى پذيرش ارزش ها خواهد داشت . همان گونه كه رفتار خشن موجب خاموش ‍ شدن استعدادهاى وى مى گردد.
پرورش شخصيت كودك
رسول الله صلى الله عليه و آله براى رشد شكوفايى كودك آنان را شخصيت مى داد و رهنمود وى اين است كه به كودكان خويش احترام بگذاريد، آنها را تحقير ننمايد: اكرموا اولادكم (412) به كودكان خود احترام بگذاريد. و خود باآن عظمت و شخصيتى كه داشت به كودكان كوچه و بازار سلام مى كرد. و به آنها شخصيت مى داد. خمس لست بتاركهن حتى الممات ...و التسليم على الصبيان ليكون سنة من بعدى (413) شخصيت دادن به كودك نقش محورى در تربيت آن دارد. همان گونه كه تحقير كودك وى را بى شخصيت مى كند و فرد عقده اى و زبون و ظلم پذير بار مى آورد. شخصيت دادن موجب كرامت و منش انسانى وى گشته وانسانى تربيت مى نمايد.
رسول الله صلى الله عليه و آله و جوانان

(8/8)


جوانان به لحاظ ويژگى هاى دوران جوانى هم تربيت پذير و در عين حال نوگرا و آرمان خواه و تنوع طلبند. و از برنامه و زندگى يك نواخت خسته مى شوند. نهادى پرورشى و تربيتى جامعه در صورتى موفق آنان را تامين كند تربيت دهند. به همين جهت مشاركت در برنامه هاى يك نواخت و خشك و بى روح خوش آيند آنان نيست . نهاد دين نيز از اين قانون استثناء نيست . دين اگر خشك و بى روح عرضه گردد موجب فرار جوانان مى شود. كه به سهولت انجام مى گرفت . جامعه رسول الله صلى الله عليه و آله درگير و دار چشم و هم چشميها، سخت گيرى ها و انتظارات بى جا از همسران نبود. و يك جوان به همان سهولت كه كارهاى روزمره زندگى را سامان مى داد، پيوند زناشويى برقرار مى نمود. و اين بهترين شيوه و بيشترين توجه به خواسته ها و تمايلات جوانان است . كه در جامعه رسول الله صلى الله عليه و آله متجلى شده بود.
رسول الله صلى الله عليه و آله لا اقشار گوناگون و با جوانان به مشاوره مى پرداخت . به آنها شخصيت مى داد. رسول الله صلى الله عليه و آله به لحاظ ويژگى هايى كه داشت جوانان شيفته وى بودند و در عرصه هاى گوناگون حضور داشتند.
رسول اله صلى الله عليه و آله با درك صحيح از موقعيت احساسات و عواطف و تمايلات جوانان آن ها را باور مى نمود. هيچ جوانى در محضر رسول الله صلى اللّه عليه و آله و از موضع گيرى رسول الله صلى الله عليه و آله نرنجيد.
رسول الله صلى الله عليه و آله به عزت نفس اين قشر بنيادى توجه داشت . آنها را معتقد، بالنده و خود باور پرورش مى داد. استعدادهاى آنان را شكوفا مى نمود. و به همين جهت ياران پايدار حضرت جوانان بودند كه وى را در اعتلاى توحيد يارى نمودند. و حضرت توسط جوانان يارى شد.
آموزش جوانان

(8/9)


اگر دين آن مقدار اهتمام به جوانان مى دهد و دستور مى دهد كه پيش از اين دگرانديشان قلب و فطرت جوانان را بيالايند، به سراغ آنها برويد و باورهاى صحيح و اعتقادى آنان را شكوفا كنيد: باد روا احداثكم بالحديث قبل ان تسبقكم فئه المرجعه (414) به سراغ نوجوانان برويد پيش از اينكه گمراهان آنهارا به بى راهه بكشند. اين دستور تنها در خصوص اعتقادات نيست . رسول الله صلى الله عليه و آله در ابعاد گوناگون و متنوع به آموزش جوانان تاكيد دارد: علموا اولادكم السباحة والرماية (415) فرزندان خويش تيراندازى و شناگرى بياموزيد. كه فنون رزمى و فنون مورد نياز جامعه را در هر زمان پوشش مى دهد. در فرهنگ ها و زمان هاى گوناگون نيازها متفاوت و گوناگون است ، كه جامعه دينى بايد توجه كافى به تفريح سالم و ورزش و آموزش فن آورى و پرورش استعدادها بنمايد. و بسترهاى شكوفايى خلاقيت را براى جوانان فراهم آورد.
مسئوليت دادن به جوانان
رسول الله صلى الله عليه و آله به جوانان مسئوليت مى داد. هيچ گاه جوانان را طرد نمى كرد، بلكه حتى مسئوليتهاى بزرگ را به عهده آنها واگذار مى نمود. در پست هاى گوناگون اجتماعى و... جوانان را مشاركت مى داد.

(8/10)


رسول الله صلى الله عليه و آله جوانان را آن گونه باور داشت ، و هنگامى كه شايستگى آنها را در احراز مسئوليتها به دست مى آورد از توان مندى آنها كمال بهره ورى را مى نمود. و به آنها مسئوليت واگذار مى كرد و هيچ اعتراض ‍ و نكوهش و پى آمد هم سبب مى شد حضرت از تصميم خويش باز گردد. بلكه براساس باور خويش با صلابت و قاطعيت مقاومت مى كرد. و همين باور حضرت موجب شد كه پيرامون حضرت را جوانان حلقه بزنند و محفل رسول الله صلى الله عليه و آله محفل جوان باشد و ياران حضرت از اين قشر برگزيده شوند. جوانان حجاز آن چنان شيفته حضرت شدند كه دست از پدر و مادر خانه و وطن و... شستند به آرمان خويش را شرايط سخت پايدار ماندند. و حتى در همان آغاز رسالت ، آرمان حضرت در بين جوانان متبلور شده است . جوانان آن مقدار به باورهاى خويش پاى بند بودند كه اگر در داخل شهر قادر به انجام مناسك دينى نبودند، به صورت دسته جمعى به بيرون شهر رفته به انجام مناسك مى پرداختند. (416)
رسول الله صلى الله عليه و آله مسئوليتهاى بزرگ فرهنگى اجتماعى نظامى را به جوانان واگذار مى كرد. پيش از هجرت حضرت به مدينه مصعب بن عمير كه نوجوانى بيش نبود از سوى رسول الله صلى الله عليه و آله براى انجام رسالت فرهنگى و تبليغى به مدينه اعزام مى شود. و قال رسول الله صلى الله عليه و آله لمصعب و كان فتا حدثا و امره رسول الله صلى الله عليه و آله بالخروج (417) همين جوان در جنگ هاى بدر و احد فرمانده و پرچمدار سپاه حق است . كه با حماسه آفرينى در جنگ احد به شهادت مى رسد.

(8/11)


عتاب بن اسيد بعد از فتح مكه از سوى حضرت به عنوان والى مكه ، و مسئوليت امور سياسى را به عهده گرفت ؛ در حالى كه بيست و يك سال بيش ندارد و افراد بزرگتر از وى در بين صحابه فراوان وجود دارد. اين كار حضرت وقتى مورد اعتراض قرار مى گيرد، كه چرا جوان را بر بزرگسالان ترجيح داده است ، حضرت بسيار متين جواب مى دهد كه ملاك مسئوليت بزرگى سن نيست ، ملاك شايستگى و فضيليت است و شايستگى و فضيلت به سن افراد نيست . هر بزرگسالى شايستگى ندارد، به تعبير ديگر سن سبب بزرگى نيست ، فضيلت و شايستگى باعث بزرگى مى باشد: فليس الاكبر هو الافضل بل الافضل هو الاكبر (418) همين مطلب در مورد معاذ بن جبل كه 26 سال دارد مطرح است . كه ايشان به عنوان مبلغ دينى در مكه منصوب مى شود. (419)
همين نكته در برگزيدن اسامه بن زيد به فرماندهى لشكرى كه بسيج عمومى عليه روميان بود مشاهده مى شود. با اين كه بزرگسالان فراوان در بين آنها بود و با اين كه جنگ از اهتمام زيادى بر خوردار بود، حضرت اسامه جوانى كه 18 ساله داشت بر فرماندهى برگزيد و در جواب اعتراض برخى فرمود ملاك سن نيست ملاك شايستگى افراد است . اسامه همانند پدرش زيد شايسته اين مقام است : انهما لخليقان لها (420) و اين سيره حضرت بود. گر چه بر بزرگسالان خويش آيند نبود حتى تا آن مقدار از اين موضع گيرى حضرت ناراحت مى شدند! كه برخى به خاطر اين كه فرمانده لشكر جوان است از شركت در جنگ خوددارى مى كردند. چنانكه ابو ايوب انصارى به همين خاطر از جنگ ايستاد و گفت : انه استعمل على الجيش رجل شاب رسول الله صلى الله عليه و آله جوانى را فرمانده لشكر قرار داده است (421) خلاصه ياران رسول الله صلى الله عليه و آله را جوانان شكل مى دادند و اگر حضرت فرموده باشد: نصرت بالشباب من با جوانان يارى شدم يك حقيقت است .
رسول الله صلى الله عليه و آله و زنان

(8/12)


برخوردها در مورد زنان و بهره ورى ها از آنها همواره متفاوت بوده است . خاستگاه اين تفاوت ها باورها و فرهنگ گوناگون درباره زنان مى باشد. تاكنون هيچ مسلكى توان ارائه برنامه اى صحيح و واقع گر از اين قشر كه حداقل نيمى از جمعيت جامعه را شكل مى دهد نداشته است . زيرا ارائه هر طرحى ناشى از شناخت ها مى باشد و هيچ مرام بشرى توان شناخت صحيح از روحيات و تمايلات و توانمنديهاى زنان را نداشته است . تنها مرام انبيا كه خاستگاه آن وحى مى باشد و شالوده آن شناخت صحيح از حقيقت هستى فطرى و تمايلات روحى زن است ، توانمند است كه برنامه صحيح ارائه دهند.
پى آمد فرهنگ ها
به لحاظ تفاوت فرهنگ ها از زنان پى آمدهاى آنان نيز همواره متفاوت و غير واقعى و همراه با ناهنجارى مى باشد. و با عناوين گوناگون و برداشت هاى ناصحيح از منش ها و كرامت و آزادى و حفظ شخصيت زنان همواره فرهنگ ها پى آمدهاى افراطى و تفريطى داشته اند كه مجال پرداخت به آنها نمى باشد. افزون بر اين كه بسيارى از ناهنجارى بر خوانندگان آشكار است .
آزادى و مشاركت زنان

(8/13)


آنچه اهميت دارد اين است كه فرهنگ دين به ويژه اسلام به لحاظ شناخت صحيح و مبتنى بر واقعيات فطرى و تمايلات روحى زنان ، توان ارائه برنامه صحيح را دارد. و همين مرام بدون هيچ گونه پى آمد و ناهنجارى توان سامان دهى به موقعيت فردى و اجتماعى و جارى كردن زندگى در ميان آنان را دارد. دين با شناخت صحيح از شخصيت انسانى زن و تمايلات و تفاوت هاى جسمى و روحى زن ، توان تنظيم برنامه اى كه به روابط اجتماعى زن و مرد و مشاركت زنان در بسترهاى سياسى و اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى جامعه فراهم آورد، دارد. به گونه اى كه نه كرامت و شخصيت آنان به بهانه هاى گوناگون دست خوش قرار گيرد و نه آزاديهاى دينى و اجتماعى آنان ناديده گرفته شود. رسول الله صلى اللّه عليه و آله با الهام از وحى الهى بسترهاى رشد و بالندگى را در زندگى زنان گسترده ، و آنان را از ذلت ها، بى هويتى ها، تحقيرها، محدوديت ها و بردگى ، نجات بخشيد. به گونه اى كه زنان همدوش مردان آزادانه با حفظ حرمت و كرامت خويش در اجتماع حضور يافتند. با نگاه برابرى بين زن و مرد در كسب دانش و بهره ورى از هنرها و تعديل عواطف و تمايلات و ايجاد مصونيت در عين ميدان دارى در عرصه هاى گوناگون ، توان نهادينه كردن جامعه زنان در آشكار نمود. در زمان شكوفايى وحى در نظام سياسى و اجتماعى رسول الله صلى اللّه عليه و آله زنان همانند مردان در ميدان هاى فضيلت به مسابقه پرداختند. و در بسيارى از اين بسترها گوى سبقت را ربودند. زنان حقوقى انسانى و منطقى خويش را باز يافتند.

(8/14)


زنان عصر رسول الله صلى اللّه عليه و آله در عرصه هاى اجتماعى و سياسى و حتى نظامى فرصت حضور پيدا كردند. در نوع جنگ ها همراه سپاه اسلام زنانى بودند كه با امداد رسانى و حتى دفاع شركت مى نمودند. در شكوفايى فرهنگ و بالندگى تا آنجا پيش رفتند كه همواره به محضر رهبرى به تناوب مى رسيدند در پيرامون مسائل گوناگون به گفتگو مى پرداختند. حتى بسيارى از پرسش هاى محورى را در مورد آزاديها، محدوديتها و مشاركت زنان در عرصه هاى گوناگون به صورت گفت و شنود در محضر حضرت مطرح مى نمودند كه نمونه بارز آن در گفتگو اسماء دختر يزيد انصارى با رسول الله صلى اللّه عليه و آله كه به عنوان نماينده همه زنان به محضر حضرت رسيد و محدوديت ها و از تفاوت هاى بين زن و مرد و وظايف اين دو آن چنان زيبا سؤ ال طرح كرد كه هم رسول الله صلى اللّه عليه و آله را به تحسين وادار نمود و هم پيروان كه سخن آن زن را مى شنيدند از اعتلاى فرهنگى آن در شگفت آمدند. (422)

(8/15)


جامعه رسول الله صلى اللّه عليه و آله بستر بالندگى و رشد استعدادها و فرهنگ ها و هنرهاى زنان بود. براى زنان همانند مردان كرامت و شرافت ، و آزادى را به ارمغان آورد. جامعه رسول الله صلى اللّه عليه و آله محدوديت ها نابجا و خشك و بسته و بى روح پديد نيآورد، بلكه محدوديت ها را نهادينه و قانونمند در حد حفظ عفت آنان و جامعه نمود. با حفظ كرامت توانست در عرصه هاى گوناگون استعدادها را شكوفا نمايد. زيرا كه عرصه دارى زنان پى آمد و ناهنجارى به دنبال دارد كه جامعه كنونى در پى مشاركت زنان در اجتماع شاهد آن مى باشد. رسول الله صلى اللّه عليه و آله به زن آزادى همراه با كرامت داد. بالندگى داد كه در بسترهاى سياسى و اجتماعى و فرهنگى حضور يابد. و به حقوق خويش دست يازى كند. اين آزادى انسانى با آزادى كه در جهان امروز مطرح است نبايد آميخته شود. جهان امروز با عنوان آزادى و حقوق زن آزادى حيوانى را مطرح نموده و با عناوين فريبنده كرامت زن را زير پا نهاده است . آزادى كه امروز مطرح است در نوع تبليغات اقتصادى از زن بهره ورى مى كند؛ آزادى و بالندگى نيست . كشاندن اطاق خواب به خيابان و تهى نمودن زندگى انسان است ! عفت و كرامت را به عرصه هاى اجتماعى آوردن الهى است ، كه رسول الله صلى اللّه عليه و آله به اين آزادى افتخار دارد.
فرصت هاى با ارزش

(8/16)


امروز با استقرار نظام مقدس جمهورى اسلامى در ايران فرصت شكوفايى اين ارزش ها فراهم آمده است . مديريت سياسى نظام و نيز جامعه زنان بايد بيش از پيش هوشيار باشند. اين فرصت را غنيمت بدانند در عرضه كردن ارزش هاى اجتماعى زنان آن گونه كه اسلام برنامه داده و رسول الله صلى اللّه عليه و آله متبلور ساخت راه كار ارائه دهند. با حفظ حرمت و كرامت و عفت ، عرصه هاى اجتماعى براى زنان فراهم نمايند. نسبت به الگوگيرى غرب باوران كه پى آمدهاى آن بر همگان آشكار است هوشيار باشند. همان گونه كه از تعصب هاى ناروا و محدوديت هاى بى جا بايد دورى گزينند. و چهره اسلام را بدمنظر در عرصه هاى اجتماعى و سياسى در مورد زنان جلوه ندهند. كه موجب انزجار و فرار جامعه از اسلام شوند. بايد به اين نكته آگاه و حساس باشند كه ايجاد محدوديت هاى نابجا و ارائه تحليل هاى
خشك و سليقه اى عامل مهم انزجار از دين الهى مى باشد. امروز ديدگان از غرب خسته به سمت جامعه اى مثل ايران اسلامى خيره شده اند، تا الگوى صحيح و برازنده اندام ظريف و با كرامت زن را از اين سو سويه گيرند. اين تعهد فرهيختگان سياسى و فرهنگى است كه با تحليل و راه كار صحيح توان مندى دين الهى را در حفظ كرامت زنان در عين فعال نمودن عرصه هاى اجتماعى به نمايش گذارند.
رسول الله صلى اللّه عليه و آله و آداب معناى ادب

(8/17)


ادب عبارت است از نماد زيباى رفتار كه از ديدگاه عقل يا شرع رفتار بايد طبق آن انجام پذيرد. ادب در رفتارهايى كه نمادهاى گوناگون دارند تحقق دارد. مثلا نشستن شكل هاى گوناگون دارد، انسان مى تواند در حضور ديگران چهار زانو يا دو زانو يا پاهاى دراز كرده بنشيند. برخى نشستنهاى زيبا و مؤ دبانه است برخى ديگر بى ادبانه . از اين بيان روشن مى شود كه در تحقق رفتار مؤ دبانه دو ويژگى وجود دارد. يكى اين كه ادب نماد رفتار است . و در واقع صفت رفتار انسان است . دوم اين كه ادب صفت رفتار صالح و مباح است . با ويژگى اول ادب از اخلاق جدا مى شود. زيرا كه اخلاق صفات روح است ، روحيات راسخ در جان انسان اخلاق ناميده مى شود، نه رفتارهايى موردى . با ويژگى دوم ادب به كارهاى جايز و مباح اختصاص مى يابد. كار حرام را نمى توان مؤ دبانه انجام داد. ادب در رفتارى است كه شالوده آن مورد پسند باشد، اگر رفتارى از اساس ناپسند است نمى تواند نماى مؤ دبانه به خود بگيرد.
افزون بر اين اگر اخلاق امر ثابت باشد، در تمام جوامع معيارهاى يكسان مى توان باشد. ليكن ادب در امور اجتماعى و اعتبارى مى تواند تابع رسومات خاص محيط بوده و امر نسبى باشد. يك رفتار دريك محيط مؤ دب ، در محيط ديگر بى ادبانه باشد؛ در عين حال كه از معيارهاى ثابت بهره ور است . در هر صورت پايه ادب عقيده و اخلاق انسان است . آداب و رسوم يك جامعه نشان گر اعتقاد و سجاياى آنان است . به لحاظ وجود اين تفاوت ها بين ادب و اخلاق ، ادب را در بخش جدا گانه مورد توجه قرار داديم .
ادب انبيا

(8/18)


ادب هر كسى از مودب و مربى او سر چشمه مى گيرد. هر شخص آداب رسوم و مسلك و محيط خود را در معاشرت هاى اجتماعى به كار مى گيرد. هر مقدار مودب از ويژگى هاى بالا بهره ور باشد، نيكوترين ادب را به ديگران مى آموزد. و چون مربى و مودب انبيا خداى سبحان است ، آداب پيامبران همانند سيره آنان نيكوترين خواهد بود: ان الله عزوجل ادب نبيه فاحسن ادبه (423) خداى سبحان پيامبرش را نيكو ادب نموده است . خداى سبحان انبيا به خصوص رسول الله صلى اللّه عليه و آله را در بعد عقيده از عميق ترين عقيده توحيدى ، در بعد اخلاق از نيكوترين اخلاق پسنديده ، در بعد اجتماعى از برترين آداب بهره مند نموده است . و رسول الله صلى اللّه عليه و آله در تمام ابعاد اسوه و الگو ديگران است . در اين بخش به برخى از محورهاى آداب رسول الله صلى اللّه عليه و آله مى پردازيم .
روابط اجتماعى
اديان الهى انسان را به ايجاد روابط اجتماعى با يكديگر ترغيب مى كنند. در اسلام اين ويژگى بهتر مى درخشد. اسلام انسان را از انزوا و بريدن از ديگران پرهيز مى دهد. و جامعه را به دو بخش دينى و غير دينى تقسيم مى نمايد. در محدوده غير دينى ايجاد رابطه به طور كلى مردود نيست . بلكه ايجاد روابط بر اساس اصول انسانى مورد توجه است . تنها رابطه اى كه خطر خو پذيرى از الحاد و كفر و نفاق در پى دارد، از نظر دينى مردود است . كه با سردمداران توطئه نبايد روابط برقرار نمود.

(8/19)


در محدوده دينى دستور بر معاشرت و ترابط و صميميت است تا بدان مقدار كه جامعه دينى يك واحد به هم پيوسته همانند اعضاى يك خانواده : يا ايها الذين امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا (424) مومنان در كارهاى شخصى ثابت قدم و در امور اجتماعى با هم پايدارى نموده و با يكديگر مراوده داشته باشند. دستور دين در محدوده جامعه دينى ايجاد روابط تنگاتنگ برادرى است كه اسلام مجموعه دينى را يك خانواده به هم پيوسته مى داند: انما المومنون اخوه (425) مومنان با هم برادرند.
روابط و معيارها
دين در ايجاد روابط در دو بخش ياد شده رهنمود دارد، در محدوده غير دينى معيارهاى روابط حقوق انسانى و ارزش هايى است كه در جامعه انسانى محترم است . مانند احترام به پيمان ها و موازين ، امانت دارى ، صدق و راستگويى ، پرهيز از پيمان شكنى و خيانت ، زشتى ظلم . دين در اين رابطه مى فرمايد: با مردم بر اساس معيارهاى انسانى رفتار كن ، چه مسلمان باشند چه افراد بى دين : قولوا للناس حسنا (426) با مردم به نيكى برخورد كنيد. اشعر قلبك الرحمه للرعيه فانهم صنفان اما اخ لك فى الدين و اما نظير لك فى الخلق (427) با مردم با قلبى سرشار از مهربانى رفتار كن ، زيرا كه مردم بر دو گروهند، يا برادر دينى تو هستند و يا همسان تو در آفرينش اند. اگر برادر دينى نباشد همانند تو انسانند. حقوق انسانى آنها محترم است .
دين معيار پديدار كه در هر جامعه با همه كس همراه مى باشد ارائه مى نمايد: بدخواه ديگران مباش براى ديگران همان را كه براى خويش نيكو مى پندارى روا بدار: احبوا للناس ما تحبون لانفسكم (428)
خوشرويى
روش رسول الله صلى اللّه عليه و آله در شكوفا كردن اين ارزش ها الگوى همگان است . وى در معاشرت هاى اجتماعى حقوق انسانى و الهى راتبلور بخشيد. او با مردم خوشرو و شيرين بر خورد مى كرد و از كدورت و تلخى پرهيز مى نمود: كان دائم البشر. (429)

(8/20)


او در بر خورد با ديگران از همه در سلام كردن پيشى مى گرفت : يبدر من لقيه بالسلام (430) و سلام اعلان موضع انسانى در برخورد با انسان ديگر است .
برخورد يكسان
او با انسان ها يكسان برخورد مى كرد خارج از معيارها و ارزش ها تفاوت ايجاد نمى كرد. بين تهى دستان و متمكنان فرق نمى گذاشت : يصافح الفقير و الغنى (431) همان رهنمود قرآن كه مى فرمايد: انا خلقنا كم من ذكر و انثى و جعلنا كم قبائل و شعوبا ان اكرمكم عندالله اتقيكم (432) شما را از يك مرد و زن آفريديم و گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم ، تا يكديگر بشناسيد. (قوم و عشيره افتخار نيست .) گرامى ترين افراد با تقواترين در نزد خدا هستند. تفاوت ها براساس فضيلت است نه براساس ‍ قوم و عشيره و رنگ و جغرافيا.
هم سطح با تهى دستان
رسول الله صلى اللّه عليه و آله براى احترام گذاشتن به افراد دعوت تهى دستان را مى پذيرفت : ولا يحقر ما دعى اليه و ان لم يجد الا حشف الدقل (433) وقتى با كسى دست مى داد دست خود را نمى كشيد تا آن طرف دستش را بكشد: ما صافح رسول الله صلى اللّه عليه و آله احد فنزع يده من يده حتى يكون هو الذى ينزع يده (434) و حاجت كسى را رد نمى كرد: ما فاوضه احد قط فى حاجه او حديث فانصرف حتى يكون الرجل هو الذى ينصرف (435) و اين در شرايطى بود كه وى رهبر جامعه بود و بيشتر روابط اجتماعى را با مردم داشت و بهره گيرى از وقت براى او اهميت فوق العاده داشت . و مردمم هم برخى رعايت نمى كردند. در مذاكرات و برخوردها ساعت ها وقت حضرت را مى گرفتند. و حتى منزل حضرت را مكان مذاكره و صحبت هاى طولانى قرار مى دادند، و ساعت ها در منزل حضرت اجتماع مى كردند كه خداى سبحان از اين موضوع سخن گفت و مردم را از اين روش پرهيز داد. زيرا رسول الله صلى اللّه عليه و آله در اثر شدت حيا و اخلاق و الا به رو نمى آورد كه شرح آن گذشت .

(8/21)


وى در هنگام برخورد با ديگران نيم رخ مواجه نمى شد بلكه تمام رخ در برابر طرف قرار مى گرفت : اذا التفت التفت جميعا (436)
آداب سخن گفتن
سخن گفتن آسان ترين و عمومى ترين وسيله ارتباط بين انسان ها مى باشد. در اولين برخورد و دو انسان از اين نعمت بزرگ الهى بهره برده ويكديگر را از تصميمات يكديگر آگاه مى سازند. سخن گفتن دو بعد زيبايى دارد، يكى محتوا و مفهوم سخن ديگرى آرايه و ظاهر سخن . يك سخن گو در صورتى كه سخنش از محتواى خوب برخوردار باشد، سخن پسنديده بگويد، در يك بعد زيبايى خواهد داشت و اگر افزون بر محتوا آرايه زيبا هم داشته باشد در دو بعد زيبايى را رعايت كرده است . قرآن كه سخن خداست در هر دو بعد در كمال زيبايى است و لذا خود را احسن الحديث يعنى زيباترين سخن مى نامد: و الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها (437) خداى سبحان زيباترين سخن را فرود آورد، كتابى كه آيات با يكديگر همانند و نظارت دارند. (438) قرآن كه خدا زيباترين سخن است به ديگران هم رهنمود مى دهد كه در سخن گفتن سخن بگوييد: و قلوا للناس حسنا(439) با مردم به نيكى سخن بگوييد. و سخن نيك بگوييد: قل لعبادى يقول التى هى احسن ان الشيطان ينزغ بينهم (440) به بندگان من بگو همواره نيكوترين سخن را بگويند، شيطان آن ها را وادار به سخن زشت سخن نكند كه موجب نزاع و دشمنى شود. قرآن در هيچ شرايطى اجازه سخن بى محتوا و زشت را نمى دهد. و حتى در سخن گفتن با بى دين ها اجازه نمى دهد كه به آنها بدحرفى شود: ولايتبسوا الذين من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم (441) باآن كه غير خدا را مى خوانند سخن را به زشتى نگشاييد، تا آنان نيز را از روى نادانى به خدا سبحان سخن زشت بگويند.

(8/22)


رسول الله صلى اللّه عليه و آله نمونه كامل تجلى اين هنر و ادب است . رسول الله صلى اللّه عليه و آله سخنش عميق و با محتوا و انيق و زيبا، سنجيده ، به مورد، موجز و رسا مى باشد. اضافه گويى و كاستى در سخن وى نبود: و كان رسول الله صلى اللّه عليه و آله يتكلم بجوامع الكلم لافضول و لاتقصير (442) از سخن بيهوده مى پرهيزد: كان رسول الله صلى اللّه عليه و آله يخزن لسانه الاعما يعينه (443) آداب سخن را كاملا رعايت مى كرد. و حتى با كسى سخن را به پايان نمى برد تا آن كه طرف پايان ببرد: ماضاوضه احد فى حاجة او حديث فانصرف حتى يكون هو الذى ينصرف (444) مانازعه احد قط لحديث فيسكت حتى هو الذى يسكت (445) سخن را ادامه مى داد تا طرف از ادامه آن صرفنظر كند. وى شمرده و آرام سخن مى گفت : اذا تكلم تكلم وترا(446) او در گفتار صراحت لهجه و صدق در سخن داشت ، اصدق الناس لهجة (447).
در سخن گفتن سطح درك و فهم مخاطب را در نظر مى گرفت : انا معاشرا الانبياء امرنا ان الناس على قدر عقولهم (448) او شيرين سخن بود در عين حال كه سخن عميق و زيبا و حق داشت ، بذله گويى مى كرد. ولى در بذله گويى به غير حق سخن نمى گفت : و كان يداعب ويريد به ان يسره (449) انى لامزح و لااقول الاحقا(450) او فصيح ترين را داشت ولحن سخن او نمى رنجاند: وكان لايتكلم احدابشى يكرهه (451).
به نمونه هايى از سخنان عميق و زيبا و جوامع الكلم حضرت توجه فرماييد: يد العليى حير من بد السفلى دست دهنده برتر از دست گيرنده است . من لايرحم لايرحم كسى كه بر ديگران عطوفت ندارد، انتظار مهربانى نبايد داشت باشد.
اعبد الحكمة مخافة الله ترس از خدا برترين معرفت و شناخت است . اعبد الناس من اقام الفرائض آن كسى كه اعمال واجب را انجام مى دهد عهابدترين است .
سيد القوم خادمهم خدمت گزار مردم سرور مردم است .

(8/23)


الداعى على الخير كفاعله انسانى كه ديگران را به رفتار نيك فرا مى خواند مانند آن است كه خودكار نيك انجام داده است .
لايسمع المومن من جحر مرتين انسان مؤ من از يك موضع دوبار گزيده نمى شود.
لاطاعه لمخلوق فى معصية الخالق فرمان برى از مردم نبايد در مخالفت خدا باشد.
لاصدقه و ذو رحم محتاج (452) بانيازمند بودن خويشان صدقه روا نيست .
next page
fehrest page
back page

(8/24)


fehrest page
back page
آداب نشستن
نشست و برخاست در حضور ديگران شكل هاى گوناگون دارد. و از مواردى است كه افراد مودب از افراد بى ادب شناخته مى شوند. افراد سست و بى اراده در حال نشستن همواره اين پا و آن پا شده حالت هاى گوناگون و بى ادبانه يه خود مى گيرند. رسول الله صلى اللّه عليه و آله در اين جهت نيز همانند ساير آداب الگوى ديگران است . ايشان همواره در نشست و برخاست به ياد خدا بودند: لابجلس و لايقوم الاعلى ذكر (453) وى جاى خاصى براى نشستن در نظر نمى گرفت و سعى مى كرد در پايين مجلس ‍ بنيشيند: اذا انتهى الى قوم جلس حيث ينتهى به المجلس (454) او دوست نداشت در هنگام نشست و برخاست كسى به احترام او برخيزد!و از حضرتش چنين در هنگام نشست و برخاست كسى به احترام او برخيزد و از حضرتش چنين نقل شده است كسى كه چنين انتظار داشته باشد و بخواهد كه به احترام او برخيزند معلوم مى شود فرد خودخواه مى باشد و مبتلابه گناه است ، لذا جايگاهش در آتش خواهد بود: من احب ان تمثل له الرجال فليتلبوا مقعده من النار (455) كسى كه دوست دارد ديگران به احترام وى از جا برخيزند جايگاهش آتش است .

(9/1)


حضرت بيشرت اوقات روبه قبله مى نشست : اكثر ما يجلس تجاه القبله (456) او از زور كردن جا براى خويش پرهيز مى كرد و ديگران را نيز از اين كار، كه نشان خودپسندى است پرهيز مى داد: لايوطن الا ما كن و ينهى عن ايطانها (457) رسول الله صلى اللّه عليه و آله چهار زانو نمى نشست : و لم ير متربعا قط (458) حضرت در ئقت نشستن تكيه نمى داد به صورت عادى و صاف مى نشست : لم متكا حالت هاى نشستن حضرت به سه صورت بوده است 1- قرفضا و آن بر روى باسن نشستن و دست ها را از جلو زانوها به هم قفل كردن است . 2 - بر روى دو زانو نشستن ، به صورت حالت تشهد در نماز. 3 - يك پا را جمع كردن و پاى ديگر را روى آن قرار دادن : بجلس ‍ ثلاثا القرفصا ء و هوان يقيم ساقيه و يستقلبهما بيده و يشدده فى ذراعه و كان يجثو على ركبيته و كان ينثى وجلا واحدة و يبسط عليها الاخرى (459).
برخى آداب غذا خوردن
تامين غذاى جسم همانند غذاى روح از جمله مسئوليتهاى يك فرد است . تامين نياز يدن با غذاى مناسب و به اندازه و داراى نيرو و ويتامين لازم ، افزون برا ين كه بتوان بدن را تامين مى نمايد، بدن را در برابر تهاجم عوامل بيرونى مقاوم مى نمايد. موارد مشترك انسان با حيوان را مانند نياز به غذا هم جدا نموده و جنبه انسانى ، الهى به آن داده است . قرآن درباره طعام مى فرمايد: فلينظر 3 الى طعامه (460) انسان بايد به غذاى خود نگاه كند.كه مى تواند معناى آيه اين باشد كه انسان بايد نگاه كند، ببيند چيزى كه مى خورد طبيب دلها و پاكيزه و حلال انسان است كه در هنگام غذا خوردن دوست دارد نگاهش به غذا باشد و تا نگاه نكند طعام گوارا نمى شود.

(9/2)


افزون برا ين نكات ما از اهل بيت و عترت طاهره عليه السلام در تفسير آيه طعام روح نيز اضافه شده كه از امام باقر عليه السلام رسيده است : قال علمه الذى ياخذه (461) منبع علمش را ملاحظه كند، كه از كجار تامين مى شود. كه در واقع رهنمود است براى تامين غذاى روح .
جنبه ديگرى كه بدان توجه داده است اين كه انسان در حال غذا خوردن كه از نعمتهاى الهى بهره مى برد به ياد ولى نعمت و خداى سبحان باشد. ياد خدا موجب تعالى و آرامش روح اوست . وقتى با ياد خدا غذا تناول كند، غذا گوارا شده ، بهتر جذب بدن مى شود. سلامتى و توان بدن را تامين مى كند. لذا سيره رسول الله صلى اللّه عليه و آله راهگشاى تمام انسانهاى است كه مى خواهند در تامين غرايز، انسانى زندگى كنند. افزون بر موارد ياد شده برخى نكات نيز در هنگام تناول غذا مورد توجه است .

(9/3)


حضرت در كنار سفره همانند بنده متواضع مى نشست . و سنگينى خود را بر روى ران چپ مى افكند. هيچ گاه در حال صرف غذا تكيه نمى داد: اذا قعد على المائده قعده العبيد و كان يتكى عن فخذه الايسر (462) ما اكل رسول الله صلى اللّه عليه و آله متكاء با نام ياد خدا شروع كرد بين دو لقمه خدا را ياد مى كرد و سپاس مى گفت : اذا اكل سمى حمدالله بين لقمين وقتى غذا تناول مى كرد نام خدا ار مى برد و حمد سپاس خدا را بين دولقمه به جان مى آورد. كه اين نكات حكايت توجه به ولى نعمت و ياد و نام خداى سبحان مى باشد. او هيچ گاه زياده روى در تناول غذا نداشت . وقتى بر طعامى دست مى نهاد، مى فرمود: به نام خدا، خدايا، بر ما مبارك قرار ده . (463) او هيچ غذايى را بد نمى شمرد، اگر ميل داشت تناول مى كرد و اگر به طعامى تمايل نداشت ترك مى كرد: ماذم طعاما اذا اعجبه اكله و اذا كرهه تركه حضرت تنها غذا نمى خورد دوست داشت دست جمعى باشد: كان لاياكل وحدة ما يمكنه و كان احب الطعام ما كان على صفف (464) بهترين طعام براى او طعام دست جمعى بود. در هنگام غذا از همه زودتر شروع مى كرد و آخر از همه دست مى كشيد تا ديگران در غذا خوردن شرم نكنند و گرسنه برنخيزند: اذا اكل مع قوم كان اول من بيدا و آخر من يرفع يدها از جلو خودش غذا مى خورد: و كان اذا اكل اكل مما يليه غذاى داغ نمى خورد: و كان لاياكل الحار حتى يبرد، غذاى او بسيار ساده مانند نان جو بود، هرگز نان گندم نخورد: مااكل رسول الله صلى اللّه عليه و آله خبز بر و لاشبع من خبز شعير قط (465) به غذاى ساده پر انرژى مانند رطب علاقه داشت .
آداب آشاميدن

(9/4)


در آشاميدن نيز آداب الهى را دعايت مى كرد. با ياد نام خدا شروع مى كرد: اذاشرب بداو سمى و حسا حسوة ، آب را يك نفس نمى خورد، بلكه سه مرحله مى نوشيد در هر بار هم بسم الله مى گفت : اذا شرب تنفس ثلاثا مع كل واحد تسميه ، آب را مى مكيد: يمص الماء مصاو لايعبه عبا و يقول ان الكباد من العب آب رامى مكيدبه تدريج مى آشاميد. يك نفس ‍ نمى آشاميد كه يك نفس آشاميدن موجب ناراحتى كبد يا بزرگى شكم است . مى فرمود بهترين نوشيدنى در دنيا و آخرت آب است ، سيد الاشربة فى الدنيا و الاخرة الماء (466) مفهوم اين جمله امروز به خوبى روشن است كه از لحاظ بهداشت ء تامين سلامتى بدن آنچه نقش مهمى دارد. هيچ نوشيدنى جايگزين آن نمى شود. و حتى آب بسيارى از بيماريها را درمان مى كند كه امروز از آن به آب درمانى ياد مى شود.
آداب خوابيدن

(9/5)


خواب در عين حال كه پيچيده است . يك حالت عادى به نظر مى رسد. به انسان به لحاظ اين كه همواره از اين نعمت برخوردار است ، و خداى سبحان با خواب رنج و خستگى را از تن او بيرون مى كند: و جعلنا نومكم سباتا (467) خواب شما را سبب آرامش قرار داديم . يك مسئله عادى به نظر مى رسد. و شايد به همين لحاظ باشد رسول الله صلى اللّه عليه و آله در روايت خواب را به عالم آخرت و مرگ تشبيه مى كند: النوم اخ الموت (468) خواب همانند مرگ است . اگر خدا اراده كرد براى هميشه در آنجا مى ماند كه همان مرگ است . و اگر خواست دوباره روح را به بدن بر مى گرداند، انسان از خواب بيدار مى شود: الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى (469) خداى توفى مى كند و مى گيرد جان ها را و نيز آنان كه نمرده اند در هنگام خواب . آنگاه آن كسى كه مرگش فرا رسيده جان را نگه مى دارد، و آن كه مرگش فرا نرسيده دوباره به بدن بر مى گرداند. با اين بيان اهميت اين نشاط وجودى انسان به خوبى روشن مى شود كه خواب چيز ساده و تنها براى رفع خستگى و تجديد قوانينت . گرچه تمام ويژگى هاى آن روشن نباشد.

(9/6)


وقتى خواب زندگى ديگر انسان باشد آداب و دستورات بايد داشته باشد، كه دين در اين رابطه رهنمود است . از رسول الله صلى اللّه عليه و آله و ديگر رهبران دينى رسيده است كه : انسان در هنگام خواب باوضو و روبرو قبله باشد: من نام على الوضو ان ادركه الموت فى ليله فهو عندالله شهيد (470) كسى كه با وضو بخوابد اگر در آن خواب بميرد شهيد است . لذا تاكيد فراوان دارد در هنگام خوابيدن در حد امكان برخى از كار و برخى آيات الهى را بخواند. مانند قرائت آية الكرسى ، سوره توحيد، سوره تكاثر، سوره واقعه ، آيه : شهد الله افه لااله الاهو و الملائكة واولوا العلم قائما بالقسط (471) و تسبيحات حضرت فاطمه زهرا عليه السلام ، كه در روايات از رسول الله صلى اللّه عليه و آله به اين نكات سفارش شده است .
و حضرت بعد از بيدار شدن از خواب به سجده مى رفت : ما استيقظ رسول الله صلى اللّه عليه و آله من نوم قط الاخر الله عزوجل ساجدا (472) بعد از بيدار شدن اين دعا را مى خواند: الحمدالله بعثنى من مرقدى هذا و لو شاء لجعله الى يوم القيمه ، سپاس خدايى را كه مرا از خوابگاهم بر انگيخت اگر مى خواست تا قيامت مرقد من قرار مى داد. و نيز حضرت هنگام خوابيدن مسواك مى زدند و بعد از بيدار شدن نيز مسواك مى زدند(473). روبه قبله خوابيدن

(9/7)


اما اين كه خواب چگونه روبه قبله باشد. دو ديدگاه وجود دارد.برخى نظرشان اين است منظور از رو به قبله بودن اين است كه پاها رو به قبله باشند، مانند حالت اختصار كه شخص را رو به قبله مى كنند. مانند اين كه مى فرمايد رسول الله صلى اللّه عليه و آله وقتى مى خواست بخوابد بر روى طرف راست مى خوابيد و دست راست را زير گونه راست مى گذشت : و كان اذا اوى الى فراشه اظطجع على شقه الايمن و وضع آوى الى فراشه اظطجع على الايمن و وضع يده اليمنى تحت خده الايمن (474)و نيز روايت ديگر نقل شده است كه : اذا آوى الى فراشه اظطجع على الايمن و وضع يده اليمنى تحت خده الايمن (475) همين تعبير از على عليه السلام نيز رسيده است : اذا اراد احدكم النوم فليضع يده اليمنى تحت خده الايمن (476)در هر صورت گرچه اكثر بر ديدگاه اول هستند، ليكن ديدگاه دوم صحيح به نظر مى رسد، كه انسان در حال خواب بر پهلوى راست رو به قبله بخوابد. زيرا وقتى رسول الله صلى اللّه عليه و آله رو به قبله بخوابد با اين ويژگى ها قهرا به طرف راست رو به قبله خواهد بود: والله سبحانه هو العلم .
برخى آداب ديگر

(9/8)


آدابى كه از رسول الله صلى اللّه عليه و آله وارد شده بسيار است به برخى ديگر اشاره مى شود، حضرت وقتى سواره مى رفتند اجازه نمى دادند كسى پياده همراه او برود، كه اين حالت حكايت از نوعى تفوق طلبى طرف دارد كه يك انسان آرام و راحت سواره حركت كند، ديگرى همراه او با زحمت پياده راه برود هنگام راه رفتن متواضع و محكم و باوقار و سريع مى رفت . خود را عاجز و سست و كسل نمايان نمى ساخت . در هنگام نشستن اطرافيان به صورت حلقه وار مى نشستند. (477) لباس سفيد مى پوشد و فرمودند لباس سفيد كه زيباترين است بپوشد و مرده هايتان را با پارچه سفيد كفن كنيد: / فالبسوا و كفنوا فيه موتاكم (478) همواره مرتب و معطر بود. مقدار هزينه عطر او بيشتر از طعام او بود: كان رسول صلى اللّه عليه و آله ينفق فى الطليب اكثر ماينفق فى الطعام (479) در اين باره حديث ديگر نيز وارد شده است كه : كفى بالماء طيباللمومن (480) براى خوش بو نمودن مؤ من آب كفايت مى كند. اگر كسى قادر نيست عطر تهيه كند، با شستشو نمودن بدن و لباس ، مى تواند بدن را خويش بو نگه دارد. بخصوص در فصل گرما كه بدن زودتر بومى گيرد. اگر مرتب شستشو كند و كف پاها را تميز نگهدارد هيچ گاه ديگران از بوى بد او اذيت نمى شوند. همواره مسواك مى زد، در روايت آمده است دو ركعت نماز با مسواك برتر از هفتاد ركعت بدون مسواك است .(481) از كسى عيب جويى نمى كرد و از اسرار كسى جستجو نمى نمود. كان لايذم احداو لايعيره ولايطلب عورته (482) سكوت اوبر چهار قسم بود بردبارى ، هوشيارى ، تساوى در نگاه تفكر: سكوته على اربع على الحلم و الحذر و التقدير و التفكير (483) وقتى به كسى رو مى كرد نيم رخ بر نمى گشت باتمام بدن به طرف او روبرو مى شد: اذا التفت جميعا، بر كسى جفا نمى كرد عذر طرف را زود مى پذيرفت : لايجفوا احد يقبل معذرة المعتذر (484)

(9/9)


خنده رو بود ولى با قهقه نمى خنديد خنده اش ، تبسم بود: بساما من غير ضحك ، ضحك تبسم (485) وى ظاهر آراسته داشت و هنگامى كه از منزل خارج مى شدند به آينه نگاه مى كردند و محاسن و موهاى خود را شانه ، وخود را مرتب مى نمودند آن گاه برديگران وارد مى شدند و بر اين امر توصيه مى نمودند: انه كان ينظر فى المرآة و يرجل جمة و يتمشط ولقد كان يتجمل لا صحابه فضلاعلى تجمله لاهله و قال صلى اللّه عليه و آله ان الله يحب من عبده اذا الى اخوانه يتهيالهم و يتجمل (486).
fehrest page
back page

(9/10)


1-فاطر، 43.
2-هود، 108.
3-همان ، 106.
4-هود، 121.
5-طه ، 128.
6- قلم ، 1.
7-احزاب ، 21.
8-احزاب ، 21.
9-طه ، 1.
10-كهف ، 6.
11-حشر، 9.
12-آل عمران ، 154.
13-نهج البلاغه صبحى الصالح ، نامه 45، ص 418.
14-تحريم ، 6.
15-انعام ، 9.
16-اسراء، 95.
17-كهف ، 110.
18-اسراء، 94.
19-فرقان ، 7.
20-زخرف ، 31.
21-ابراهيم ، 37
22-بقره ، 127.
23-فروغ كافى ، ج 4، ص 187.
24-ابراهيم ، 35.
25-همان ، 37.
26- فرقان ، 74.
27-بقره ، 129.
28- همان ، 125.
29- نساء، 54.
30- انبيا، 73.
31- آل عمران ، 164.
32- من لايحصر، ج 4، ص 267.
33- بقره ، 128.
34- تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 306.
35- المفصل ، ج 6، 450.
36-زمر، 3.
37- تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 307، سيره ابن هشام ، ج 1، ص 201، المفضل ، ج 6ت ص 405.
38-تاريخ يعقوبى ج 1، ص 308.
39-فهو اول من غير دين ابراهيم و شرع للعرب ضلالات ... و هو اول من ادخل الشرك فى التليه فانه كان يلبى ابراهيم و هى ليك الهم لبيك لبيك لاشريك لك لبيك .
40- مائده ، 103.
41-هو اول من بحر الحيرة و سبب السائبة و وصل الوصيلة و حمى الحامى . ( سيره ابن هشام ، ج 1، ص 202
42- همان ، ص 201.
43-ص ، 5.
44-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 372.
45- نساء، 48.
46-احزاب ، 33.
47- نهج البلاغه ، ابن ميثم ، ج 1، (ص ) 419، خ 86.
48-همان ، ص 234، خ 25.
49- همان .
50- تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 269.
زبان عرب : در مورد سابقه عرب و تعيين مبداءاين زبان خود مورخان حيران هستند. به دو ديدگاه عمده اشاره مى شود: يكى اولين كسى كه به عربى سخن گفته است يعرب مى باشد. و اين زيان ريشه و سابقه پس طولانى ، حتى به زمان حضرت آدم (عليه السلام ) دارد. دوم اين كه اولين كسى كه زبان مادرى خود رافراموش كرد. وبه الهام الهى به عربى سخن گفتن ، اسماعيل (عليه السلام ) بود (المفصل ، ج 1، ص 14.
51-بحار، ج 15،ص 105.

(10/1)


52-سيره ابن هشام ، ج 1،ص 89؛ مروج الذهب ، ج 2،ص 265؛ تاريخ يعقوبى ، ج 1،ص 448؛ بحار، ج 15،ص 107.
53-اتقان ، ج 1،ص 44، نوع 9؛ پاورقى بحار، ج 15،ص 117.
فخر رازى از بين اهل سنت گرچه ديدگاه اكثر اهل سنت را نقل مى كند، ليكن از نقل سخن و استدلال شيعه مى توان گفت ايشان تمايل دارد باور شيعه را در اين مورد بپذيرد. (تفسير فخر رازى ، ج 13،ص 38.).
54-مصنفات شيخ مفيد، ج 5،ص 117.
55-مجمع البيان ، ج 4،ص 322.
56-بحار، ج 15،ص 117.
57-بحار، ج 15،ص 170.
58-تاريخ يعقوبى ، ج 1،ص 277.
59-شعراء، 219.
60- ان اللّه خلقنى و عليا و فاطمه و الحسن و الحسين من قبل ان يخلق الدنيا سبعه الاف عام ... ثم قذفنا فى صلب آدم ثم اخربنا الى اصلاب الاباء و الارحام الامهات و لا يصيبنا نجس ‍ الشرك و لاسفاح الكفر. (بحار، ج 15،ص 7.)
61- سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول : و لقد قذف ابراهيم فى النار و نحن فى صلبه فلم يزل ينقلنا اللّه عزوجل من اصلاب الطاهره الى ارحام الطاهره حتى انتهى بنا الى عبدالمطلب . (همان ،ص 11.)
62-فلما خلق آدم جعلنا فى صلبه ثم نقلنا من صلب الى صلب فى اصلاب الطاهرين و ارحام المطهرات حتى انتهينا الى صلب عبدالمطلب . (همان ،ص 12.)
63-عن ابى عبداللّه عليه السلام ... فلم يزالا (محمد و على ) يجريان طاهرين مطهرين فى الاصلاب الطاهره حتى افترقا فى اطهر طاهرين فى عبداللّه و ابى طالب . (همان ،ص 24.)
64-عن النبى لم يزل ينقلنى اللّه من اصلاب الطاهرين الى ارحام المطهرات ، حتى اخرجنى فى عالمكم هذا، لم يدنسنى بدنس الجاهليه . (همان ،ص 117.)
65-عن الصادق عليه السلام نزل جبرئيل على النبى صلى الله عليه و آله فقال يا محمد ان اللّه عزوجل يقروك السلام و يقول انى حرمت النار على صلب انزلك و بطن حملك و حجر كفلك (همان ،ص 108.)

(10/2)


66- عن النبى صلى الله عليه و آله قال و اتانى جبرئيل فقال ان اللّه عزوجل حرم النار على ظهر انزلك و بطن حملك و ثدى ارضعك و حجر كفلك . (همان ،ص 109.)
67-تاريخ يعقوبى ، ج 1،ص 277؛ سيره ابن هشام ، ج 1،ص 103.
68-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 102.
69- و كان اول من از انكر على بنى اسماعيل ماغيروا من سنن آبائهم (تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 277.)
70-عن على عليه السلام و اللّه ما عبد ابى و لا جدى عبدالمطلب و لا هاشم و لاعبد مناف صنما قط كانوا يصلون الى البيت على دين ابراهيم متمسكين به . (بحار، ج 15، ص 144.)
71-مروج الذهب ، ج 2، ص 103.
72-عن النبى صلى الله عليه و آله
يا على ان عبدالمطلب كان لا يستقسم بالازلام و لا يعبد الاصنام و لا ياكل ما ذبح على النصب و يقول انا على دين ابراهيم . (بحار، ج 15، ص 127.)
73-مروج الذهب ، ج 2، ص 103؛ سيره حلبى ، ج 1، ص 7.
74-عن الرضا عليه السلام : ان عبد المطلب تعلق بحلقه باب الكعبه و دعا اللّه عزوجل ان يرزقه عشره بنين . (بحار، ج 15، ص 129.)
75-همان ، 112.
76-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 332.
77- و لم يومئذ بمكة الاعبدالمطلب واقاربه و هم غير آمنين على انفسهم فلما نظر عبدالمطلب الى الكعبة خالية وديارها خاويه قال اللهم انت انيس المستوحشين و لاوحشة معك . (بحار، ج 15، ص 62.
78-يونس ، 62.
79-دعاى عرفه امام حسين عليه السلام .
80-مائده ، 24.
81-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 169، سيره حلبى ، ج 1، ص 97، بحار، ج 15، ص 66.
82-بقره ، 249.
83-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 180.
84- تاريخ بعقوبى ، ج ، ص 325.
85-المفصل ، ج 6، ص 223.
86-همان .
87-بقره ، 135.
88-وسائل ، ج 2، ص 465: كافى ، ج 4، ص 201: وسائل ، ج 6، ص 346، خصال ، ص 312.
89-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 306، المفصل ، ج 6، ص 452.

(10/3)


90-يهود به لحخاط روحيه نژاد پرستى ، به توسعه سياسى و سرزمين توجه دارد، تا توسعه جمعيت . زيرا از شعارهاى استراژتيك آنها است كه تشزف به دين يهوديت يك شرافت ويژه است كه اختصاص به نژاد بنى اسرائيل دارد و ديگران را دعوت به پذيرش آيين يهود نمى كنند. بلكه ديگران را دعوت به پذيرش آيين بهود نمى كنند. بلكه ديگران را دعوت به پذيرش ‍ سلطه و فرهنگ استيلاى آن مى نمايند. به لحاظ همين ويژگى گسترده لازم از لحاظ پوشش جمعيت وجود ندارد. در زمان رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) هم دين يهود در حجاز به خصوص مكه بسيار كم رنگ بود (يعقوبى ، ج 1، ص 310)ء و شايد در مكه اثرى از يهوديت نبود (المفصل ، ج 6، ص 536. و تعداد فابل ملاحظه اى يهودى هم كه مهاجر به حساب مى آمدند، از دير باز به اين منطقه هجرت نموده بودند و شايد حتى قبل از اسكان اوس و خزرج به اين منطقه آمده باشد (وفا الوقاه ، ج 1، ص 177.
اما مسيحيت از اين لحاط مقابل يهو.د است و تلاش و تبليغ گسترده دارد كه جهان را به كيش مسيحيت فراخوانده واز شيوه هاى گوناگون و بديع و امكانات وسيع بهره وراست كه فرهنگ و آيين نسيحيت را در جهان گسترش دهد. بااين حال مطرح شدن نصارى در عهد رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) در حجاز محدود بوده است ، ديگرى كه افراد معتقد به دين مسيحيت در اطراف حجاز و مكه ومدينه حتى از تعداد يهودم هم كمتر نشان مى دهد. گرچه برخى مورخان بر اين باورند كه نصارى بيشتر از يهود بودند (المفصل ، ج 6، ص 582) بيشترين مسيحيان راهم نصاراى نجران تشكيل مى دادند. اعراب مسيحى به خصوص افراد سرشناس انگشت شمار بودند، كه مورخان نام آنها راياد مى كنند. (يعقوبى ، ج 1، ص 311.)
91-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 286: بحار، ج 15، ص 127.
92-بحار، ج 15، ص 127.
93-همان .
94-طبقات الكبرى ، ج 1، ص 46: تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 331.
95-تاريخ يعقوبى ،ج 1، ص 331.

(10/4)


96-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 292.
97-همان .
98-بحار، ج 15، ص 109.
99-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 331.
100-سيره ابن هشام ج 1، ص 302.
101-اصول كافى ، باب مولد النبى صلى الله عليه و آله
102-بحار، ج 15، ص 248.
103-مروج الذهب ، ج 2، ص 274. پاورقى سيره ابن هشام ، ج 1، ص 295. اصول كافى ، باب مولد النبى .
104-امالى صدوق ، مجلس 48، ص 285، بحار، ج 15، ص 275.
105-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 330.
106-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 296.
107-بحار، ج 15، ص 307.
108-همان ، ص 294.
109-همان ، ص 271.
110-صف ، 6.
111-احزاب ، 40.
112-مريم ، 7.
113-وسائل ، ج 15، ص 122.
114-بحار، ج 100، ص 313.
115-بحار، ج 15، ص 340.
116-سيره حلبى ، ج 1، ص 138.
117-تاريخ يعقوبى ،ج 1، ص 330،
118-بحار، ج 15، ص 384: تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 331.
119-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 297. بحار، ج 15، ص 343.
120-همان ، ص 342.
121-بحار، ج 15، ص 109.
122-بحار، ج 15، ص 345.
123-همان ، ص 389.
124-همان ، ص 348 و 391.
125-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 336.
126-طبقات ، ج 1، ص 182.
127-بحار، ج 16، از صفحه 144 تا 194؛ طبقات الكبرى ، ج 1، از ص 198 تا 206.
128-سفينه البحار، لغت ملح .
129-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 319.
130-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 338.
131-همان ، ص 339.
132-توبه ، 36.
133-بقره ، 217.
134-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 336: سيره ابن هشام ، ج 1، ص 324.
135-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 336.
136-سيره ابن هشام ، ج 1، ص 326.
137-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 337.
138-بقره ، 194.
139-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 337.

(10/5)


140-گاهى گفته مى شود خديجه پيش از ازدواج با رسول اللّه صلى الله عليه و آله با كسى ازدواج ننموده بود. و حضرت اولين همسرى مى باشد اين سخن در بين نويسندگان شيعه ظاهرا ازبين شهر آشوب مى باشد كه برخى از نويسندگان متاخر هم از وى پيروى نموده اند. ايشان در مناقب از برخى مانند بلاذرى ، ابوالقاسم كوفى و... نقل مى كند كه حضرت در حالى كه خديجه عذرا بود با وى ازدواج كرده است . آنگاه برخى مطالب نيز به عنوان تاييد ذكر مى نمايد - مناقب ، ج 1، ص 206.
برخى مطالب ديگرى را به عنوان دليل اضافه مى كنند. - الصحيح من السيره النبى الاعظم ، سيد جعفر المرتضى العاملى ، ج 2، ص 122.
مى توان گفت اين سخن مستند نيست . زيرا دليل هاى مطرح شده عمده همان است كه در مناقب آمده است و ان هم احتمالى بيش نيست . زيرا در انساب الاشراف بلاذر چنين نكته اى مطرح نيست . انساب الاشراف ، ج 1، ص 496، ش 860. و ساير كتاب ها هم البته دست رسى به آنها حاصل نشد. و بر فرض هم چنين مطلى را يك نويسنده اى گفته باشد، دليل مستند نمى تواند باشد. نكته تاريخى بايد مستند در كتاب هاى معتبر تاريخى مطرح باشد. با ذكر يك تاريخ نويس كه سال ها بعد از حوادث آنها را نگاشته است نمى توان اعتماد نمود. دليل هاى ديگر هم استبعادى بيش نيستند. مشابه اين نكته در مورد دختران رسول اللّه صلى الله عليه و آله مطرح است ، كه برخى انكار مى كنند كه رقيه وام كلئوم دختران حضرت ، از خديجه باشند. و بر اين باورند كه اين دختران از هاله خواهر خديجه بوده اند. ليكن دليل مستند در اين باره نيز ارائه نشده است . و اللّه سبحانه هو العالم .
141-سيره ابن هشام ، ج 2، ص 7 و ج 6، ص 57؛ اسد الغابه ، ج 7، ص 78، ش 67 و 68؛ طبقات الكبرى ، ج 1، ص 62؛ الاصابه ، ج 7 ص 600، ش 11086.
142-بحار، ج 16، ص 22.
143-سيره ابن هشام ، ج 2، ص 8.
144-بحار، ج 45، ص 19.

(10/6)


145-نهج البلاغه صبحى الصالح ، خ 192، ص 301؛ سيره ابن هشام ، ج 2، ص 77؛ تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 342.
146-سفينه البحار، لغت خدج .
147-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 354.
148-وسائل ، ج 14، ص 182.
149-الاصابه ، ج 7، ص 720، ش 11356؛ اسد الغابه ، ج 7، ص 157، ش 7027؛ سيره ابن هشام ، ج 6، ص 58.
150-اسدالغابه ، ج 7، ص 504، ش 7085؛ سيره ابن هشام ، ج 6، ص 57؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 278؛ الاصابه ، ج 8، ص 16، ش 11457.
151-اسد الغابه ، ج 7، ص 65، ش 6845؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 288؛ سيره ابن هشام ، ج 6، ص 59؛ الاصابه ، ج 7، ص 581، ش 11047.
152-اسد الغابه ، ج 7، ص 129، ش 9653؛ الاصابه ، ج 7، ص 672، ش 11230؛ تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 407؛ سيره ابن هشام ، ج 6؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 288؛ تنقيح المقال ، ج 3، ص ‍ 79.
153- تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 407؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 289؛ الاصابه ، ج 7، ص 651، ش 11185؛ اسد الغابه ، ج 7، ص 115، ش 6924.
154-سيره ابن هشام ، ج 6، ص 58؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 288؛ الاصابه ، ج 8، ص 221، ش 12060؛ اسد الغابه ، ج 7، ص 344، ش 7467؛ تنقيح المقال ، ج 3، ص 72 و
155-اسد الغابه ، ج 7، ص 125، ش 6947؛ الاصابه ، ج 7، ص 667، ش 11221؛ سيره ابن هشام ، ج 6، ص 58؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 289.
156- اسد الغابه ، ج 7، ص 56، ش 6822؛ الاصابه ، ج 7، ص 507، ش 11013؛ سيره ابن هشام ، ج 6، ص 59؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 289.
157-اسد الغابه ، ج 7، ص 56، ش 6822؛ اسد الغابه ، ج 7 ص 211، ش 7150؛ العصابه ، ج 8، ص 44، ش 11558.
158-سيره ابن هشام ، ج 6، ص 60؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 289.
159-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 407؛ سيره ابن هشام ، ج 6، ص 60؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 289؛ اسد الغابه ، ج 7، ص 273، ش 7297؛ العصابه ، ج 8، ص 126، ش 11779.

(10/7)


160- تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 409؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 289؛ طبقات كبرى ، ج 1، ص 63؛ اسد الغابه ، ج 7، ص 261، ش 7268؛ العصابه ، ج 8، ص 111، ش 11738.
161-وسائل ، ج 14، ص 182؛ تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 409.
162-احزاب ،50.
163-مجمنع البيات ، ج 8، ص 364: اسدالغابة ، ج 7، ص 211.
164-سيره النبى ، ج 1، ص 266، سيره ابن هشام ، ج 2، ص 87.
165-احزاب ، 40.
166-همان ، 37.
167-نور، 36.
168-احزاب ، 6.
169-مجمع البيان ، ج 7، ص 130.
170-نور، 12.
171-قرآن و بالندگى جامعه نكته جالبى كه آيات قرآن توجه مى دهند، اعتلاى فرهنگ و رشد بالندگى است ، كه جامعه با تبادل افكار و انديشه رشد و شكوفا مى شود جامعه اى كه در آن برخورد آراء نباشد تكامل و رشد نيز نخواهد يود. لذا اين قبيل پيش آمد موجى آگاهى و اعتلاى فرهنگى جامعه است . و واين خير است بدين لحاظ كه جامعه از خوش باورى نجات مى يابد. جامعه مذبذب غيراستوار، شايعه را مى پذيرد: لكل نباء مستقره ، انعام ، 67. هر خبرى قرارگاهى دارد. جامعه بالنده تحليل مى كند تا تحليل مسائل نيستند به آگاهان ارجاع مى دهند. تا بارجوع به فرزانگان شايعه را نپذيرند و اعتقاد آنها پويا و بالنده شود: و لو ردوه الى الرسول و الى اولوا الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه . نساء، 83 اگر خبرها را به رهبرى يا فرزانگان جامعه برسانند، آنان مى توانند خبر صحيح را از شايعه تشخيص داده و جامعه را اطلاع رسانى نمايند، دشمن نبايد با تهمت و شايعه ايجاد ياس نمايو اين در صورتى ممكن است كه جامعه رشيد و بالنده باشد و از تهمت متاسر نگردد، با تحقيق حق را از باطل آشكار كند.
172-احزاب ، 32.
173-همان ، 31.
174-همان ، 30.
175-نبا، 26.
176-احزاب ، 29.
177-احزاب ، 33.
178-فاطمه عليها السلام الگوى زندگى ، ص 212.
179-طبقات الكبرى ، ج 1، ص 63؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 291؛ اسد الغابه ، ج 7، ص 81؛ الاصابه ، ج 7، ص 600.

(10/8)


180-مجمع البيان ، ج 10، ص 549.
181-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 411؛ طبقات الكبرى ، ج 1، ص 66؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 291.
182-اصول كافى ، باب مولد النبى .
183-مروج الذهب ، ج 2، ص 291.
184-مروج الذهب ، ج 2، ص 291؛ طبقات الكبرى ، ج 8، ص 258، ش 4086؛ انساب الاشراف ، ج 1، ص 400.
185-اسد الغابه ، ج 7، ص 114، ش 6921؛ طبقات ، ج 8، ص 261، ش 4087.
186-الاصابه ، ج 8، ص 288، ش 12222؛ اسد الغابه ، ج 7، ص 384، ش 7573؛ سيره ابن هشام ، ج 6، ص 57؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 291؛ طبقات ، ج 8، ص 261، ش 4087؛ انساب الاشراف ، ج 1، ص 401.
187-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 36؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 288؛ بحار، ج 43، ص 170 و 215.
188-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 445؛ طبقات ، ج 8، ص 252، ش 4085.
189-روم ، 32.
190-بقره ، 148.
191-بقره ، 120.
192-نحل ، 36.
193-بقره ، 253.
194-مائده ، 3.
195-بقره ، 129.
196-صف ، 6.
197-بقره ، 146.
198-نهج البلاغه ، خ 190.
199-انعام ، 124.
200-آل عمران ، 19.
201-مائده ، 3.
202-بحار، ج 18، ص 184.
203-همان ، ص 190.
204-در جمله به البرهان علوم قرآنى ، ج 1، ص 263. و انفاق ، نوع هفتم از عناوين علوم قرآنى و التمهيد، ج 1، ص 101. و نيز پژوهشى در علوم قرآن ، ص 37، تاليف نگارنده مراجعه شود.
205-شعراء، 214.
206-حجر، 94.
207-بقره ، 204.
208- از جمله سميه اولين شهيد مسلمانان : ( طبقات ، ج 8، ص 381، ش 4195.)
209- حجر، 94.
210- فصلت ، 26.
211- نوح ، 7.
212- زمر، 23.
213- براى شرح اين نكته به كتاب زيباترين سخن كه از نگارنده منتشر شده است مراجعه نماييد، ص 21 و 170.
214- تاريخ ثعقوبى ، ج 1، ص 358، سيره ابن هشام ، ج 3، ص 7.
215- انفال ، 30.
216- تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 359.
217- نامه حضرت به هر قل : (مكاتب الرسول ، ج 1، ص 105.)
218- جمعه ، 2.
219- ابراهيم ، 1.
220- واقعه ، 89.
221- بقره ، 24.
222- اسراء، 15.

(10/9)


223- بقره ، 256.
224- انفال ، 42.
225- نساء، 156.
226- نحل ، 33.
227- مائده ، 67.
228- مائده ، 3.
229- احزاب ، 6.
230-توبه ، 71
231-شورى ، 38.
232-آل عمران ، 159.
233-نهج البلاغه صبحى الصالح ، خ 3، ص 48؛ ابن مثيم ، ج 1، ص 167.
234-نهج البلاغه صبحى الصالح ، خطبه 40، صفحه 82.
235-بقره ، 256.
236- نحل ، 36.
237-الصف ، 14.
238- بقره ، 61.
239- آل عمران ، 146.
240- دخان ، 18.
241- نازعات ، 24.
242-اعلى ، 14.
243- طه ، 64.
244- اعراف ، 127.
245-بقره ، 213.
246- نساء، 105.
247-حديد، 25.
248- مائده ، 38.
249- مائده ، 33
250-اصول كافى ، ج 1، ص 208، باب التفويض الى رسول الله صلى اللّه عليه و آله ، حديث 4.
251- اصول كافى ، ج 1، 155، باب نادر جامع فى فضل الامام و...
252-نساء، 59.
253- فتح ، 18.
254- الغدير، ج 1، ص 11.
255- بحار، ج 39، ص 2.
256- مائده ، 55.
257- مائده ، 24.
258-قلم ، 4.
259-محجه البيضاء، ج 5، ص 90.
260-نحل ، 60.
261-اعراف ، 180.
262-بقره ، 138.
263-تفسير در المنثور، ج 6، ص 250. ذيل آيه 4 قلم .
264-توبه ، 128.
265-آل عمران ، 159.
266-فتح ، 29.
267-عنكبوت ، 68.
268-جن ، 16.
269-احزاب ، 43.
270-فاطر، 10.
271-بحار، ج 16، ص 12.
272-محجه البيضاء، ج 3، ص 68.
273-مزمل ، از 1 تا 7.
274-اسرار، 79.
275-وسائل الشيعه ، ج 3، ص 196.
276-انسان ، 26.
277-محجة البيضاء، ج 1، ص 351.
278- مستدرك ، ج 4، ص 93. الميزان ، ج 6، 334.
279-بحار، ج 8، ص 170.
280-وسايل ، ج 7، ص 305.
281-همان ، 369.
282-محجه البيضاء، ج 8، ص 251.
283-بحار، ج 10، ص 40؛ مستدرك ، ج 11، ص 247.
284-بحار، ج 10، ص 45.
285-همان ، ج 68، ص 23.
286-همان ، ج 14، ص 384.
287-نحل ، 50.
288-طه ، 131.
289-بحار، ج 1، ص 258.
290-حديد، 23.
291-بحار، ج 16، ص 321.
292-همان ص 243.
293-همان ، ص 244.
294-همان ، ص 285.

(10/10)


295-نهج البلاغه صبحى الصالح ، خ 109، ص 162.
296-شورى ،23.
297-اصول كافى ، ج 1، باب ثواب العالم ، حديث 1.
298-قصص ، 78.
299-شعراء، 215.
300-بحار، ج 16، ص 261.
301- همان ، ص 262.
302-محجة البيضاء، ج 4، ص 215.
303-بحار، ج 16، ص 237.
304-همان ، ص 230.
305-همان ، ص 285.
306-همان ، ص 98.
307-صافات ، 181.
308-توبه ، 61.
309-آل عمران ، 159.
310-احزاب ، 53.
311-توبه ، 128.
312-نحل ، 37.
313-طه ، 1.
314-حج ، 52
315-انفال ، 7.
316-حج ، 40.
317-احقاف ، 36.
318-هود، 112.
319-نور الثقلين ، ج 2، ص 334.
320-معارج ، 5.
321-طبقات ، ج 1، ص 251، مروج الذهب ، ج 2، ص 280.
322-نساء، 84.
323-نور الثقلين ، ج 1، ص 523.
324-* منظور از اين است كه ديگران در حد او مكلف نيسنمد، نه اين كه مردم از جهاد در راه خدا معاف باشند.
325-محخة البيضاء، ج 4، 151.
326-طبقات ، ج 1، ص 251، مروج الذهب ، ج 2، ص 280.
327- همان
328-همان .
329-تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 366.
330-ملك ، 15.
331-مزمل ، 7.
332-بحار، ج 16، ص 150.
333-مستدرك الوسائل ، ج 13، ص 460.
334-بحار، ج 51، ص 258.
335-وسائل ، ج 12، ص 43؛ بحار، ج 96، ص 324.
336-وسائل ، ج 12، ص 24.
337-شرح ، 1.
338-مائده ، 40.
339-اعراف ، 199.
340-مائده ، 13.
341-بحار، ج 66، ص 295، و ج 72، ص 438.
342-سيره ابن هشام ، ج 5، ص 65.
343-همان ، ص 74.
344-اصول كافى ، باب العفو، ج 1، ص 88.
345-سيره ابن هشام ، ج 4، ص 20 .
346-سيره ابن هشام ، ج 5، ص 162.
347-المحجة البيسضاء، ج 5، ص 90.
348-حجر، 49.
349-فتح ، 29.
350-توبه ، 12.
351-تحريم ،9.
352-سيره ابن هشام ، ج 4، ص 201، تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 371.
353-توبه ، 81.
354-سيره ابن هشام ، ج 5، ص 196.
355-توبه ، 107.
356- سيره ابن هشام ، ج 5، ص 210.
357-مكاتب الرسول ، ج 1، ص 105.
358-روضه كافى ، ص 268.
359-بحار، ج 16، ص 296.
360-همان ، ص 227.

(10/11)


361-همان ، 151.
362-اصول كافى ، ج 2، ص 163، باب الاهتمام بامور المسلمين
363-طبقلات الكبرى ، ج 2، ص 326.
364-سيره ابن هشام ،ج 5، ص 168.
365-طبقات الكبرى ، ج 2، ص 368.
366-بحار، ج 22، ص 508.
367-سيره ابن هشام ، ج 5، ص 169.
368-همان ، ص 177.
369-همان ، ص 174.
370-شمس ، 8.
371-آل عمران ، 103.
372-حشر، 9
373-حجرات ، 10.
374-بحار، ج 27، ص 69.
375-همان .
376-همان ، 67.
377-سيره ابن هشام ، ج 3، ص 36.
378-فصلت ، 34.
379-يونس ، 32.
380-بقره ، 256.
381-غاشيه ، 21.
382-نحل ، 125.
383-شعراء، 3.
384-كافرون ، 6.
385-بحار، ج 5، ص 12 و 17.
386-نحل ، 36.
387-نازعات ، 26.
388-زخرف ، 54.
389-دخان ، 18.
390-اعراف ، 156.
391-نهج البلاغه صبحى الصالح ، نامه 31، ص 401.
392-نور، 2.
393-وسائل ، ج 14 ص 8
394-همان ، ص 3 و 10.
395-همان ، ص 3 و 10.
396-همان ، ص 3 و 10.
397-محجة البيضاء، ج 3، 65،
398-وسائل ، ج 14، ص 10،
399-بحار، ج 10، ص 224.
400-محجة البيضاء، ج 3، ص 98.
401-همان .
402-همان ، ص 366.
403-بحار، ج 16، ص 230.
404-وسائل ،ج 5، ص 121.
405-بحار، ج 43، ص 286.
406-محجة البيضاء، ج 3، ص 366.
407-مستدرك ، ج 43، ص 271.
408-محجة البياء، ج 3، ص 366.
409- بحار، ج 101، ص 69 و 94.
410-فروع كافى ، ج 6، ص 48.
411-بحار، ج 16، ص 240.
412-وسائل ، ج 15، ص 195.
413-وسائل ، ج 3، ص 209.
414-وسائل ، ج 12، ص 247.
415-همان .
416-سعد بن مالك 17 ساله با گروهى از جوانان در بيرون مكه در حال نماز بودند كه مشركان بر آنها وارد و درگير مى شوند. سعد سر يك از آنها را شكسته خون جارى مى شود، اولين خونى كه در دفاع اسلام ريخته مى شود همين خون است . اسد الغابه ، ج 2، ص 367.
417-بحار، ج 6، ص 405؛ اسد الغابه ، ج 5، ص 181، ش 4929.
418-سيره حلبى ، ج 3، ص 59؛ اسد الغابه ، ج 3، ص 556، ش 3532.
419-سيره حلبى ، ج 3، ص 59.

(10/12)


420-اسد الغابه ، ج 1، ص 80؛ طبقات الكبرى ، ج 2، ص 374.
421-اسد الغابه ، ج 2، ص 96، ش 1361.
422-در المنثور، ج 2، ص 153؛ سيره حلبى ، ج 1، ص 149. شرح اين نكته در پيش گفتار كتاب فاطمه عليها السلام الگوى زندگى آمده است ، ص 34.
423-كافى ، ج 3، ص باب التفويض الى رسول الله صلى اللّه عليه و آله ، حديث 4.
424-آل عمران ، 200.
425-حجرات ، 10.
426-بقره ، 83.
427-نهج البلاغه ، عهد نامه مالك اشتر.
428-اصول كافى ، ج 2، ص 496، باب التحبب الى الناس .
429-بحار، ج 16، ص 162.
430-همان ، ص 149.
431-بحار، ج 7، ص 208.
432-حجرات ، 11.
433-بحار، ج 70، ص 208.
434-همان ، ج 16، ص 236.
435-همان ، ص 230
436-همان ، ص 144.
437-زمره ، 23.
438-براى شرح اين نكته زيباترين سخن ، اثر نگارنده مراجعه فرماييد.ص 16.
439-بقره ، 83.
440-اسراء، 53.
441-انعام ، 108.
442-بحار، ج 16، ص 150.
443-همان ، ص 151.
444-همان ، ص 320.
445-همان ، ص 236.
446-همان ، ص 237.
447-همان ، ص 190.
448-همان ، ج 1، ص 85.
449-همان
450-همان ، ج 16، ص 298.
451-همان ، ص 237.
452-من لايحضر، ج 4، ص 270 تا273.
453-بحار، ج 16، ص 152.
454-همان .
455-همان ، ج 76، ص 38.
456-همان ، ج 16، ص 240.
457-همان ، ص 152.
458-همان ، ص 241.
459-همان .
460-عبس ، 24.
461-تفسير صافى ، ج 2، ص 789.
462-مستدرك ، ج 16، ص 228.
463-بحار، ج 16، ص 242.
464-بحار، ج 16، ص 246.
465-همان ، از ص 236 تا ص 246.
466-همان ، ص 246 و 247.
467-نبا،.
468-بحار، ج 73، ص 189.
469-زمر، 42.
470-بحار، ج 73، ص 183.
471- آل عمران ، 18.
472-بحار، ج 73، ص 186.
473-همان ، ص 202.
474-بحار، ج 73، ص 203.
475-همان .
476-همان ماخذه ، ص 192 و 196.
477-همان ، ج 16، ص 236.
478-وسائل ، ج 2، ص 750.
479-همان ، ج 16، ص 248.
480-همان ، ج 73، ص 84.
481-همان ، ج 81، ص 329.
482-همان ، ج 16، ص 153.

(10/13)


483-همان ، ص 153.
484-همان ، ج 16، ص 228.
485-همان ، ص 289.
486-همان ، ص 249.

(10/14)


يكصد و بيست درس زندگى از سيره حضرت محمد (ص )
مؤ لف : حميد رضا كفاش
مقدمه
1 - آداب جنگ
2 - آداب ديدار
3 - آداب غذا خوردن
4 - آداب نشستن
5 - آزار همسايه
6 - آموختن علم و دانش
7 - احترام به ديگران
8 - احترام به كودكان
9 - احترام پدر و مادر
10 - احترام مؤ من
11 - ارزش كار
12 - اشتغال
13 - اصولگرايى
14 - الگوى جامع
15 - امتياز
16 - انصاف
17 - اوايل زندگى
18 - اهميت كودك
19 - بخل
20 - بدهكارى
21 - برخورد يكسان با فرزندان
22 - بردبارى در مقابل دشنام
23 - بلند شدن به احترام مؤ من
24 - بوسيدن دست كارگر
25 - بى اعتنايى به دنيا
26 - پاداش زنان
27 - پاداش نماز مؤ من
28 -پيوند با مادر مشرك
29 - تاءثير نماز
30 - تحفه
31 - تعليم و تعلم
32 - تنبيه بدنى
33 - توجه به ديگران
34 - ثواب كار
35 - جواب سلام
36 - جوانان
37 - حب على عليه السلام
38 - حسن معاشرت
39 - حضرت خديجه عليهماالسلام
40 - حفظ ارتباط
41 - حق پياده
42 - حق فرزند
43 - حلال و حرام
44 - حلم
45 - حمد شكر
46 - خشم
47 - خوابيدن
48 - خود برتربينى
49 - خوردن غذا
50 - دارالنصرة
51 - در كنار مادر
52 - دستبوسى
53 - دعا براى ميزبان
54 - دفاع از آبروى مؤ من
55 - دنياطلبى
56 - دورى از مجادله
57 - دوستى اهلبيت
58 - ديدار مؤ من
59 - ديوانه واقعى
60 - ذكر و دعا
61 - راه رفتن
62 - راءفت با حيوانات
63 - رعايت حال مردم
64 - رعايت حقوق ديگران
65 - رفتار با مردم
66 - رفع مشكلات
67 - روزه
68 - ريا
69 - ريزش گناهان
70 - ساده زيستى
71 - سر آغاز دانش
72 - سلام
73 - سلام به كودكان
74 - سه حكمت
75 - شيوه معاشرت
76 - صله رحم
77 - عاطفه
78 - عالم بى عمل
79 - عطر
80 - عطوفت با همسر
81 - عفو
82 - عفو و گذشت
83 - غذاى حرام
84 - غذا دادن به كودكان
85 - غش در معامله
86 - غيبت
87 - فرزند شهيد
88 - فضيلت سجده
89 - فضيلت و شايستگى
90 - قبول زحمت
91 - قدرشناسى

(11/1)


92 - قرائت قرآن
93 - كار و تلاش
94 - كاشتن درخت
95 - كرامت
96 - كسب معاش
97 - گريه پيامبر صلى الله عليه و آله
98 - ماجراى حدود الهى
99 - مادر
100 - ماه رمضان
101 - ماه شعبان
102 - ماه مبارك رمضان
103 - مخنث
104 - مدارا
105 - مسجد
106 - مسلمان شدن يهودى
107 - مشورت
108 - مقام دانشجو
109 - مهربانى با كودكان
110 - مهمان سرزده
111 - نصف اجر شهيد
112 - نماز
113 - نماز جماعت
114 - نماز شب
115 - نيش زبان
116 - وصف مريد از مراد
117 - وعده مؤ من
118 - وفاى به عهد
119 - وقت نماز
120 - همراهى با مؤ منين

(11/2)


next page
fehrest page
مقدمه
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة ... (1)
زندگينامه رسول مكرم اسلام حضرت محمدبن عبدالله صلى الله عليه و آله كتاب قطور و بزرگى است كه عصاره همه خوبيهاى عالم در آن جمع شده است .
زندگى اين اسوه بزرگ خلقت ، عظمت و اعجازى است كه در تاريخ بشريت نظير ندارد.
جاى جاى اين زندگى نور، سرمايه عظيمى براى پرورش انسانهاى نمونه و ارائه آنها به عنوان الگو و سرمشق به ديگران است . از آنجا كه آموختن راه و رسم زندگى رسول اكرم صلى الله عليه و آله اولين وسيله مطمئن براى شناخت مقاصد و مفاهيم عاليه اسلام به شمار مى رود. از درياى بيكران فضايل آن حضرت 120 درس زندگى (به ياد 120 ماه ايثار براى گسترش ‍ اسلام در مدينه ) از منابع معتبر انتخاب و به ترتيب حروف الفبا مرتب شده ، كه به محضر عاشقان حضرتش تقديم مى شود.
با آرزوى توفيق - مؤ لف
1 - آداب جنگ
هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله تصميم مى گرفت لشگرى را به جنگى بفرستد، آنها را مى طلبيد و در مقابل خود نشانده و مى فرمود: به نام خدا و در راه خدا و بر روش پيامبر او حركت كنيد. به دشمنان خويش خيانت نكنيد، آنها را مثله ننمائيد و با آنها مكر نورزيد. پيرمرد ضعيف و زن و كودك را نكشيد. درختان را قطع ننمائيد، مگر اينكه ناچار شويد. هر كس از مسلمين از كوچك و بزرگ توجهى به يكى از مشركين داشته باشد و او را پناه بدهد، او در امان است تا كلام خدا را بشنود، اگر از شما متابعت كرد از برادران دينى شما محسوب مى شود، و اگر امتناع كرد، او را به منزلگاه خود برسانيد و از خدا استعانت جوئيد. (2)
2 - آداب ديدار
مردى به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و درخواست ديدار نمود، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواست از خانه خارج شود و به ديدار آن مرد برود، جلو آينه يا ظرف بزرگى از آب داخل اتاق ايستاد و سر و صورت خود را مرتب كرد.

(12/1)


عايشه از ديدن اين كار تعجب كرد. پس از بازگشت آن حضرت پرسيد: يا رسول الله ، چرا هنگام رفتن در برابر ظرف آب ايستادى و موها و سر و صورت خود را مرتب كردى ؟
فرمود: اى عايشه ، خداوند دوست دارد، هنگامى كه مسلمانى براى ديدار برادرش مى رود، خود را براى ديدار او بيارايد!!(3)
3 - آداب غذا خوردن
حضرت در كنار سفره همانند بنده متواضع مى نشست ، و سنگينى خود را بر روى ران چپ مى افكند. هرگاه در حال صرف غذا بود، تكيه نمى داد. با نام و ياد خدا شروع مى كرد، بين دو لقمه خدا را ياد مى كرد و سپاس ‍ مى گفت . وقتى غذا تناول مى فرمود، نام خدا را مى برد و حمد و سپاس خدا را بين دو لقمه به جا مى آورد. اين نكات حاكى از توجه به ولى نعمت و يا و نام خداى سبحان مى باشد. او هيچ گاه زياده روى در تناول غذا نداشت . وقتى بر طعامى دست مى نهاد، مى فرمود: به نام خدا، خدايا؛ بر ما مبارك قرار ده . او هيچ غذايى را بد نمى شمرد، اگر ميل داشت ، تناول مى كرد و اگر به طعامى تمايل نداشت ، آن را ترك مى كرد. حضرت تنها غذا نمى خورد، دوست داشت دسته جمعى باشد: بهترين طعام براى او طعام دسته جمعى بود. در هنگام غذا از همه زودتر شروع مى كرد و آخر از همه دست مى كشيد، تا ديگران در غذا خوردن شرم نكنند و گرسنه برنخيزند. از جلو خودش غذا مى خورد، غذاى داغ نمى خورد، و غذاى او بسيار ساده ، مانند نان جو بود، هرگز نان گندم نخورد، و به غذاى ساده پرانرژى مانند رطب علاقه داشت . (4)
4 - آداب نشستن
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جاى خاصى براى نشستن در نظر نمى گرفت (5)، و سعى مى كرد در پايين مجلس بنشيند. دوست نداشت در هنگام نشست و برخاست ، كسى به احترام او برخيزد. و در اين رابطه فرمودند: كسى كه دوست دارد ديگران به احترام وى از جا برخيزد، جايگاهش آتش است .
5 - آزار همسايه

(12/2)


مردى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت از آزار همسايه اش شكايت كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: صبر كن . دوباره آمد و شكايت كرد. فرمود: صبر كن . سپس بار سوم باز آمد و شكايت كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به مرد شاكى فرمودند: روز جمعه كه مردم به نماز جمعه روند، اثاث منزل خود را بر سر راه بنه تا هر كس به نماز جمعه مى رود آن را ببيند و چون از تو سؤ ال كردند، موضوع را به آنها گزارش كن . آن مرد: چنين كرد و همسايه آزاردهنده اش آمد و گفت : اثاث خانه ات را برگردان ، براى تو با خدا عهد كنم كه به آزارت برنگردم . (6)
6 - آموختن علم و دانش
مردى از انصار به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله ! اگر جنازه اى حاضر باشد و مجلس ‍ عالمى ، كداميك را دوست تر دارى كه من حضور يابم ؟ رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر براى تشييع و دفن ، كسانى باشند كه عهده دار انجام آن شوند، حضور يافتن در مجلس دانشمند، از حاضر شدن در تشييع هزار جنازه و عيادت هزار بيمار و از نماز شب و روزه هزار روز و از هزار صدقه به مستمندان دادن و از هزار حج مستحب و از هزار جنگ مستحب در راه خدا با مال و جان برتر است ، كجا اينها با فضيلت حضور در محضر عالم برابرى مى كند؟! آيا ندانسته اى كه اطاعت و عبادت خدا وابسته به علم و دانش ‍ است و خير دنيا و آخرت با علم مى باشد و بدى دنيا و آخرت با نادانى است ؟! (7)
7 - احترام به ديگران
حضرت على عليه السلام فرمود:

(12/3)


رسول اكرم صلى الله عليه و آله هرگز با احدى دست نداد كه دست خود را از دست او جدا كند، تا اينكه طرف دست خود را جدا مى ساخت و احدى كارى به او نمى سپرد كه آن را رها كند، تا زمانى كه طرف از حاجت خود صرفنظر مى كرد. و با احدى به گفتگو نپرداخت كه سكوت كند، تا وقتى كه طرف ساكت مى شد، و بالاخره هرگز ديده نشد كه آن حضرت پا مبارك را در برابر همنشينى دراز نمايد.
8 - احترام به كودكان
روزى پيامبر نشسته بود، امام حسن و امام حسين عليه السلام وارد شدند. حضرت به احترام آنان از جاى برخاست و به انتظار ايستاد. چون كودكان در راه رفتن ضعيف بودند، لحظاتى چند طول كشيد. بدين جهت پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى آنان رفت و استقبال كرد. آغوش خود را گشود و هر دو را بر دوش خويش سوار كرد و به راه افتاد و مى فرمود: فرزندان عزيز، مركب شما چه خوب مركبى است و شما چه سواران خوبى هستيد. (8)
9 - احترام پدر و مادر
مردى به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و پرسيد، اى رسول خدا! من سوگند خورده ام كه آستانه در بهشت و پيشانى حورالعين را ببوسم . اكنون چه كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پاى مادر و پيشانى پدر را ببوس . (يعنى اگر چنين كنى ، به آرزوى خود در مورد بوسيدن پيشانى حورالعين و آستانه در بهشت مى رسى .)
او پرسيد: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: قبر آنها را ببوس . (9)
10 - احترام مؤ من
رسول خدا صلى الله عليه و آله به خانه خدا نگاهى كردند و فرمودند: خوشا به حال تو خانه اى كه چقدر بزرگت داشته و احترامت را برافراشته است ! به خدا قسم كه مؤ من نزد خداوند از تو محترم تر است ، زيرا خداوند بزرگ بر تو يك چيز را حرام كرده و آن قتل و كشتار پيرامون تست ، ولى از براى مؤ من سه چيز را حرام و ناروا فرموده است ؛ خون ، مالش و گمان بد به او بردن . (10)
11 - ارزش كار

(12/4)


ابن عباس (ره ) گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله چون به مردى مى نگريست و از ديدن او خوشوقت مى شد، مى پرسيدند: كارش چيست ؟ اگر مى گفتند: بيكار است ، مى فرمودند: از نظر من افتاد. عرض مى شد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله ! چرا بى ارزش گرديد؟ مى فرمودند: چون مؤ من بيكار بماند، ناچار با دين خود بايد معيشت كند. (11)
12 - اشتغال
حضرت محمد صلى الله عليه و آله همين كه به مردى نگاه مى كرد و از وى خوشش مى آمد، مى فرمود: آيا شغلى دارى ؟ اگر مى گفتند، بيكار است ، مى فرمود: از چشم من ساقط شد، عرض مى كردند: يا رسول الله براى چه از چشم شما افتاد؟ مى فرمود: زيرا مؤ من بيكار بود، دين خود را اسباب معيشت قرار مى دهد! (12)
13 - اصولگرايى
عبدالله بن ابى ، سردسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونيت يافته بود، در باطن امر از اينكه با هجرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به مدينه ، بساط رياست او برچيده شده بود، عداوت آن حضرت را در دل مى پرورانيد و ضمن همكارى با يهوديان مخالف اسلام ، از كارشكنى و كينه توزى و شايعه سازى بر ضد او فروگذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمى داد يارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مى كرد و در حال بيمارى به عيادتش مى رفت !
در مراجعت از غزوه تبوك ، جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه ، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه سقوط كند و با اين كه همگى صورت خود را پوشانيده بودند، آنها را شناخت و با همه اصرار يارانش ، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد. (13)
14 - الگوى جامع

(12/5)


پيامبر صلى الله عليه و آله لباسش را خودش مى دوخت ، و كفشش را خودش وصله مى كرد، و گوسفندش را خود مى دوشيد. و با بردگان غذا مى خورد. روى زمين مى نشست و سوار بر الاغ مى شد، و كسى را همرديف خود قرار مى داد، و شرم آن نداشت كه خودش به بازار برود و نيازهاى خانه را خريدارى كرده و حمل كند. با همه افراد دست مى داد، و تا طرف ، دستش را رها نمى كرد، او رها نمى كرد، به همگان سلام مى كرد و اگر به چيزى دعوت مى شد، هر چند به خرماى خشك ، دعوت را رد نمى نمود. كم خرج و بزرگ طبع و خوش برخورد بود. چهره اش گشوده و خندان بود، اندوهش آميخته مهربان با خشم نبود، و در تواضعش ذلت نبود، اشراف در بخشش داشت ، قلبى مهربان داشت ، و همه مسلمانان مهربان بود. هرگز سر سفره اى سير بر نخاست و هرگز دست طمع به چيزى دراز نكرد. (14)
15 - امتياز
روايت شده ، رسول مكرم اسلام صلى الله عليه و آله در سفرى بود. براى طعام ، امر فرمود گوسفندى را ذبح نمايند. شخصى عرض كرد: يا رسول الله ! ذبح گوسفند به عهده من ، و ديگرى گفت كه پوست كندن آن با من ، و شخص ديگر گفت كه پختن آن با من . آن حضرت فرمود: جمع كردن هيزم هم با من باشد. گفتند: يا رسول الله ، ما هستيم و هيزم جمع مى كنيم . نياز به زحمت شما نيست . فرمود: اين را مى دانم ، ليكن خوش ندارم كه خود را بر شما امتيازى دهم . پس به درستى كه حق تعالى كراهت دارد از بنده اش كه ببيند او خود را بر دوستانش امتياز داده است .(15)
16 - انصاف

(12/6)


هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هفت ساله بود، روزى از دايه اش (حليمه سعديه ) پرسيد، برادرانم كجا هستند؟ (چون در خانه حليمه بود، فرزندان او را برادر خطاب مى كرد). حليمه جواب داد: فرزندان عزيز، آنان گوسفندانى را كه خداوند به بركت وجود تو به ما مرحمت كرده است ، به چرا برده اند. طفل گفت : مادر: درباره من به انصاف رفتار ننمودى . مادر پرسيد: چرا؟ گفت : آيا سزاوار است كه من در سايه خيمه بمانم و شير بنوشم ، ولى برادرانم در بيابان ، زير آفتاب سوزان باشند؟ (16)
17 - اوايل زندگى
از همان اوائل زندگانى كه در سرزمينى به نام اجياد در اطراف مكه به شبانى مى پرداخت ، با عزلت و تنهائى ماءنوس بود و در آن سكوت صحرا، ساعتها به فكر فرو مى رفت و در امر وجود و حيات غور مى نمود. او در دنيايى ، غير دنياى قوم خود مى زيست ، و هيچ گاه در مجالس لهو و تفريح آنها حضور نمى يافت ، و در جشنها و مراسمى كه به نام بتها برپا مى داشتند، شركت نمى كرد، و با گوشت قربانى كه تقديم بتها مى شد، دست و دهان آلوده نمى ساخت . (17) او سير و تفكر خود را در جزء كلمه توحيد و نفى ماسوا خيلى زود به پايان رسانده بود. از بتها تنفر داشت و مى گفت : هيچ چيز را به قدر اين بتها دشمن نمى دارم . (18)
18 - اهميت كودك
امام صادق عليه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله با مسلمانان خواندن نماز ظهر را با جماعت شروع كردند، ولى بر خلاف معمول ، ديدند آن حضرت دو ركعت آخر نماز ظهر را با شتاب به پايان رسانيد. بعد از نماز، مردم از آن حضرت پرسيدند: چه شده ؟ مگر حادثه اى رخ داده كه شما نماز را با عجله تمام كرديد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اما سمعتم صراخ الصبى . يعنى : آيا شما فرياد گريه كودك را نشنيديد؟ (19)
19 - بخل

(12/7)


پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به طواف كعبه مشغول بود، مردى را ديد كه پرده مكه را گرفته و مى گويد: خدايا به حرمت اين خانه مرا بيامرز.
حضرت پرسيد: گناهت چيست ؟
او گفت : من مردى ثروتمند هستم . هر وقت فقيرى به سوى من مى آيد و چيزى از من مى خواهد، گويا شعله آتشى به من رو مى آورد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: از من دور شو! و مرا به آتش خود نسوزان .
سپس فرمود: اگر تو بين ركن و مقام (كنار كعبه ) دو هزار ركعت نماز بگزارى و آن قدر گريه كنى كه از اشكهايت نهارها جارى گردد، ولى با خصلت بخل بميرى ، اهل دوزخ خواهى بود. (20)
20 - بدهكارى
جنازه مردى را آوردند تا رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آن نماز گزارد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانيد، اما من نمى خوانم .
اصحاب گفتند: يا رسول الله ! چرا بر او نماز نمى گزارى ؟
حضرت فرمود: زيرا بدهكار مردم است .
ابو قتاده گفت : من ضامن مى شوم كه قرض او را ادا كنم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به طور كامل ادا خواهى كرد؟
ابو قتاده : بله ، بطور كامل خواهم كرد. آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله بر او نماز گزارد.
ابو قتاده گويد: بدهكارى آن مرد هفده يا هجده درهم بود.(21)
21 - برخورد يكسان با فرزندان
روزى پيامبر صلى الله عليه و آله مردى را ديدند كه روى يكى از فرزندانش ‍ را بوسه زد به ديگرى توجهى نكرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله با ناراحتى فرمود:
چرا ميان دو فرزندت فرق گذاشتى و برابر رفتار نكردى ؟ (22)
22 - بردبارى در مقابل دشنام

(12/8)


پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر گروهى از مردم فرمودند كه پيرامون مردى كه سخت ترين و سنگين ترين سنگ را بلند مى كرد حلقه زده بودند حضرت فرمودند: چه خبر است ؟ عرض كردند: اين مرد سنگى را كه وزنه بزرگ براى سنجش زورمندان است ، بر مى دارد. فرمودند: آيا ميل داريد به كسى كه زورمندتر از او باشد، به شما خبر دهم ؟ و آن مردى است كه ديگرى دشنامش گويد و او بردبارى به خرج دهد و بر نفس و خشم خود و شيطان خويش حريف پيروز گردد.(23)
23 - بلند شدن به احترام مؤ من
رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نشسته بودند كه مردى وارد شد و آن حضرت به احترام او از جاى خويش برخاست . مرد گفت : اى رسول خدا! جاى گسترده و وسيع است . آن حضرت فرمود: اين از حقوق مسلمان بر مسلمان ديگر است كه چون وى را براى نشستن نزديك خويش ديد، براى او جابجا شود. (24)
24 - بوسيدن دست كارگر
وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله از غزوه تبوك برگشتند. سعد انصارى به استقبال آن حضرت رفت و نبى اكرم صلى الله عليه و آله با او مصافحه كرد و چون دست در دست سعد گذاشت ، فرمود، اين زبرى چيست كه در دستهاى توست ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! با بيل و كلنگ كار مى كنم و براى خانواده ام روزى فراهم مى نمايم . رسول خدا صلى الله عليه و آله دست سعد را ببوسيد و فرمود: اين ، دستى است كه حرارت آتش دوزخ به آن نرسد. (25)
25 - بى اعتنايى به دنيا
سهل بن سعد ساعدى گفت : مردى به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گفت : اى رسول خدا! مرا به عملى راهنمايى فرماى كه وقتى آن عمل را انجام دهم ، محبوب خدا و خلق گردم . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: به دنيا بى رغبت باش تا خداوند تو را دوست بدارد و به آنچه از دنيا در اختيار مردم است ، چشم پوش و بى اعتنا باش ، تا مردم تو را دوست داشته باشند. (26)
26 - پاداش زنان

(12/9)


پيامبر صلى الله عليه و آله در باب جهاد و پاداش مجاهدان سخن مى گفت . در اين بين ، زنى بپاخاست و پرسيد: آيا براى زنان هم از اين فضيلت ها بهره اى هست ؟
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: آرى ، از هنگامى كه زنان باردار مى شوند، تا لحظه اى كه كودكان خود را از شير باز مى گيرند، همانند مجاهدان در راه خدا پاداش مى برند. و اگر در اين فاصله ، اجل آنان فرا رسد و مرگ ايشان را دريابد، اجر و منزلت شهيد را دريافت خواهند كرد.(27)
27 - پاداش نماز مؤ من
پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه تبسمى داشتند، به آسمان نگاه مى كردند. شخصى علت را سؤ ال كرد. حضرت فرمودند: به آسمان نگاه كردم ، ديدم دو فرشته به زمين آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزى بنده با ايمانى را كه هر روز در محل نماز خود، به عبادت و نماز مشغول مى شدند، بنويسند. اما او را در محل نماز خود نيافتند، بلكه در بستر بيمارى يافتند . آنها به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند عرضه داشتند: ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده باايمان ، به محل نماز او رفتيم ، ولى او را در محل نمازش نيافتيم ، بلكه او در بستر بيمارى آرميده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود: تا او در بستر بيمارى است ، همان پاداش را كه هر روز براى او هنگامى كه در محل نماز و عبادتش بود، مى نوشتيد، بنويسيد، و بر من است كه پاداش اعمال نيك او را تا آن هنگام كه در بستر بيمارى است ، برايش بنويسم . (28)
28 -پيوند با مادر مشرك
اسماء، دختر ابى بكر گويد: بر من وارد شد. من به عرض رسول خدا صلى الله عليه و آله رساندم ، مادرم كه زنى مشرك است ، بر من وارد مى شود، آيا با او پيوند برقرار كنم ؟ فرمودند؟: آرى . (29)
29 - تاءثير نماز

(12/10)


حضرت على عليه السلام فرمودند: با رسول خدا صلى الله عليه و آله به انتظار وقت نماز در مسجد نشسته بوديم ، در اين بين ، مردى برخاست و گفت : اى رسول خدا! من گناهى كرده ام ، براى آمرزش آن چه بايد بكنم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله روى از او برگرداند. هنگامى كه نماز تمام شد، همان مرد برخاست و سخن خود را تكرار كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود: آيا هم اينك با ما نماز نگزاردى ، و براى آن به خوبى وضو نگرفتى ؟ عرض كرد: بلى ، چنين كردم . فرمود: همين نماز، كفاره و سبب آمرزش گناه تو خواهد بود.(30)
30 - تحفه
ابن عباس روزى در محضر مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله شرفياب بود و عده اى از مهاجرين و انصار حاضر در مجلس بودند. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس با بازار برود و براى خانواده اش ‍ تحفه اى بخرد، مانند كسى است كه براى محتاجها صدقه حمل نموده است . و نيز فرمودند: بايد وقت قسمت ميوه يا غذا و يا هر تحفه ديگر، اول به دخترها بدهد، بعد به پسرها.
به درستى كه هر كس دختر خود را شاد كند، مثل اين است كه غلامى از اولاد اسماعيل را آزاد كرده است و هر كس پسرش را ساكت كند. نگذارد چشمش در دست ديگران باشد و به اين سبب او را شاد كند، مانند اين است كه از ترس خدا گريه كرده است ، و هر كس از ترس خدا گريه كند، خداوند او را داخل بهشت مى نمايد. (31)
31 - تعليم و تعلم
در مدينه روزى پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام صلى الله عليه و آله وارد مسجد گرديد، چشمش به دو اجتماع افتاد كه در دو دسته تشكيل شده بودند و هر دسته اى حلقه اى تشكيل داده و سرگرم بودند؛ يك دسته به عبادت و ذكر خدا، و دسته اى به تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از ديدن هر دو دسته مسرور و خرسند گرديد و به همراهانش فرمود:

(12/11)


اين هر دو دسته كار نيك نموده و بر خير و سعادتند. لكن من براى دانا كردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام . پس خودش به طرف همان دسته كه به تعليم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان (32) نشست .
32 - تنبيه بدنى
ابومسعود انصارى گويد: من غلامى داشتم كه را كتك مى زدم . از پشت سر خود صدايى شنيدم مى فرمود: ابومسعود، خداوند تو را بر او توانايى داده است (او را بنده تو ساخته )، برگشتم ، نگاه كردم . ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله است .
به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردم : من او را در راه خدا آزاد كردم !!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر اين كار را انجام نمى دادى ، زبانه آتش ‍ تو را فرا مى گرفت .(33)
33 - توجه به ديگران
پيامبر اكرم وقتى به كسى رو مى كرد، نيم رخ برنمى گشت ، و با تمام بدن به طرف او روبه رو مى شد. به كسى جفا نمى كرد و عذر طرف را زود مى پذيرفت . (34)
34 - ثواب كار
در يكى از سفرها بعضى از اصحاب ، روزه دار بودند، از شدت گرما هر يك به گوشه اى افتاده و از حال رفتند. سايرين به نصب چادرها، سيراب نمودن چارپايان و خدمات ديگر مى كوشيدند. حضرت فرمود: همه اجر و ثواب متعلق به كسانى است اين كارها را انجام مى دهند. (35)
35 - جواب سلام
مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله (السلام عليك ) گفت ، حضرت در جواب فرمودند: (و عليك السلام و رحمة الله ). ديگرى آمد و گفت : (السلام عليك و رحمة الله و بركاته ). سومى آمد و عرض كرد: (السلام عليك و رحمة الله و بركاته ). حضرت فرمودند: (عليك ). آن مرد عرض كرد: جواب مرا كم فرمودى ، مگر دستور خداى تعالى نيست ، و اگر به شما درود گفتند به بهترين وجه پاسخ دهيد؟ حضرت فرمودند: تو براى من جاى پاسخ بهتر گفتن باقى نگذاشتى ، ناگزير من همانند سلام تو جواب گفتم . (36)
36 - جوانان

(12/12)


رسول الله صلى الله عليه و آله مسئوليت هاى بزرگ فرهنگى ، اجتماعى و نظامى را به جوانان واگذار مى كرد. پيش از هجرت به مدينه ، مصعب بن عمير كه نوجوانى بيش نبود، از سوى رسول الله صلى الله عليه و آله براى انجام رسالت فرهنگى و تبليغى به مدينه اعزام مى شود: و قال رسول الله صلى الله عليه و آله لمصعب و كان فتا حدثا و امره رسول الله صلى الله عليه و آله بالخروج .(37) همين جوان در جنگ هاى بدر و احد فرمانده و پرچمدار سپاه حق است ، كه با حماسه آفرينى در جنگ احد به شهادت مى رسد.
37 - حب على عليه السلام
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در شب معراج هنگامى كه مرا به آسمان مى بردند، به هر جا مى رسيدم ، دسته هايى از فرشتگان با اظهار شادى و شادمانى به ديدارم مى آمدند، تا اينكه به جايى رسيدم كه جبرئيل به همراه جمعى از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئيل سخنى شنيدنى گفت : اگر امت تو بر دوستى و مهر على عليه السلام اجتماع مى كردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمى آفريد.(38)
38 - حسن معاشرت
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله لباس و كفش خود را مى دوخت ، گوسفندان خود را مى دوشيد، با بردگان هم غذا مى شد، بر زمين مى نشست ، بدون اينكه خجالت بكشد، مايحتاج خانه اش را از بازار تهيه مى كرد و هنگام مصافحه دست خود را نمى كشيد تا طرف دست خود را بكشد. به هر كسى مى رسيد سلام مى كرد، چه توانگر و چه درويش ، چه كوچك و چه بزرگ ، و اگر به مهمانى و خوردن چيزى دعوت مى شد، آن را كوچك نمى شمرد، هر چند خرمايى پوسيده باشد.

(12/13)


... و مخارج زندگى آن حضرت سبك ، داراى طبع بزرگ و خوش معاشرت و خوشرو بود. بدون اينكه بخندد، هميشه تبسمى بر لب داشت ، و بدون اينكه چهره اش در هم كشيده باشد، اندوهگين به نظر مى رسيد. بدون اينكه از خود ذلتى نشان دهد، همواره متواضع بود. بدون اينكه اسراف بورزد، سخى بود، دل نازك و با همه مسلمانان مهربان بود... (39)
39 - حضرت خديجه عليهماالسلام
حضرت خديجه عليهماالسلام پانزده سال از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بزرگتر بود. پس از وفاتش هر وقت نام او برده مى شد، پيامبر صلى الله عليه و آله با عظمت از وى ياد مى فرمودند و گاهى اشكشان جارى مى شد، كه عايشه ناراحت مى شد. (40) به درستى كه من خديجه را بر زنان امتم برترى مى دهم . همانگونه كه مريم عليهماالسلام بر زنان عالم برترى داده شد. قسم به خدا كه بهتر از خديجه پس از او براى من جايگزين نكرد.
40 - حفظ ارتباط
شخصى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله ! بستگانم با من قطع رابطه كرده و مرا مورد حمله و شماتت قرار داده اند، آيا من هم با آنها قطع رابطه كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: با اين وضع ، خداوند نظر رحمتش را از همه شما بر مى دارد.
آن مرد گفت : پس چه كنم ؟
حضرت فرمود: ايجاد رابطه كن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده است ، و ببخش به كسى كه تو را محروم ساخته است ، و عفو كن كسى را كه به تو ظلم كرده است ؛ در اين صورت ، از سوى خداوند پشتيبانى در برابر آنها خواهى داشت . (41)
41 - حق پياده
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هنگامى كه سواره بودند، نمى گذاشتند كسى پياده با آن حضرت حركت كند، يا او را با خود سوار مى كردند و چنانچه طرف قبول نمى كرد، مى فرمودند: جلوتر و در فلان جا منتظر باش .(42)
42 - حق فرزند
حق فرزند من چيست ؟

(12/14)


پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اسم نيكو برايش انتخاب كنى ، و به خوبى او را ادب كنى ، و به كار مناسب و پسنديده اى بگمارى . (43)
43 - حلال و حرام
عربى شرفياب محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله گرديد و عرض كرد: يا رسول الله ، از خداوند بخواه دعاى مرا مستجاب گرداند.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: اگر مى خواهى دعاى تو مستجاب شود، كسبت را از حلال بگير و مالت را پاك كن و از حرام به شكمت داخل نكن .(44)
44 - حلم
انس بن مالك مى گويد: ده سالم تمام خدمتگذار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بودم . هرگز نفرمود: چرا چنين و چنان كردى ؟ يا چرا چنين و چنان نكردى ؟ (45)
نيز از انس نقل شده كه : ساليانى به رسول اكرم صلى الله عليه و آله خدمت كردم ، هرگز مرا ناسزا نفرمود. هرگز مرا كتك نزد. هرگز مرا از خود نراند. هرگز به من پرخاش نكرد. هرگز در برابر سستى و سهل انگارى من نسبت به كارى ، با من تندى و درشتى ننمودى . هرگاه كسى از خاندانش با من خشونت به خرج مى داد، حضرت مى فرمود: بازش گزار! هر چه باشد، پيش ‍ خواهد آمد.
45 - حمد شكر
در مواقعى كه خبر خوشى براى آن حضرت مى آوردند و شاد بود، مى گفت : الحمد لله على كل نعمة . وقتى گرفتار مصيبت و اندوه مى شد، مى گفت : الحمد لله على كل حال . خلاصه شكر و حمد از زبان حضرتش ‍ نمى افتاد. (46)
46 - خشم
مردى به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: يا رسول الله ! چيزى به من بياموز تا خدا سودم بخشد و سخن را كوتاه بگير، شايد من آن را حفظ كنم ، فرمودند: خشم مگير، عرض كرد: يا رسول الله ! چيزى به من بياموز تا مرا سود دهد، و هر چقدر اين تقاضا را تكرار مى كرد، حضرت نبى اكرم صلى الله عليه و آله به او مى فرمودند: خشم مگير. (47)
47 - خوابيدن

(12/15)


حضرت محمد صلى الله عليه و آله بعد از بيدار شدن از خواب به سجده مى رفتند، و اين دعا را مى خواندند: الحمدلله بعثى مرقدى هذا و لوشاء لجعله الى يوم القيمة : سپاس خدايى را كه مرا از خوابگاهم برانگيخت ، اگر مى خواست تا قيامت مرقد من قرار مى داد. و نيز هنگام خوابيدن و بعد از بيدار شدن مسواك مى زدند.(48)
48 - خود برتربينى
نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله از شخصى تعريف شد. روزى او به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله ، اين همان كسى است كه از او به خوبى تعريف كرديم .
حضرت فرمود: من در چهره او نوعى سياهى از شيطان مى بينم . او نزديك شد و بر پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو را به خدا سوگند، آيا در پيش خود نگفتى كسى بهتر از من در ميان مردم نيست ؟
او در پاسخ گفت : بله ، همين طور است كه فرموديد.(49)
49 - خوردن غذا
عمربن ابى سلمة ، فرزند ام سلمة همسر نبى اكرم صلى الله عليه و آله گفت : روزى با رسول خدا صلى الله عليه و آله غذا مى خوردم و من از اطراف ظرف غذا بر مى داشتم ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله به من فرمودند: از آنچه در پيش دست توست ، بخور.(50)
50 - دارالنصرة
عبدالله جزعان كه پيرمرد فقيرى بود، خانه اى مى ساخت ، حضرت محمد صلى الله عليه و آله در آن هنگام هفت ساله بود. بچه ها را گرد آورد و به عبدالله كمك كرد تا خانه او ساخته شود. حتى خانه او را در دارالنصرة نام نهاد و افرادى را براى كمك به مظلومان تعيين كرد.(51)
51 - در كنار مادر
مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت :
من مردى بانشاط و جوان هستم و جهاد در راه خدا را دوست دارم ، اما مادرى دارم كه اين كار را خوش ندارد
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

(12/16)


برگرد و در كنار مادرت باش . سوگند به خدائى كه به حق مرا به پيامبرى برگزيده است ، انس يك شب او با تو از جهاد يكساله تو در راه خدا بهتر است . (52)
52 - دستبوسى
مردى خواست تا بر دست رسول خدا صلى الله عليه و آله بوسه زند، پيامبر دست خود را كشيد و فرمود: اين كارى است كه عجم ها با پادشاهان خود مى كنند و من شاه نيستم ، من مردى از خودتان هستم . (53)
53 - دعا براى ميزبان
جابربن عبدالله گفت : ابوالهيثم غذايى پخت و رسول خدا صلى الله عليه و آله و يارانش را به خوردن آن دعوت كرد و چون اصحاب از خوردن غذا فارغ گشتند. رسول خدا صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: به برادر ميزبانتان ثواب برسانيد. عرض كردند: ثواب رسانيدن به او چگونه است ؟ فرمودند: هنگامى كه كسانى به خانه مردى داخل شدند و غذايش را خورده و نوشيدنى هايش نوشيده شد و براى او دعاى خير كردند. همين كار موجب ثواب رسانيدن به او خواهد شد.(54)
54 - دفاع از آبروى مؤ من
ابوالدرداء گويد: مردى در محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آبروى كسى را دستخوش بدگويى قرار داد، ديگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كس از آبروى برادر دينى خود دفاع كند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود.(55)
55 - دنياطلبى
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
در روز قيامت گروهى را براى محاسبه مى آورند كه اعمال نيك آنان مانند كوههاى تهامه بر روى هم انباشته است ! اما فرمان مى رسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: يا رسول الله ! آيا اينان نماز مى خواندند؟ فرمود: بلى ، نماز مى خواندند و روزه مى گرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مى بردند! اما همين كه چيزى از دنيا به آنها عرضه مى شد، پرش و جهش ‍ مى كردند تا خود را به آن برسانند. (56)
56 - دورى از مجادله

(12/17)


روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر اصحاب خود در آمد و ديد كه : آنان با يكديگر مجادله و مخاصمه مى كنند. نبى اكرم صلى الله عليه و آله سخت خشمگين شد كه از شدت غضب چهره مباركش چنان سرخ گشت ، تو گويى دانه هاى انار بر رخسار مبارك شكسته شده است ، و فرمود: آيا براى همين كارها خلق و به خاطر اين مسائل ماءمور شده ايد كه بعضى از كتاب خدا را با بعضى ديگر بياميزيد؟ بنگريد به چه ماءموريد، به آن عمل كنيد و از چه چيزهايى نهى شده ايد، از ارتكاب آنها اجتناب ورزيد. (57)
57 - دوستى اهلبيت
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بميرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده ، جاى گيرد، بايد بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پيشوايان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طينتم آفريده شده اند و از درك و دانش برخوردار گرديده اند، و واى بر آن گروه از امت من كه برترى آنان را انكار كنند و پيوندشان را با من قطع نمايند، كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد. (58)
58 - ديدار مؤ من
از انس بن مالك نقل شده كه گفت : رسول اكرم صلى الله عليه و آله چنان بود كه هرگاه يكى از برادران مؤ من خود را به مدت سه روز نمى ديد. از حال او جويا مى شد. چنانچه به مسافرت رفته بود. در حقش دعا مى فرمود. اگر در وطن حضور داست ، به ديدارش مى رفت . و هرگاه ، خبر بيماريش را مى شنيد، از وى عيادت مى كرد. (59)
59 - ديوانه واقعى

(12/18)


امير المؤ منين عليه السلام فرمود: با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر جمعى گذشتيم ، نبى حق فرمود: براى چه گرد هم جمع شديد؟ عرض ‍ كردند: يا رسول الله ، اين مرد ديوانه است كه غش مى كند و ما بر گرد او جمع شديم . پيامبر فرمود: اين ديوانه نيست ، بلكه بيمار است . سپس ‍ فرمود: دوست داريد ديوانه حقيقى را بشناسيد؟ عرض كردند: بلى يا رسول الله ، پيامبر اسلام فرمود: ديوانه آن كس است كه از روى تكبر و غرور راه مى رود، و با گوشه چشمش نگاه مى كند، و شانه هاى خود را از سر بزرگى مى جنباند، و با آنكه گناه خدا را مى ورزد، آرزوى بهشت از خدا دارد.
مردم از شرش آسوده نيستند، و به خيرش اميدى نيست . ديوانه اين است ، ولى اين مرد بيمار و گرفتار است . (60)
60 - ذكر و دعا
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بلند كردن صدا را به ذكر و دعا، كه غالبا شيوه مردم متظاهر و رياكار است ، خوش نمى داشت . در يكى از سفرها، يارانش هرگاه كه مشرف به دره مى شدند، صدا با تكبير و تهليل بلند مى كردند، فرمود: آرام بگيريد، كسى كه او را مى خوانيد نه گوشش كر است و نه جاى دورى رفته است . او همه جا با شماست و شنوا و نزديك است .. (61)
61 - راه رفتن
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وقتى سواره مى رفتند، اجازه نمى دادند كسى پياده همراه او برود. هنگام راه رفتن متواضع ، محكم ، باوقار و سريع مى رفتند، و خود را عاجز و سست و كسل نمايان نمى ساختند. (62)
62 - راءفت با حيوانات

(12/19)


عبدالرحمان بن عبدالله ، اظهار مى دارد: در حال مسافرت ، در خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم . چشم به حمره اى (پرنده اى همانند گنجشك ) افتاد كه دو جوجه با خود داشت . ما جوجه هايش را برداشتيم . حمره آمده ، در اطراف ما بال و پر مى زد. هنگامى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله مطلع گرديد فرمود: چه كسى نسبت به فرزند اين پرنده ، مرتكب خلاف شده ، فرزندش را به وى برگردانيد. (63)
63 - رعايت حال مردم
از معازبن جبل روايت شده است كه گفت : رسول اكرم صلى الله عليه و آله مرا به يمن فرستاد. و به من فرمود: اى معاذ! هرگاه فصل زمستان فرا رسد، نماز صبح را در آغاز طلوع صبح بجا آور، و قرائت را به اندازه طاقت و حوصله مردم ، طول بده و آنان را خسته مكن . و در موسم تابستان ، نماز صبح را در روشنايى فجر، اقامه كن . چه اينكه شب ، كوتاه است . و مردم نياز به استراحت دارند. آنان را واگذار تا نياز خود را برطرف نمايند. (64)
64 - رعايت حقوق ديگران
ابو ايوب انصارى ، ميزبان پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه مى گويد: شبى براى پيامبر صلى الله عليه و آله غذايى همراه پياز و سير آماده كرديم و به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله برديم . آن حضرت از غذا نخورد، و آن را رد كرد. ما جاى انگشتان آن حضرت را در آن غذا نديديم . من بى تابانه به حضور آن حضرت رفتم و عرض كردم : پدر و مادرم به فدايت ! چرا از غذا نخوردى ، و جاى دست شما در آن غذا نبود، تا با خوردن آن قسمت ، طلب بركت كنيم ؟
در پاسخ فرمود: آرى ، غذاى امروز سير داشت و چون من در اجتماع شركت مى كنم و مردم از نزديك با من تماس مى گيرند و با من سخن مى گويند، از خوردن غذا، معذورم .
ما آن غذا را خورديم ، و از آن پس چنان غذايى براى پيامبر صلى الله عليه و آله آماده نكرديم . (65)
65 - رفتار با مردم

(12/20)


در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ميدان جنگ بود، عربى به محضر او رسيد و ركاب شترش را گرفت و گفت : يا رسول الله ، عملى را به من بياموز كه سبب رفتنم به بهشت گردد.
حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند، و از رفتار با آنها كه خوشايند تو نيست ، بپرهيز.(66)
66 - رفع مشكلات
حذيفه گويد: شيوه رسول خدا صلى الله عليه و آله چنان بود كه چون مشكلى براى او پيش مى آمد، به نماز پناه مى برد و از آن استعانت مى جست .(67)
67 - روزه
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله علاوه بر ماه رمضان و قسمت مهمى از شعبان ، در ساير ايام سال ، يك روز در ميان روزه دار بود. (68) دهه آخر ماه رمضان را در مسجد به عبادت معتكف مى شد (69)، ولى نسبت به ديگران تسهيل مى نمود و مى فرمود: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد، هميشه به اندازه وسع خودتان به عبادت بپردازيد. عمل مداوم نزد خدا، محبوبتر از عمل بسيار و خسته كننده است . (70)
68 - ريا
شداد بن اوس گفت : بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم و چهره مباركش را بدان گونه افسرده ديدم كه مرا ناراحت ساخت . عرض كردم : چه پيش آمده است ؟ فرمودند: بر امتم از شرك مى ترسم . عرض كردم : آيا پس از شما مشرك مى شوند؟ فرمودند: آنان خورشيد و ماه و بت و سنگ نمى پرستند، ولى ريا مى كنند و ريا خود شرك است . (71) و سپس آيه 110 سوره كهف را تلاوت فرمودند: فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا
هر كس اميد ديدار پروردگار خود دارد، بايد كار شايسته كند و در پرستش ‍ پروردگار خويش ، كسى از شريك نگيرد.
69 - ريزش گناهان

(12/21)


سلمان مى گويد: در محضر حضرت رسول صلى الله عليه و آله در سايه درختى به سر مى برديم . آن حضرت شاخه اى از آن درخت را گرفت و آن را تكان داد، برگهاى آن ريخته شد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله به حاضران فرمودند: آيا از من نمى پرسيد اين چه كارى بود كه كردم ؟ گفتم : اى رسول خدا، علت اين كار را به ما خبر بده ، فرمودند: ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة تحتاتت عنه خطاياه كما تحتاتت ورق هذه الشجرة . يعنى همانا بنده مسلمان هرگاه به نماز ايستاد، گناهان او مى ريزد، همان گونه كه برگهاى اين درخت مى ريزد. (72)
70 - ساده زيستى
عده اى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: ما وضعمان خيلى ساده است . ما هم زر و زيور مى خواهيم ، از غنايم به ما هم بدهيد. حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمودند:
زندگى من ، زندگى ساده است . من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق دستور قرآن كه زن مطلقه را بايد مجهز كرد، حاضرم چيزى هم به شما بدهم . اگر به زندگى ساده من مى سازيد، بسازيد، و اگر مى خواهيد رهايتان كنم ، زهايتان بكنم .
البته همه شان گفتند: خير، ما به زندگى ساده مى سازيم . (73)
71 - سر آغاز دانش
مردى به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! شگفتى ها و مسائل غريب علم را به من بياموز، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از آغاز دانش چه آموخته اى ، كه از انتهايش سؤ ال مى كنى ؟ عرض ‍ كرد: يا رسول الله ! آغاز دانش چيست ؟ فرمود: خداى را به حق شناختن . اعرابى گفت : حق معرفت خداوند چيست ؟ فرمود: خداى بدون مثل و مانند و ضد و شريك را بشناسى ، و نيز بدانى كه خداى يكتا و يگانه ، ظاهر و باطن و اول و آخر است و همتايى ندارد و چيزى نظير او نمى باشد. اين حق معرفت خداوند و سر آغاز دانش است . (74)
72 - سلام

(12/22)


وقتى يكى از مسلمانان به حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله سلام مى كرد و مى گفت : سلام عليك ، در جوابش مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و اگر مى گفت : السلام عليك و رحمة الله ، مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و بركاته . و به اين كيفيت رسول الله صلى الله عليه و آله در پاسخ سلام اضافه مى نمود.(75)
73 - سلام به كودكان
از انس بن مالك نقل شده كه گفت : همانا رسول اكرم صلى الله عليه و آله بر گروهى از كودكان گذشت و به ايشان سلام داد. (76)
next page
fehrest page

(12/23)


fehrest page
back page
74 - سه حكمت
اميرالمؤ منين حضرت على بن ابيطالب عليه السلام فرمود: روى يكى از شمشيرهاى پيامبر صلى الله عليه و آله سه جمله نوشته شده بود: وصل كن با كسى كه با تو قطع رحم كرد، و حق را بگو اگر چه بر ضرر خودت تمام شود و خوبى كن بر كسى كه به تو بدى كرده است .(77)
75 - شيوه معاشرت
او همواره خوشرو و خوشخو و فروتن بود. خشن و تندخو و فحاش و عيبجو نبود. كسى را بيش از استحقاق ، مدح نمى كرد. از چيزى كه مطلوب و خوشايندش نبود، چشم پوشى و تغافل مى كرد. طورى رفتار مى نمود كه مردم نه از او ماءيوس مى شدند و نه نااميد. خود را از سه خصلت بازداشته بود: جدال ، پرحرفى ، و گفتن مطالب بى فايده . درباره مردم هم از سه كار پرهيز مى كرد: هرگز كسى را سرزنش نمى كرد و از او عيب نمى گرفت ، در جستجوى لغزشها و عيبهاى مردم نبود. جز در جايى كه اميد ثواب داشت ، سخن نمى گفت . (78)
76 - صله رحم
مردى خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد:
يا رسول الله ! فاميل من تصميم گرفته اند بر من حمله كنند و از من ببرند و دشنامم دهند، آيا من حق دارم آنها را ترك گويم ؟
فرمودند:
در آن صورت خداوند همه شما را ترك مى كند.
عرض كرد: پس چه كنم ؟
فرمودند: بپيوند با هر كه از تو ببرد، و عطا كن به هر كه محرومت كند، و در گذر از هر كه به تو ستم نمايد، زيرا چون چنين كنى ، خدا تو را بر آنها يارى دهد. (79)
77 - عاطفه

(13/1)


از مسيرة بن معبد نقل شده كه گفت : مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و اظهار داشت : يا رسول الله ! ما مردم زمان جاهليت بوديم . بتها را پرستش مى كرديم . فرزندان خود را به قتل مى رسانديم . من دخترى داشتم و از اينكه او را به مهمانى مى بردم ، خيلى خوشحال مى شد. روزى او را به قصد مهمانى بيرون بردم . دخترم دنبال سرم حركت مى كرد، رفتم تا به چاهى رسيدم . آن چاه از خانه ام ، زياد دور نبود. دست دختر را گرفته ، او را در چاه انداختم . آخرين چيزى كه از او به ياد دارم ، اين است كه فرياد مى كرد: پدر! پدر!...
رسول اكرم صلى الله عليه و آله با شنيدن اين ماجرا، آن چنان گريه كرد كه اشك ديدگانش خشك شد. (80)
78 - عالم بى عمل
انس بن مالك گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: شبى كه مرا به آسمان بردند و سير دادند، به گروهى از مردم گذشتم كه لبهايشان با مقراض هاى آهنين بريده مى شد، و من گفتم : اى جبرئيل ، اينها چه كسانى هستند؟ گفت : ايشان گويندگانى از اهل دنيا و از جمله كسانى هستند كه مردم را به كارهاى خير و نيك امر مى كردند و خود را فراموش ‍ مى نمودند.(81)
79 - عطر
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله ظرف مخصوص عطر داشتند، پس از هر وضو بلافاصله آن را به دست گرفته ، خود را معطر و خوشبو مى ساخت ؛ در نتيجه چون از خانه بيرون مى آمد، بوى عطر در محل عبور آن بزرگوار منتشر مى شد. (82)
اگر عطر براى آن حضرت تعارف مى آوردند، خود را به آن معطر مى ساخت و مى فرمود: بويش پاكيزه و حمل كردنش آسان است . و بيش از آن مقدارى كه براى خوراك خرج مى كرد، به عطر پول مى داد.(83)
80 - عطوفت با همسر

(13/2)


رسول اكرم صلى الله عليه و آله با همسران خود با عطوفت و عدل رفتار مى كرد و بين آنها تبعيض و ترجيح قائل نمى شد، و در مسافرتها به هر كدام از آنها قرعه اصابت مى كرد، او را همراه مى برد. (84) او مطلقا خشونت اخلاقى نداشت ، خاصه در مورد زنان ، نهايت رفق و مدارا را به كار مى برد و تندخوئى و بدزبانى همسران خود را تحمل مى نمود.
81 - عفو
در كتاب تحف العقول است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى از خانه بيرون رفتند و گروهى را ديدار كردند سنگى را مى غلتاندند. فرمودند: قهرمان ترين شما كسى است كه به هنگام خشم ، خويشت دارى كند، و بردبارترين تان آن كس باشد كه در حين داشتن قدرت ، عفو نمايد.(85)
82 - عفو و گذشت
با اينكه قريش با رسول اكرم صلى الله عليه و آله و يارانش ، آن همه دشمنى كردند، آنان را شكنجه دادند؛ چه در آغاز دعوت و چه از هجرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و همچنين على رغم آن همه توطئه ، جنگ و لشكركشى در برابر پيامبر اكرم ، آن حضرت بعد از فتح مكه ، بر در كعبه ايستاد و خطاب به قريش فرمود:
هان ! قريشيان ! چه مى گوييد؟ فكر مى كنيد با شما چه خواهم كرد؟
قريشيان يكصدا فرياد زدند: نيكى ... تو برادرى بزرگوار و فرزند برادرى كريم و بزرگوارى .
حضرت فرمود:
حرف برادرم يوسف عليه السلام را تكرار مى كنم : امروز متاءثر و شرمسار مى باشيد. من شما را عفو كردم ، خدا هم گناه شما را ببخشد كه مهربانترين مهربانان است . برويد، شما آزاد هستيد. (86)
83 - غذاى حرام

(13/3)


رسول الله صلى الله عليه و آله در سن هفت سالكى بودند كه يهوديان گفتند ما در كتابهاى خود خوانده ايم كه پيامبر اسلام از غذاى حرام و شبهه دار استفاده نمى كند و آنها را حرام مى داند، خوب است او را امتحان كنيم . مرغى را سرقت كردند و براى ابوطالب فرستادند. همه از آن خوردند، چون نمى دانستند، ولى حضرت رسول صلى الله عليه و آله به آن دست نزد. وقتى علت آن را پرسيدند، فرمود: چون حرام بود و خداوند مرا از حرام حفظ مى فرمايد.
سپس مرغ همسايه را گرفته و فرستادند، به خيال آنكه بعد پولش را بدهند. آن حضرت باز هم ميل نكرد و فرمود:
و ما اراها من شبهة يصوننى ربى عنها عليه السلام : آنها متوجه نبودند كه اين غذا شبه دارد، ولى مرا پروردگارم حفظ فرمود. آنگاه يهوديان گفتند:
لهذا شان عظيم : اين طفل داراى شاءن و مقام عالى است . (87)
84 - غذا دادن به كودكان
سلمان فرمود: وارد خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله شدم . حسن و حسين عليه السلام نزد وى غذا مى خوردند. آن حضرت گاهى لقمه اى در دهان حسن عليه السلام و گاهى در دهان حسين عليه السلام مى نهاد. پس از آن كه خوردن غذا به پايان رسيد، آن حضرت ، حسين عليه السلام را بر دوش خود و حسين عليه السلام را روى زانوى خود نهاد. آنگاه رو به من كرد و فرمود: اى سلمان ! آيا آنان را دوست دارى ؟ گفتم : اى رسول خدا صلى الله عليه و آله چگونه آنان را دوست نداشته باشم ، در حالى كه مى بينم چه اندازه نزد شما مقام و ارزش دارند؟!(88)
85 - غش در معامله
رسول اكرم صلى الله عليه و آله از كنار مردى گذشت كه گندم مى فروخت . از او پرسيد: چگونه مى فروشى ؟ او چگونگى را به عرض رسانيد. خداى تعالى وحى فرستاد كه دست در گندم ببر. حضرت دست مباركش را به گندم فرو برد. درون آن گندم را مرطوب و نمناك يافت . پس فرمود: كسى كه در معامله غش و فريب به كار برد، از ما نيست . (89)
86 - غيبت

(13/4)


روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله در شاءن و فضيلت نماز سخن مى گفتند، و به مسلمين سفارش مى كردند كه به مسجد بروند و در انتظار وقت نماز به سر برند، و آماده باشند تا وقت نماز فرا رسد، و نماز را بپا دارند. ولى از آنجا كه نماز كانون پرورش ارزشهاى اخلاقى است ، و ممكن است افرادى به مسجد براى انتظار نماز بروند و بنشينند، و در اين فرصت مثلا غيبت كنند، كه بر خلاف هدف نماز است ، به مسلمانان هشدار دادند و فرمودند: الجلوس فى المسجد لانتظار الصلوة عبادة مالم تحدث ، يعنى : نشستن در مسجد براى انتظار نماز، عبادت است ، در صورتى كه حدثى رخ ندهد. شخصى پرسيد: منظور از حدث چيست ؟ فرمودند: الاغتياب : غيبت كردن . (90)
87 - فرزند شهيد
ابن هشام مى نويسد: اسماء دختر عميس ، همسر عبدالله بن جعفر گفته است : روزى كه جعفر در جنگ موته به شهادت رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ما آمد. من تازه از كار خانه ، شست و شو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم ، به من فرمود: فرزندان جعفر را پيش من آور. آنان را پيش آن حضرت بردم ، بچه ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش آنان كرد، در حالى كه اشك از ديدگان آن بزرگوار سرازير بود.
من پرسيدم : اى رسول خدا، پدر و مادرم فدايت باد. چرا گريه مى كنى ؟ مگر درباره جعفر و همراهانش به شما خبرى رسيده است ؟ فرمود: آرى ، آنها امروز به شهادت رسيدند.(91)
88 - فضيلت سجده
مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد، دعا كنيد كه خدا مرا به بهشت برد. فرمودند: من دعا مى كنم ، اما تو مرا با اين امر كمك كن كه دعاى من مستجاب شود، و آن زياد سجده كردن و سجده هاى طولانى كردن است .(92)
89 - فضيلت و شايستگى

(13/5)


عتاب بن اسيد بعد از فتح مكه از سوى حضرت به عنوان والى مكه برگزيده شد، و مسئوليت امور سياسى را به عهده گرفت ؛ در حالى كه بيست و يك سال بيش نداشت و افراد بزرگتر از وى در بين صحابه فراوان وجود داشتند.
اين كار حضرت وقتى مورد اعتراض قرار مى گيرد، كه چرا جوان را بر بزرگسالان ترجيح داده است ، حضرت بسيار متين جواب مى دهد كه ملاك مسئوليت ، بزرگى سن نيست . فضيلت و شايستگى باعث بزرگى مى باشد: فليس الاكبر هو الافضل بل الافضل هو الاكبر . (93) همين مطلب در مورد معاذبن جبل كه 26 سال دارد، مطرح است و ايشان به عنوان مبلغ دينى در مكه منصوب مى شود.
90 - قبول زحمت
رسول خدا صلى الله عليه و آله به خانه يكى از اصحاب مشرف شدند. چون غذا آوردند برخى از حاضران از خوردن امتناع كردند و گفتند: روزه داريم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: برادر مسلمانت براى پذيرايى تو قبول زحمت كرده است و تو مى گويى من روزه دارم ، روزه ات را كه مستحبى است بخور، قضاى آن را روز ديگر بگير.(94)
91 - قدرشناسى
پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار وفادار و حق شناس بود، و بر همين اساس ، ثويبه كنيز آزاد شده ابولهب با اينكه بيش از چند روز شير به او نداده بود، آن حضرت بعدها همواره جوياى حال ثويبه مى شد، و به خاطر محبتهاى او در دوران شيرخوارگى ، از او احترام مى كرد. حتى پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه ، براى او (كه در مكه مى زيست ) لباس و هديه هاى ديگر مى فرستاد، ثويبه در سال هفتم هجرت از دنيا رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله ، از وفات او غمگين گرديد و از خويشان او جويا شد، تا به آنها محبت كند.(95)
92 - قرائت قرآن
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان بود كه نمى خفت تا اينكه مسبحات را قرائت مى فرمود. و مى گفت : در اين سوره ها آيه اى وجود دارد كه از هزار آيه برتر است .
پرسيدند: مسبحات چيست ؟

(13/6)


حضرت فرمود: سوره هاى حديد، حشر، صف ، جمعه و تغابن . (96)
93 - كار و تلاش
روزى پيامبر صلى الله عليه و آله با اصحاب خود نشسته بودند. پيامبر جوان نيرومندى را ديد كه اول صبح مشغول كار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: اين شايسته تمجيد و ستايش بود، اگر نيروى جوانى خود را در راه خدا به كار مى انداخت ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چنين نگوييد، اگر اين جوان كار مى كند تا نيازمنديهاى خود را تاءمين كند و از ديگران بى نياز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنين اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و كودكان خردسالش كار كند و آنها را از مردم بى نياز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است ... (97)
94 - كاشتن درخت
جابربن عبدالله انصارى (ره ) گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله بر ام مبشر انصارى در نخلستانى كه داشت ، وارد شدند و فرمودند: اين نخل ها را مسلمان كاشته يا كافر؟ عرض كرد: مسلمان آنها را كشت كرده است . فرمودند: مسلمان هر درختى بنشاند، يا زراعتى بكند و آدمى و چهارپايان از آن بخورند براى او صدقه به حساب مى آيد (98).
95 - كرامت
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به يكى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند، تعداد اصحاب بسيار بود و اتاق پر شده بود.
جريربن عبدالله در اين هنگام وارد شد، اما جايى براى نشستن نيافت و در نزديكى درب نشست .
پيامبر صلى الله عليه و آله عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: اين عبا را زيرانداز خود قرار ده . جرير عبا را گرفت ، و بر صورت خود واگذارد و آن را مى بوسيد و گريه مى كرد آنگاه آن را جمع كرد و به پيامبر صلى الله عليه و آله رو كرد و گفت : من هرگز بر روى جامه شما نمى نشينم . خداوند تو را گرامى بدارد، همان گونه كه مرا گرامى داشتى .

(13/7)


پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس ‍ فرمود: هرگاه شخص محترمى نزد شما آمد، او را گرامى بداريد، و همچنين هر كسى كه را از گذشته بر شما حقى دارد؛ او را نيز گرامى بداريد (99).
96 - كسب معاش
انس بن مالك مى گويد: پس از آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله از جنگ تبوك بازگشت ، سعد انصارى به استقبال آن حضرت شتافت و به پيامبر صلى الله عليه و آله دست داد و مصافحه كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: چه صدمه و آسيبى به دست تو رسيده كه دستت زبر و خشن شده است ؟
سعد عرض كرد: اى رسول خدا! با طناب و بيل كار مى كنم و درآمدى براى معاش زندگى خود و خانواده ام كسب مى نمايم . از اين رو دستم خشن شده است
فقبل يده رسول الله قال : هذا يد تمسهاالنار
پيامبر صلى الله عليه و آله دست سعد را بوسيد و فرمود: اين دستى است كه آتش دوزخ با آن تماس پيدا نمى كند(100).
97 - گريه پيامبر صلى الله عليه و آله
پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله پيكر فرزندش ابراهيم را به خاك سپرد، چشمانش پر از اشك شد، فرمود: چشم اشك مى ريزد، و دل غمگين است ولى سخنى كه موجب خشم خدا شود، نمى گويم .
سپس پيامبر عليه السلام گوشه اى از قبر را ديد كه به طور كامل درست نشده است ، با دست خود آن را موزون و صاف كرد و آنگاه فرمود:
اذا عمل احدكم عملا فليتقن :
هرگاه يكى از شما كارى را انجام داد، البته آن را محكم و استوار، انجام دهد (101).
98 - ماجراى حدود الهى

(13/8)


در فتح مكه زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گردى . خويشاوندانش ، كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلاياى مغزشان به جاى مانده بود، اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مى دانستند و به تكاپو افتادند بلكه بتوانند مجازات را متوقف سازند. اسامة بن زيد را كه مانند پدرش نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله محبوبيت خاصى داشت - وادار كردند به شفاعت برخيزد. او همين كه زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت رسول خدا صلى الله عليه و آله از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب و تشدد فرمود: چه جاى شفاعت است ؟! مگر مى توان حدود قانون خدا را بلااجرا گذاشت ؟
دستور مجازات صادر نمود. اسامه متوجه غفلت خود گرديده و از لغزش ‍ خود عذر خواست و استدعاى طلب مغفرت نمود براى اينكه فكر تبعيض ‍ در اجراء قانون را از مخيله مردم بيرون بنمايد، به هنگام عصر در ميان جمع به سخنرانى پرداخت و ضمن عطف به موضوع روز كردن ، چنين گفت :
اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراى قانون عدالت ، تبعيض روا مى داشتند. هرگاه يكى از طبقات بالا مرتكب جرم مى شد، او را از مجازات معاف مى كردند، و اگر كسى از زيردستان به جرم مشابه به آن مبادرت مى كرد او را مجازت مى كردند. قسم به خدايى كه جانم در قبضه اوست ! در اجراى عدل درباره هيچ كس فروگذار و سستى نمى كنم اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد (102).
99 - مادر
مردى به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرف گرديد، و عرض ‍ كرد: يا رسول الله به چه كسى نيكى كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به مادرت
دوباره سؤ ال كرد: سپس به چه كسى نيكى كنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت
بار ديگر سوال كرد: و سپس به چه كسى نيكى كنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت
بار چهارم سؤ ال كرد: آنگاه به چه كسى نيكى كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به پدرت (103).
100 - ماه رمضان

(13/9)


حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله چون هلال ماه رمضان را مى ديد روى به قبله مى آورد و دستهاى مبارك را برمى داشت و مى فرمود: بارخدايا! اين ماه را همراه ايمنى و ايمان ، و سلامت و اسلام ، و عافيت شكوهمند و روزى فراوان ، و برطرف شدن دردها بر ما داخل گردان . بارالها! روزه و نماز اين ماه و تلاوت قرآن كريم را در آن ، روزى ما فرما.بار خدايا! از آغاز تا پايان اين ماه را بر ما و غبار آلوده مساز، تا روزه گرفتن و افطار كردنش بر ما پوشيده و نامعلوم بماند و ما را از ارتكاب معصيت در آن به سلامت بدار و از بيمارى و عوارضى كه ما را از روزه گرفتن باز بدارد، سالم گردان (104).
101 - ماه شعبان
رسول اكرم صلى الله عليه و آله در هيچ ماهى به اندازه ماه شعبان ، روزه نمى گرفت . به آن حضرت گفته شد: اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ! مشاهده نمى كنيم كه در هيچ ماهى ، مانند ماه شعبان ، روزه بداريد؟ حضرت فرمود: ماه شعبان ، ماهى است كه مردم از آن غافل مى باشند. ميان ماه رجب و ماه رمضان قرار گرفته و در آن ، اعمال بندگان به سوى پروردگار جهانيان ، بالا مى رود. به همين جهت ، دوست دارم ، اعمال من به سوى خدايم ، بالا رود و من در حال روزه باشم .(105)
102 - ماه مبارك رمضان
رسول اكرم صلى الله عليه و آله در دهه آخر ماه مبارك رمضان ، به كلى بستر خواب را برمى چيد و كمرش را محكم براى عبادت خدا مى بست . چون خدا شب بيست و سوم فرا مى رسيد، اهل بيت خود را نيز بيدار نگه مى داشت و به صورت هر كدام كه خواب بر او غلبه مى كرد، آب مى پاشيد. حضرت فاطمه زهرا عليهماالسلام را نيز چنين مى كرد. هيچ يك از اهل خانه اش را نمى گذاشت كه در آن شب بخوابند و براى اينكه خوابشان نگيرد، غذاى كمترى به آنان مى داد و از آنان مى خواست خود را براى شب زنده دارى آماده كنند و مى فرمود: محروم كسى است كه از خير اين شب بى بهره بماند. (106)
103 - مخنث

(13/10)


ابوهريره گويد: مخنثى كه دست و پايش را به حنا خضاب كرده بود را به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آوردند. حضرت فرمودند: اين چيست ؟ و چرا اين كار را كرده است ؟ عرض كردند: يا رسول الله ! خود را شبيه زنان ساخته است . حضرت فرمان دادند او را به نقيع تبعيد كنند. عرض كردند: يا رسول الله ! آيا او را به قتل نرسانيم ؟ فرمودند: من از كشتن نمازگزاران ممنوع هستم . (107)
104 - مدارا
از جابربن حيان عبدالله (رض ) روايت شده كه گفت : با رسول اكرم صلى الله عليه و آله در محل ذات الرفاع بوديم . آن حضرت را در سايه درختى ، رها ساختيم . ناگهان مردى از مشركين بر سر حضرت آمد. شمشير پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به درخت آويخته بود. مرد مشرك ، خود را كشيد و خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : از من مى ترسى ؟
حضرت فرمود: نه !
گفت : چه كسى به دادت خواهد رسيد؟
حضرت فرمود: خدا
با شنيدن كلمه الله شمشير از دست آن مشرك افتاد رسول اكرم صلى الله عليه و آله شمشير او را گفت و فرمود: چه كسى به دادت خواهد رسيد؟
مرد مشرك التماس گفت : با من مدارا كن !
حضرت فرمود: آيا به وحدانيت خدا و پيامبرى من ، شهادت مى دهى ؟
مرد مشرك گفت : نه ! ولى پيمان مى بندم كه هرگز با تو نجنگم ، و با كسانى هم كه با تو مى جنگند، نباشم .
پس حضرت او را رها ساخت . مرد مشرك ، نزد ياران خود رفت و گفت : هم اكنون از پيش بهترين مردم ، به سوى شما آمدم (108).
105 - مسجد
هرگاه داخل مسجد مى شد مى گفت :
اللهم افتح لى ابواب رحمتك خدايا درهاى رحمتت را به روى من بگشاى ؛ و چون مى خواست از مسجد خارج گردد مى گفت :
اللهم افتح لى ابواب رزقك خدايا درهاى روزيت را به روى من بگشاى ، (109).
106 - مسلمان شدن يهودى
روزى پيامبر صلى الله عليه و آله با گروهى از مسلمانان در مكانى نماز مى گزارد.

(13/11)


هنگامى كه آن حضرت به سجده مى رفت ، حسين عليه السلام كه كودك خردسالى بود، بر پشت رسول خدا صلى الله عليه و آله سوار مى شد و پاهاى خود را حركت مى داد و هى هى مى كرد.
وقتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواست سر از سجده بردارد، او را مى گرفت و كنار خود روى زمين مى گذارد اين كار تا پايان نماز ادامه داشت .
يك نفر از يهوديان ، شاهد اين جريان بود. پس از نماز به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد، با كودكان خود به گونه اى رفتار مى كنيد كه ما هرگز انجام نمى دهيم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اگر شما به خدا و فرستاده او ايمان داشتيد، با كودكان خود مهربان بوديد. مهر و محبت پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به كودك ، مرد يهودى را سخت تحت تاءثير قرار داد؛ وى اسلام را پذيرفت (110).
107 - مشورت
رسول اكرم در جنگ بدر در سه مرحله اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود: نظر خودتان را ابراز كنيد:
اول : درباره اين كه اصلا به جنگ با قريش اقدام بنمايند و يا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند؟ همگى جنگ را ترجيح دادند، و تصويب فرمود (111).
دوم : محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد. نظر حباب بن منذر مورد تاءييد واقع شد.
سوم : در خصوص اينكه با اسراى جنگ چه رفتارى بشود، به شور پرداخت . بعضى كشتن آنها را ترجيح دادند، و برخى تصويب نمودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله با گروه دوم موافقت كردند.
108 - مقام دانشجو

(13/12)


صفوان بن عسال گويد: به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله رسيدم . حضرت در مسجد نشسته و بر برد سرخ رنگ خود تكيه زده بود. عرض ‍ كردم : يا رسول الله صلى الله عليه و آله من به طلب علم آمده ام فرمود: اى دانشجو، خوش آمدى . همانا فرشتگان با پر و بال خود دانشجو را فرا گيرند و آن چنان انباشته باشند و هجوم آورند كه برخى بر برخى ديگر سوار شدند، تا به آسمان دنيا رسند، از جهت محبت و دوستى كه به دانشجو و دانش دارند(112).
109 - مهربانى با كودكان
روزى پيامبر صلى الله عليه و آله همراه يارانش از راهى عبور مى كردند. در آن مسير كودكانى مشغول بازى بودند، نزد يكى از آنان نشست ، و پيشانى او را بوسيد و با وى مهربانى كرد علت آن را از وى پرسيدند. حضرت پاسخ داد: من روزى ديدم اى كودك هنگامى كه با فرزندم حسين عليه السلام بازى مى كرد، خاكهاى زير پاى حسين را بر مى داشت ، و به صورت خود مى ماليد. بنابراين چون او را از دوستان حسين است ، من هم او را دوست دارم ، جبرئيل مرا خبر داد اين كودك از ياران حسين عليه السلام در كربلا خواهد بود(113).
110 - مهمان سرزده
عده اى از اهل مدينه ، پيامبر صلى الله عليه و آله و پنج نفر از اصحاب او را به غذايى كه آماده كرده بودند، دعوت نمودند. حضرت دعوت آنها را پذيرفت ، اما وقتى به منزل ميزبان مى رفتند، در بين راه يك نفر ديگر كه دعوت نشده بود، به آنها گرويد. وقتى به منزل نزديك شدند، پيامبر صلى الله عليه و آله به او گفت : آنها تو را دعوت نكرده اند، همين جا بنشين تا من با آنها صحبت كنم و همراهى تو را، با آنها در ميان بگذارم و اجازه ورودت را بگيرم . (114)
111 - نصف اجر شهيد

(13/13)


مردى به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد عرض كرد: يا رسول الله ، زنى دارم هر وقت مى خواهم از منزل بيرون روم ، مرا مشايعت مى كند و هر وقت مى خواهم بيايم ، مرا استقبال مى كند و هر وقت غمگين مى شوم ، به من مى گويد: اگر غم تو براى دنيا يا مال دنيا است ، خداوند كفيل روزى بندگان است و اگر غم تو براى امر آخرت است ، خداوند غم تو را براى آخرت زياد كرد تا از آتش جهنم خلاص شوى .
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند متعال عمالى (كارگزاران ) دارد و اين زن از عمال خداوند است و براى آن زن نصف اجر شهيد است . (115)
112 - نماز
پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه كه به نماز مى ايستادند، چهره اش به جهت خوف از خداوند تغيير مى كرد، و صدايى همچون جوشش ديگ از درون حضرت شنيده مى شد. (116)
113 - نماز جماعت
روزى مردى مسلمانى كه همه روز را آبيارى كرده بود، پشت سر معاذبن جبل به نماز ايستاد. معاذ به خواندن سوره بقره آغاز كرد! آن مرد طاقت ايستادن نداشت و منفردا نماز خود را با پايان رسانيد. معاذ به او گفت : تو نفاق كردى و از صف ما جدا شدى ! رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين ماجرا آگاه گرديد و چنان خشمگين شد كه نظير آن حالت را از او نديده بودند، و به معاذ فرمود: شما مسلمانان را رم مى دهيد و از دين اسلام بيزارشان مى كنيد. مگر نمى دانيد كه در صف جماعت بيماران ، ناتوانان ، سالخوردگان و كاركنان نيز ايستاده اند؟! در كارهاى دسته جمعى بايد طاقت ضعيف ترين افراد را در نظر گرفت ، چرا از سوره هاى كوتاه نخواندى ؟! (117)
114 - نماز شب
عبدالله بن عباس ، راجع به نماز شب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چنين اظهار مى دارد:

(13/14)


... شب كه به نيمه مى رسيد - يا كمى قبل و بعد از آن - رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، بيدار مى شد. آثار خواب را از چهره مبارك مى زدود. ده آيه آخر سوره آل عمران را قرائت مى فرمود. سپس نزد مشك آب آويخته مى رفت . از آن وضو مى ساخت . وضوى نيكويى مى گرفت . آنگاه به نماز مى ايستاد. شش عدد نماز دوركعتى به جاى مى آورد. بعد از آن ، نماز وتر مى گزارد و به دنبال نماز وتر به رختخواب مى رفت تا اينكه اذان گو، حاضر مى گرديد. در اين هنگام از جا برمى خاست . دو ركعت نماز سبك بجاى مى آورد. و پس از آن بيرون مى آمد و نماز صبح را مى گزارد. (118)
115 - نيش زبان
در زمان رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله يكى از بانوان مسلمان ، روزها روزه مى گرفت و شبها را با نماز و ساير عبادات سپرى مى كرد، ولى بداخلاق بود و با نيش زبانش همسايگان را مى آزرد. شخصى به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمد و از آن بانو تعريف كرد، كه با نماز و روزه سروكار دارد ولى يك عيب دارد و آن اينكه بداخلاق است ، و با نيش زبانش ‍ همسايگان را مى آزارد. وجود مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: در چنين زنى خيرى نيست ، او اهل دوزخ است . يعنى با اينكه او بر گناه خود ادامه مى دهد. نماز و عبادات او بى خاصيت و بى خير است .(119)
116 - وصف مريد از مراد
امير مؤ منان على عليه السلام در وصف پيامبر صلى الله عليه و آله چنين مى فرمايد:

(13/15)


از پيامبر پاك و نازنين پيروى كن . او لقمه دنيا را به اطراف مى خورد (نه اينكه دهانش را پر كند) و دنيا را به گوشه چشم (دقيق ) نمى نگريست . از جهت پهلو، لاغر، و از جهت شكم گرسنه ترين اهل دنيا بود. مانند بردگان سياه بر روى زمين مى نشست و كفش خود را با دست خود اصلاح مى كرد، و لباس خود را با دست خود مى دوخت . گاهى بر الاغ برهنه سوار مى شد و از شدت تواضع و فروتنى ، ديگرى از همرديف خود سوار مى كرد. يكى از همسرانش روزى پرده اى نسبتا زيبا و داراى نقش و نگار بر در خانه آويخته بود، به آن بانو فرمود: بى درنگ اين پرده رنگارنگ را از در خانه بردار، چرا كه من با نگاه به اين پرده ، به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم ... (120)
117 - وعده مؤ من
حضرت محمد صلى الله عليه و آله قبل از آنكه به مقام نبوت برسند، مدتى چوپانى مى كردند. عمار ياسر با حضرت قرار گذاشتند تا فرداى آن روز، گوسفندان خود را به بيابان فخ كه علفزار بود، بود، ببرند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرداى آن روز گوسفندان خود را به سوى بيابان فخ روانه كرد، ولى عمار ديرتر آمد. عمار مى گويد: وقتى گوسفندانم را به بيابان فخ رساندم ، ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله جلو گوسفندان خود ايستاده و آنها را از چريدن در آن علفزار، باز مى دارد.
گفتم : چرا آنها را باز مى دارى ؟
فرمود: من با تو وعده كردم كه با هم گوسفندان را به اين علفزار بياوريم ، از اين رو روا ندانستم كه قبل از تو، گوسفندانم در اين علفزار بچرند.(121)
118 - وفاى به عهد

(13/16)


رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه مردى بود، و آن مرد خواست به جايى برود. رسول خدا صلى الله عليه و آله كنار سنگى توقف كرد و به او فرمود: من در همين جا هستم تا بيايى . آن مرد رفت و مدتى نيامد. نور خورشيد بالا آمد و به طور مستقيم بر پيامبر صلى الله عليه و آله مى تابيد، اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا، از اينجا به سايه برويد آن حضرت در پاسخ فرمود:
قد وعدته الى ههنا.
من با او عهد كرده ام كه به همين جا بيايد (122) (نه جاى ديگر).
119 - وقت نماز
در مقام بيان شدت علاقه و توجه رسول معظم اسلام به خداى متعال و جلب توجه ديگران به آن ذات اقدس ، عايشه در حديثى اظهار مى كند:
ما با رسول اكرم صلى الله عليه و آله بوديم . و با آن حضرت گفت و شنود مى كرديم . ولى به محض اينكه وقت نماز مى رسيد، چنان بود كه گويا آن حضرت ما را نمى شناسد، و ما نيز او را نمى شناسيم . (123)
120 - همراهى با مؤ منين
حال پيامبر چنان بود كه هر وقت با حضرتش مى نشستيم ، اگر راجع به آخرت گفتگو مى كرديم ، با ما بود. هرگاه درباره دنيا سخن مى گفتيم ، با مان سخن مى فرمود. و در صورتى كه راجع به خوردن و آشاميدن ، حرف مى زديم ، باز هم با ما هم صدا بود.(124)
fehrest page
back page

(13/17)


1- سوره احزاب ، آيه 11.
2- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 424.
3- با ترتيب مكتبى آشنا شويم ، 113.
4- بحار الانوار، ج 16، ص 236 تا 246.
5- بحارالانوار، ج 16، ص 152.
6- سفينة البحار، ماده جور، ص 190 به نقل از حضرت امام محمد باقر عليه السلام .
7- بحارالانوار، ج 1، ص 204.
8- بحارالانوار 43 / 285 ح 51، مناقب ابن شهر آشوب 3 / 388.
9- بيست و پنج اصل از اصول اخلاقى امامان ، ص 79.
10- سفينة البحار، ماده امن .
11- بحارالانوار، ج 100، ص 9.
12- مستدرك ، ج 2، ص 415.
13- صحيح بخارى ، ج 5، ص 152.
14- الميزان ، ج 6، 330.
15- منتهى الامال ، ج 1، ص 22.
16- بحارالانوار 15 / 376.
17- سيره احمد زينى ، ص 95.
18- سيره حبلى ، ج 1، ص 270.
19- فروع كافى ، ج 6، ص 48.
20- جامع السعادات ، علامه نراقى ، ج 2، ص 153.
21- مستدرك الوسايل ، ج 13، ص 404.
22- بحارالانوار، ح 104، ص 97، ح 61 از نوادر راوندى و من لايحضرة الفقيه ، ج 3، ص 483، ح 4704.
23- مجموعه ورام ، ص 340.
24- بحارالانوار، ج 16، ص 240.
25- اسدالغابه ، ج 2، ص 269.
26- سنن ابن ماجه ، ج 2، ص 1374.
27- من لا يحضره الفقيه ، ج 3، ص 561.
28- فروع كافى ، ج 1، ص 31.
29- بحجة البيضاء، ج 3، ص 429.
30- بحارالانوار، ج 82، ص 319.
31- تحفة الواعظين ، ج 6، ص 109، نقل از وسائل الشيعه ، ج 7، ص 227.
32- در سايه اولياء خدا، محمود شريعت زاده ، ص 40.
33- بحارالانوار 74 / 142، ح 12.
34- بحارالانوار، ج 16، ص 228.
35- صحيح مسلم ، ج 3، ص 144.
36- تفسير الميزان ج 5، ص 33 به نقل از تفسير صافى .
37- بحارالانوار، ج 6، ص 405.
38- بحارالانوار، ج 40، ص 35.
39- سنن النبى ، ص 41، ح 52، از ارشادالقلوب .
40- بحارالانوار، ج 16، ص 81.
41- محجة البيضاء، ج 3، ص 430.
42- سنن النبى ، ص 50، ح 68 از مكارم الاخلاق ، ج 1، ص 22.
43- وسائل الشيعه ، ج 15، ص 198، ح 1.
44- سفينة البحار، ج 1، ص 448.

(14/1)


45- اخلاق النبى صلى الله عليه و آله و آدابه ، ص 36.
46- اصول كافى ، ج 1، صص 503 - 490.
47- سنن بيهقى ، ج 10، ص 105.
48- بحارالانوار، ج 73، ص 202.
49- محجة البيضاء، ج 6، ص 240.
50- صحيح بخارى ، ج 7، ص 88.
51- حيوة القلوب ، ج 2، ص 67.
52- اصول كافى ، ج 4، ص 50، ح 8.
53- خيانت در گزارش تاريخ ، ج 3، ص 271.
54- جامع الاصول من احاديث الرسول ، ج 5، ص 101.
55- وسائل الشيعه ، ج 7، ص 607.
56- امالى الاخبار، ص /465.
57- محجة البيضاء، ج 6، ص 321.
58- حلية الاولياء ج 1، ص 86.
59- بحارالانوار، ج 16، ص 223 و اخلاق النبى ، ص 74.
60- خصال شيخ صدوق (قدس سره )، ص 295.
61- صحيح بخارى ، ج 4، ص 57.
62- بحارالانوار، ج 16، ص 236.
63- الرسول صلى الله عليه و آله ، ج 1، ص 144.
64- اخلاق النبى صلى الله عليه و آله ، ص 75.
65- سيره ابن هشام ، ج 2، ص 144.
66- اصول كافى ، باب انصاف و عدل ، ج 10.
67- تفسير الدالمنثور، ج 1، ص 67.
68- صحيح بخارى ، ج 2، ص 50
69- صحيح بخارى ، ج 2، ص 48.
70- صحيح مسلم ، ج 3، ص 161 - 162.
71- مجموعه ورام ، ص 423.
72- امالى شيخ طوسى ، چاپ سنگى ، جزء 6، ص 105.
73- الميزان فى تفسيرالقرآن ، ج 16، ص 314.
74- تفسير نورالثقلين ، ج 3، ص 399.
75- مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 70.
76- مكارم الاخلاق ، ص 16.
77- سفينة البحار، ج 1، ص 516.
78- بحارالانوار، ج 16، ص 152
79- اصول كافى ، ج 3، ص 221، ح 2.
80- الوفاء، ج 2، ص 541.
81- تفسير و نورالثقلين ، ج 1، ص 75.
82- كافى ، ج 6، ص 515.
83- همان .
84- صحيح بخارى ، ج 4، ص 163.
85- سفينة البحار، ج 2، ص 320.
86- بحارالانوار، ج 21، فصل فتح مكه ، الوفاء ج 2، ص 422.
87- بحارالانوار، ج 15، ص 336.
88- بحارالانوار 36 / 4، 3، ح 143، كفاية الاثر، 7.
89- ولاية الفقيه ، ج 2، ص 264.
90- امالى شيخ صدوق ، مجلس 65، ص 252.
91- سيره ابن هشام 2 / 252، مترجم .

(14/2)


92- من لا يحضرة الفقيه ، ج 1، باب 30، حديث 14، ص 135.
93- سيره حلبى ، ح 3، ص 59.
94- جواهر الكلام ، ج 29، ص 50
95- بحارالانوار، ج 15، ص 401.
96- سنن النبى صلى الله عليه و آله ، ص 309، به نقل از مجمع البيان و بحارالانوار.
97- محجه البيضاء، ج 3، ص 140
98- صحيح مسلم ، ج 3، ص 1188
99- محجة البيضاء، ج 3 تص 373
100- اسدالغابه ، ج 2، ص 269
101- فروع كافى ، مطابق نقل بحار، ج 22، ص 157
102- صحيح بخارى ، ج 5، ص 152
103- محجة البيضاء، ج 3، ص 439
104- التهذيب ج 4، ص 197 به نقل از حضرت امام محمد باقر عليه السلام
105- الوفاء باحوال المصطفى ، ابن جوزى ، ج 2، ص 516
106- مستدرك الوسائل ، تج 7، ص 470.
107- ولاية الفقيه ، ج 2، ص 324.
108- رياض الصالحين ، صلى الله عليه و آله 23 - 24
109- سنن النبى ص 321
110- بحارالانوار، 43 / 294 تا296
111- سيره ابن هشام ، ج 2، ص 253
112- منية المريد، ص 107
113- بحارالانوار، 44 / 242 ح 36
114- بحارالانوار، ج 16، ص 236.
115- وسائل الشيعه ، ج 7 ص 17.
116- فلاح السائل ، ص 161، بحارالانوار، ج 84، ص 248.
117- صحيح مسلم ، ج 2، ص 42.
118- وسايل الشيعه ، جلد 3.
119- بحارالانوار، ج 71، ص 394.
120- نهج البلاغه ، خطبه 159.
121- كحل البصر، ص 103 .
122- بحارالانوار، ج 75، ص 95
123- اخلاق النبى و آدابه ، ص 187.
124- بحارالانوار، ج 16، صفحه 223.

(14/3)